✳️ نظریه دیکتاتوری منوّر و نسبت آن با دیکتاتوری #رضاشاه ؛
چرا نظریه دیکتاتور خیرخواه در ایران شکست خورد؟
نظریه دیکتاتوری منوّر، که دیکتاتوری خیرخواه نیز برای آن استفاده میشود، مفهومی است که اندیشمندان قرن هجدهم همانند ولتر و دیدرو، برای رهبران سیاسی همچون پتر کبیر و کاترین کبیر بهکار میبردند. در این نظریه تنها راه اصلاح جامعه روی کار آمدن دولتی مستبد و مقتدر است. دیکتاتوری منور دیدگاهی است که رشد و توسعه اقتصادی را مقدم بر دموکراسی و مشارکت مردم میداند و به کارایی نخبگان در روند یک نوسازی آمرانه و از بالا باور دارد. داریوش آشوری آن را دیسپوتیسم روشنفکران مینامد.
شرایط و لوازم #دیکتاتوری_منور در ایران آن مقطع فراهم نشده بود؛ زیرا در یک طرف، روشنفکرانی بودند که سعی داشتند سنّت و نیروهای سنتی در جامعه را از میان بردارند و در طرف دیگر، پادشاهی بود که با افکار و اندیشههای روشنگرایانه آشنایی چندانی نداشت. درواقع نه روشنفکران به معنای واقعی کلمه منورالفکر بودند که بتوانند اقتضای زمان را بهدرستی درک کنند و نه پادشاه ذهن چندان روشنی داشت که بتواند راه رسیدن به آزادی، امنیت و رفاه را بهدرستی درک کند. بدینترتیب در عمل یک دیکتاتوری فردگرا، که در آن، همه مسائل در نهایت به شخص رضاشاه ختم میشد، بر کشور حاکم شد و سرنوشت کشور را به جایی رساند که با دخالت نیروهای خارجی در عرض کمتر از چند روز تسلیم آنها شد.
برای مطالعه متن کامل این مقاله بر روی لینک زیر کلیک کنید؛
https://b2n.ir/m36769
https://instagram.com/iichs.ir
@iichs_ir