eitaa logo
آیْـماھـ🌙
82 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
271 ویدیو
5 فایل
بسم‌خالق‌حسیـ♡ـن‌ابن‌علـی(:🍃 (شنوآۍ‌ِحرفاتوݩ): https://harfeto.timefriend.net/16640587136534 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آیْماھ ⇦ ماه‌در‌زبان‌ترکی‌و‌فارسی (شرو؏‌خادمےموݩ): ۱۴۰۰/۵/۱۰🍀 (ڪپۍ‌‌؟ حݪال‌بہ‌شرط‌‌‌یڪ‌صلوات‌بهـ‌نیت‌ظهور)🌿
مشاهده در ایتا
دانلود
خود را کبوتر حرمش فرض میکنم🕊 هرگز ندیده م ز خودم خوش خیال تر💫
آیْـماھـ🌙
•°● #رمان 📚 #نامه_خونی 🕊💌 #پارت_14 ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ‌ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ــ بیا فیلمو
•°● 📚 🕊💌 ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ‌ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ تماس رو تموم کردیم. بغضم گرفته بود ، می خواستم گریه کنم که بی اراده گفتم: ــ خدایا ولی زن داداش مهناز خیلی جوونه! با صدای گریه دار محمد حسین به خودم اومدم و سرمو بالا گرفتم ــ عمه مامانم چی شده ! سکوت کردم و لبخند گریه داری زدم . دوباره گفت ــ عمه تروخدا بگو ــ چیزی نشده ــ یعنی چی که مامان من خیلی جوونه حتما مرده که داری اینطوری میگی دیگه ــ زبونتو گاز بگیر چیزی نشده مامانت سالمه اومد جلو و گوشی تلفن رو برداشت و داد دستم و با چشمای سرخش دستورفرما گفت: ــ زنگ بزن می خوام باهاش حرف بزنم ــ الان که نمیشه داره استراحت میکنه ــ عمه تروخدا ــ باشه زنگ میزنم اما وقتی که گریه هاتو پاک کنی ــ باشه شماره مامانو گرفتم هرچی زنگ میزنم بر نمیداره این داره نگرانم میکنه، ای کاش اتفاقی نیوفتاده باشه، خدایا به خودت میسپارم. ــ مشترک گرامی قادر به پاسخگویی نمیباشد لطفا مجدادا شماره گیری نفرمایید چرا دلم شور میزنه؟ نگاهی به نگاه منتظر حسین انداختم، اگر الان گوشی جیغ بزنه که خیلی زایست. ــ عمه برنداشت؟ ــ نه هنوز صبر کن زنگ به بابات بزنم فکر کنم تا الان رسیده باشه اونجا شماره صادقو گرفتم. بعد سه تا بوق جواب داد: ــ الو سلام . من بیمارستان نزدیک خونم میگن کسی به اسم مهناز فتحی تو بیمارستان نیست . مامانم برنمیداره ــ سلام ولی من نیم ساعت پیش زنگ زدم گفت بیمارستان نزدیک خونست ــ به منم زنگ زد آدرس داد . وایسا دوباره بپرسم ــ صادق! صادق! ــ بله ــ محمد نگران شده مامان برنداشت تورو گرفتم شاید پیشش باشی، می خواد با مهناز خانم حرف بزنه. ــ بزار رو بلند گو ــ گذاشتم ــ محمد حسین! بابا! الان وقت نگرانی نیست پسرم مامانت طوریش نشده که بخواد طوریش بشه . توکل کن به خدا انشاءالله که چیزی نیست یه نگاه خنثی اما به من کرد اما ناراحتی رو میشد تو چشماش دید و بعد بلند شد و به سمت پایین رفت. می دونم که فقط همین جمله کافی نیست برای محمد اون تا حرف نزنه با مامانش آرامش نمیگیره . ــ الو محمد! محمد! تلفن رو از حالت بلند گو برداشتم و کنار گوشم گذاشتم: ــ محمد رفت ــ کجا رفت ــ رفت پایین بچه ها دارن فیلم می بینن ــ خوبه حواسش پرت میشه ــ آره ــ یه لحظه گوشی دوباره بپرسم خانم ببخشید میشه دوباره یه سرچی کنید صدای پرستار رو میشد از پشت تلفن شنید ــ آقای محترم من که به شما گفتم کسی به نام مهناز فتحی اینجا نیست . ایشون ۱۷ دقیقه پش فوت کردند.
4_5769520871131581374.mp3
5.86M
بعدش چی ؟! این صوت یه جایِ خلوت می‌خواد و یه هندزفری که عمیقاً تو رو ببره سمتِ هدفت ꧇)🧡 😌🦋 🌸 @imah_ir
هدایت شده از آیْـماھـ🌙
براےشنیدن‌سخنرانی‌هاےدلنشین‌هشتگ‌زیر‌را دنبال‌کنید☺️🧡 و توجه‌داشتھ‌باشید‌ک‌نام‌سخنران‌بزرگوارنگاشتہ‌میشه🌵 😌🦋
+ شهیدمحسنِ‌حججے🌱 خونَش طبقه‌یِ چهارم یه مجتمع بود؛ و آسانسور هم نداشت! دفعه‌ اول که رفتم، دیدم تمام پله‌ ها رنگ‌ آمیزی شده! خیلی خوشم اومد. گفت: خودم ایـن پله‌ ها رو رنگ‌ زدم، که وقتی خانمَم میره‌ بالا کمتر خسته بشه.🧡 راه و رسم عاشقی اینه بچه‌ها ! شهیدِ عزیز، کمک کن واقعی عاشق بشیم. 🌸 @imah_ir
هدایت شده از آیْـماھـ🌙
براےشنیدن‌سخنرانی‌هاےدلنشین‌هشتگ‌زیر‌را دنبال‌کنید☺️🧡 و توجه‌داشتھ‌باشید‌ک‌نام‌سخنران‌بزرگوارنگاشتہ‌میشه🌵 😌🦋
آیْـماھـ🌙
•°● #رمان 📚 #نامه_خونی 🕊💌 #پارت_15 ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ‌ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ تماس رو تموم
•°● 📚 🕊💌 ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ‌ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ حس بدی دارم باور نمیکنم، انگار داره توگوشم صوت میکشه، زن داداش نمیتونه مرده باشه ،خدایا یه الهام بده و بگو دروغه! داد بزنم؟ گریه کنم؟ من چمه؟ انقدر تو فکر خودم بودم که متوجه حضور الهام که بی خبر بهم متعجب خیره شده بود و صادق که با صدای گرفته با گریه یا حسین یا حسین میکرد و داد میزد: برش گردون! انگار گوشی از تو دستای سرشده ی محمد صادق افتاده. صدای دکتر میومد که به نظر میومد بازوهای صادق رو تو دستاش گرفته بود و دلداریش میداد و یه نفر با صدای خشن و جدی به پرستار بد خبر میگفت : ــ چرا ازش نپرسیدی کیه این خانم میشه؟ کجا درس خوندید شماها؟ چه پرستار بی فکر و عقلی هستید ــ ب ب ببخشید ــ خفه شو! برو گم شو از اینجا! اون ندای یا حسین یا حسین آروم تر و شدت گریه بیشتر و لرزان تر میشد و من که باور نمیکردم و از اون طرف تمام بدنم یخ کرده بود و نمی دونستم باید چیکار کنم الان اصلا موقعیت اینو ندارم که به اطرافیانم فکر کنم و به اون بچه ی مادر از دست داده که چطور خبرشو بهش بدم، الان فقط میتونم خود خواهی کنم و بلند گریه کنم و از خدا گله و شکایت کنم! شاید بهتر باشه تلفن رو قطع نکنم و یکم باهاش حرف بزنم تا بفهمه ممکنه این خبر دروغ باشه. داد زدم ــ صادق! صادق! گوشی رو از زمین بردار! داداش داداش! الهام کمی متوجه قضیه شد و با چهره ای که از ابروهاش مشخص بوده ناراحته نزدیکم شد گوشی رو ازم گرفت و گفت: ــ قطع کن دوباره زنگ بزن که بشنوه من که دستام می لرزید و بدنم جون نداشت انگار منم مردم بدنم گرمای قبلو نداره. پلکام نیمه بسته و زیر چشمام از شدت بغص قرمزشده بودن، الهام با توجه یه درکی که داشت خودش تلفن رو خاموش کرد و دوباره رو شماره تماس آخری زد. اون هم مثل من منتظر ۵ بار پشت سر هم زنگ زد و هیچ کس جوابگو نبود یه نگاه به من انداخت و فهمید دارم از حال میرم سریع در حال رو باز کرد و از بالای پله ها صدا زد: ــ بچه ها! بچه ها! بیاین بالا اسماء حالش خوب نیست بچه ها به سرعت بالا اومدن ؛ پردیس نمک رو به سختی از توی کابینت پیدا کرد و به خورد من داد و دعا که هعی دست روی کمرم می کشید که گرم بش و حالم بهتر بشه . محمد حسین کنار زانو بغل نشسته و آروم گریه میکرد فکر ک از حال خونه متوجه شده اما مشخصه که اونم مثل من باورش نمیشه و سر در گمه! الهام هم هعی زنگ میزد و کسی پاسخگو نبود اما اون نا امید نمیشد و دوباره تماس می گرفت، که بعد از ۳۲ تماس نا موفق سی و سومین موفق بود .وشی رو روی بلند گو گذاشت و همه منتظر بهش خیره شدیم ،مثل اینکه یکی از پرسنل بیمارستان گوشی رو برداشته
من همان خسته ی بی حوصله ی غم زده ام... آدم بد قلقی که رگ خوابش حرم است!(: @imah_ir
إِلٰهِى إِنَّ مَنِ انْتَهَجَ بِكَ لَمُسْتَنِيرٌ وَ إِنَّ مَنِ اعْتَصَمَ بِكَ لَمُسْتَجِيرٌ خدایا ! آن ‌که به تو راه جوید راهش روشن است و آن ‌که به تو پناه جوید در پناه توست....!
هدایت شده از عاشقان‌ حسین(ع)
° • هر‌گناهے‌یہ‌اثر‌خاص‌داره.. مثلا‌بعضے‌از‌گناهان نعمت‌هارو‌ازت‌میگیرن حال‌خوب‌رو‌ازت‌میگیرن اشك‌برا‌سید‌الشھدا‌‌رو‌ازت‌میگیرن .. آدم‌هاےِ‌خوب‌رو‌از‌ت‌میگیرن حواست‌باشه!'... [📌]
•♥️🍃• بہ‌طَبیبآنِ‌دِگَرنُسخہ‌یِ‌مآرامَسِپار دَردِ‌بادَستِ‌تو‌دَرمآن‌بِشَوَد‌خوب‌تَراَستシ 🧡