eitaa logo
گــــاندۅ😎
329 دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
2.4هزار ویدیو
41 فایل
گاندو‌صداےماست🗣 ما همان نسل جوانیم ڪہ ثابت کردیم در ره‍ عشـق جگـر دار تر از صد مردیـم...🙃🙌🏻 🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨ ادمین : @r_ganji_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
گــــاندۅ😎
✨✨✨✨ ✨✨✨ ✨✨ ✨ #رمان_امنیتی_گمنام #قسمت_19 محمد: با هزاران خواهش و التماس بالاخره من را به شرط استرا
✨✨✨✨ ✨✨✨ ✨✨ ✨ _خوب اقا محمد نمی خوای بگی این یه ماه کجا بودی؟ _خوب ماموریت. _اهان.....ماموریت....باشههههه چند ثانیه ای در سکوت گذشت.. _محمد من که می دونم یه چیزی شده ولی نمی خوای بگی... اشکال نداره...راستی ناهار خوردی؟ _چی داریم؟ _بزا بگم....نیمرو _ دو رو _ تخم مرغ ابپز _املت... _چه منوی کاملی. با خنده رفت داخل اشپزخانه... _شوخی کردم...الان غذا رو گرم میکنم. مطمئن بودم که این بار نمی توانم چیزی را پنهان کنم... پس تصمیم گرفتم که آرام آرام همه چیز را به او بگویم...البته به غیر از کما. سفره را باز کرد. روبه رویم نشست.. به چشم هایم خیره شده بود...جوری که حس می کردم می خواهد حرف بزند... با لبخند محوی سرم را تکان دادم.. _چیزی می خوای بگی؟ _امممم خوب.....میشه بگی کجا بودی... _چه فرقی می کنه عزیزم؟ من که الان کنارتم. _خوب بگو دیگه. _بیمارستان بودم...نگران نشی هااا چیزی نبود..یه زخم کوچیک... _محمد... واسه یه زخم کوچیک، یه ماهه که جواب نمیدی؟ _باشه تسلیم... شونه ی چپم زخم شده بود. _یاخدااا محمدددددد. تیر خورده بودی؟ _اروم باش نه عزیزم.... _پس چی؟ _خب... خب... چاقو رفته بود تو بازوم. کاملا سطحی....نگران نباش. _محمدددددددد خب چرا خبر ندادی....امروز به اندازه ی کل عمرم استرس کشیدم... _الان که خو.... باز هم این درد لعنتی شروع شد.. _محمد جان چی شد؟ سریع لیوان ابی دستم داد... _ بخور... _ممنون. _هنوز هم می گی خوبی؟ _امممم بله. _از دست تو... تلفنم زنگ خورد.... _بله؟ _سلام اقا محمد. _سلام داوود جان. چی شده؟ _یه مشکلی پیش اومده... می تونید بیاید سایت.. _چه مشکلی؟ _الکساندر غیب شده.... _یعنی چی؟ _نمی دونم... با صدایی که عصبانیت در ان موج می زد گفتم. _بگو همه تو سایت باشن داوود.... متوجه شدی؟ منم خودم رو می رسونم. _چشم. کلافه دستی به سرم کشیدم... _محمد چیشد؟ _چیزی نیست... شرمنده باید برم... _کی برمی گردی؟ _راستش چند روز دیگه می ریم یه ماموریت،خارج از کشور....فک کنم خیلی طول بکشه.. _باشه..مراقب خودت باش... _شما هم مراقب خودت و اون کوچولو باش.. با خنده گفت.. _چشممم. سریع از خانه زدم بیرون.... ماشینم اداره بود... پس با موتور خودم را به سایت رساندم. _رسوللللل.. یا پیداش می کنی یا توبیخی رد می کنم برات....فهمیدی؟ بقیه بچه ها قاه قاه می خندیدند.. _ با شما هم هستم. بس کنید..... مگه اداره جای شوخیه؟ سریعتر پیداش کنید... وگرنه همتون رو اخراج می کنم.... خودم هم قبول دارم... زیاد جوش زدم... تقصیر بچه ها نبود... ناگهان.... لینک ناشناس: https://harfeto.timefriend.net/16331896556634
گــــاندۅ😎
💫💫💫💫💫💫💫 💫💫💫💫💫💫 💫💫💫💫💫 💫💫💫💫 💫💫💫 💫💫 💫 #رمان_امنیتی_گمنام2 #قسمت_19 _خودشه.... فک کنم ضد ما اموزشش داد
💫💫💫💫💫💫💫 💫💫💫💫💫💫 💫💫💫💫💫 💫💫💫💫 💫💫💫 💫💫 💫 عطیه: دیدمش... عجب... یعنی بچه تر از محمد؟ اما در پنهان کاری از من اصلا موفق نبود... همان موقع که زینب زنگ زد فهمیدم خبری شده. با عجله به سمت در اتاق رفتم. قبل از اینکه بخواهم در را باز کنم قفل شد. با صدایی نسبتا بلد گفتم.. _از دست تو محمد...باز کن درو...کاریت ندارم... خداراشکر راهرو زیاد شلوغ نبود. محمد: _سعید تو..... با صدای ویبره گوشی حرفم را قطع کردم. سعید گوشی را برایم اورد. تماس از طرف عطیه بود. اب دهانم را بی صدا قورت دادم. چه کارها که عطیه نمی کند. تماس را وصل کردم. _به سلام عطیه خانم....احوالات شریف... _علیک سلام... داشتیم اقا محمد؟؟... باز کن درو بی زحمت. خوب نیست مهمونت پشت در بمونه. با خنده گفتم. _مگه خاله بازیه عطیه جان؟ باید تضمین بدی... _تضمین؟ _اره دیگه... تضمین بدی ضایع نکنی... هول نشی.. عصبی هم نشی.. قهر نکنی... ناز نکنی که مجبور شم ناز بکشم... با دمپایی دنبالم نکنی... چون نمی تونم از دستت فرار کنم...دیگهههه.... حرسی گفت. _محمد باز کن دروووو....دیر شه تار های عصبیم متلاشی میشه...عواقبش به پای خودته ها... _باشه باشه چشم...به اعصابت مسلط باش. _منتظرم... به سعید اشاره کردم که قفل در را باز کند... خودمانیم ها... کم مانده بود همان جا از خنده منفجر شود.. _اقا می خواید اول زنگ بزنم اقای عبدی نیرو بفرسته؟؟؟ اینجوری امنیتش بیشتره... چشم و ابرویم را تنگ کردم. _ سعید. باز کن درو... _چشم... _عطیه جان سه قدم از در فاصله بگیر.... _نمک نریز محمد...مگه میخوای بمب خنثی کنی... دارم برات...این جانم جانم ها تاثیری نداره... همین که قفل در را باز کرد، عطیه درحالی که چشم هایش را تنگ کرده بود وارد اتاق شد... :::::::::::::: پ.ن:موفق باشی جناب فرمانده😂🔪 @Hoonarman