#حافظ_شناسی
#آئینه_جام
#عباس_زریاب_خویی
ص۶۹
آئینهی اوهام
جلوهای کرد رخت روز ازل زیر نقاب
این همه نقش در آئینه اوهام افتاد
من آئینه اوهام را عنوان غزل بسیار معروف حافظ که مطلع بسیاردمعروف و زیبای:
عکس روی تو چو در آئینه جام افتاد
عارف از خندهی می در طمع خام افتاد
سرآغاز و مدخل آنست قرار میدهم و این غزل را نمودار اوج فکر و اندیشه حافظ که تحیر و سرگشتگی عالمانه و ژرفبینانه، نه حیرت عامیانه است میدانم.
من برخلاف نظر بسیاری از ارادتمندان حافظ که از راه صفای نیت و خلوص عقیدت او را از عرفا میشمارند، حافظ را عارف، بمعنی اصطلاحی و محدود آن نمیدانم و دلیل من همان مصراع دوم بیت اول است که میگوید عارف از خندهی می در طمع خام افتاد. عارف در معنی مصطلح مشهور آن مانند همه ارباب عقاید و نحل و اصحاب ملل مشمول این گفته حافظ است که چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند. حقیقت به عقیدهی حافظ از انظار همه اصحاب بحث و نظر مابعدطبیعی پنهان است و پنهان خواهد ماند.
برو ای زاهدِخودبین که زچشم من و تو
رازِ این پرده نهان است و نهان خواهد بود
حافظ در این غزل اصحاب بحث و جدل در مابعدالطبيعه و مدعیان حکمت و عرفان و شناخت را از روی طعن و استهزا این چنین زیر سؤال میبرد:
غیرت عشق زبان همه خاصان ببرید
از کجا سر غمش در دهن عام افتاد
کانال آموزشی انجمن ایماژ :
https://eitaa.com/image_khorasan
گروه ایماژ:
https://eitaa.com/joinchat/2212299269C92b8eed7a6