eitaa logo
گــــاندۅ😎
344 دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
2.4هزار ویدیو
41 فایل
گاندو‌صداےماست🗣 ما همان نسل جوانیم ڪہ ثابت کردیم در ره‍ عشـق جگـر دار تر از صد مردیـم...🙃🙌🏻 🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨ ادمین : @r_ganji_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
تعدادی گیف گاندو✔️
۴ عزیز🙂
۶۷۰ نفر شیم چالش میزارما😍♥️
واسه ده نفرم پرداخت ایتا ۵۰۰۰ ریالی😍
گیف گاندویی
پارت اماده است😪🤧 یکم طول کشید.... دستم اذیت بود😊 خب بریم برا پارت جدید😍
گــــاندۅ😎
💫💫💫💫💫💫💫 💫💫💫💫💫💫 💫💫💫💫💫 💫💫💫💫 💫💫💫 💫💫 💫 #رمان_امنیتی_گمنام2 #قسمت_44 سعید: قلبم کم مانده بود از جایش کن
💫💫💫💫💫💫💫 💫💫💫💫💫💫 💫💫💫💫💫 💫💫💫💫 💫💫💫 💫💫 💫 عزیز: منتظر بودم... ولی خدا محمد را به من بخشیده بود، هرگاه می خواست پسش می گرفت.. چشم دوخته بودم به اتاق عملی که قرار بود یادگار محمد در آن متولد شود.. شاید به عشق دخترش چشم باز کند... فقط لحظه ای... یک مادر چه کاری جز دعا و توسل برای فرزندش می توانست انجام دهد؟؟ نزدیک ایام فاطمیه بود... چه کسی بیشتر از حضرت فاطمه الزهرا حال مادری دل سوخته را درک می کرد... در خیالاتم دست به شبکه های ضریح نداشته حضرت زهرا قفل کرده بودم... قسمش میدادم و همراهش اشک می ریختم... _اللہ هم صل علے فاطمہ و ابیــــها و بعلــــها و بنیــــها.... فرشید: _فعلا که تو همون شرایطه...تغییر زیادی نکرده. _تا کی تو این وضعیته؟ _مشخص نیست...ممکنه یه شک عاطفی بتونه برشگردونه.. اگه بخواید میتونید ببینیدش... _ممنون.. قرار بود فرمانده جدیدی گروه را فرماندهی کند تا اقا محمد سرپا شود.. دمغ بودم.. عطیه: چشمانم را باز کردم... نفس می کشید.. مگر میشد پدری بی در آغوش کشیدن فرزندش به راحتی برود؟ مگر میشود داغ نفس هایش را بر دل تک دخترش بگذارد و برود.. محمد آنقدر بی وفا نیست که من و این دخترک را در این دنیا تنها بگذارد... در این خیالات بودم و داشتم خود را ارام می کردم که پرستار وارد اتاق شد.. نگاهی به دستش کردم... _سلام عزیزم...این دختر خوشگل تحویل مامانش... بلند شدم و به سختی نشستم... آغوشم را باز کردم.. دختر زیبایی که نیامده مرا به یاد محمد می انداخت... دستان کوچکش را میان انگشتانم گرفتم و بوسیدمشان... ای کاش پدرش هم چنین حسی را تجربه کند... _ببخشید خانم پرستار؟ _جانم عزیزم؟ _میشه برم پیش همسرم؟ قبل از اینکه جواب بدهد زینب با شلوغی همیشگی اش وارد اتاقم شد... _سلاممممممم سلاممممم.... عطیه جونممممم خوبی؟؟؟ _ممنون....تو خوبی؟ با خنده گفت: _از روز اول گفتن دختر باید یه روز بعد درداش سرحال به زندگیش ادامه بده... همه زخمام خوب خوب شده.... با ذوق و شوق نزدیکم شد... _واییییی چه نازه عطیههه... اسمشو چی میزاری؟ با لبخند تلخی گفتم... _محمد اسمشو میزاره... بلند میشه مگه نه؟ _معلومه که بلند میشه...با شناختی که از آقا محمد دارم حتما برمیگرده... فقط یکم باهاش حرف بزن... امیدوارش کن... صداتو می شنوه... _یعنی الان میتونم ببینمش؟ _نه الان...فعلا استراحت کن... عزیز خانم منتظره... من برم قشنگم... _زینب؟؟؟ _جانم. _میشه لباسای محمد رو برام بیاری؟ بعد مکث کوتاهی گفت... _تمام سعیمو میکنم....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🙂✨✨ •┈┈••✾❣✾••┈┈•     @RRR138  •┈┈••✾❣✾••┈┈
https://harfeto.timefriend.net/16394256705113 نظرتون درباره فعالیت های من چیه💜✨😉 دوس دارید چجوری باشه✨😉 یا چه چیز هایی بهش اضافه بشه🌸✨