eitaa logo
آیْـماھـ🌙
83 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
271 ویدیو
5 فایل
بسم‌خالق‌حسیـ♡ـن‌ابن‌علـی(:🍃 (شنوآۍ‌ِحرفاتوݩ): https://harfeto.timefriend.net/16640587136534 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آیْماھ ⇦ ماه‌در‌زبان‌ترکی‌و‌فارسی (شرو؏‌خادمےموݩ): ۱۴۰۰/۵/۱۰🍀 (ڪپۍ‌‌؟ حݪال‌بہ‌شرط‌‌‌یڪ‌صلوات‌بهـ‌نیت‌ظهور)🌿
مشاهده در ایتا
دانلود
+ شهیدمحسنِ‌حججے🌱 خونَش طبقه‌یِ چهارم یه مجتمع بود؛ و آسانسور هم نداشت! دفعه‌ اول که رفتم، دیدم تمام پله‌ ها رنگ‌ آمیزی شده! خیلی خوشم اومد. گفت: خودم ایـن پله‌ ها رو رنگ‌ زدم، که وقتی خانمَم میره‌ بالا کمتر خسته بشه.🧡 راه و رسم عاشقی اینه بچه‌ها ! شهیدِ عزیز، کمک کن واقعی عاشق بشیم. 🌸 @imah_ir
هدایت شده از آیْـماھـ🌙
براےشنیدن‌سخنرانی‌هاےدلنشین‌هشتگ‌زیر‌را دنبال‌کنید☺️🧡 و توجه‌داشتھ‌باشید‌ک‌نام‌سخنران‌بزرگوارنگاشتہ‌میشه🌵 😌🦋
آیْـماھـ🌙
•°● #رمان 📚 #نامه_خونی 🕊💌 #پارت_15 ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ‌ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ تماس رو تموم
•°● 📚 🕊💌 ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ‌ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ حس بدی دارم باور نمیکنم، انگار داره توگوشم صوت میکشه، زن داداش نمیتونه مرده باشه ،خدایا یه الهام بده و بگو دروغه! داد بزنم؟ گریه کنم؟ من چمه؟ انقدر تو فکر خودم بودم که متوجه حضور الهام که بی خبر بهم متعجب خیره شده بود و صادق که با صدای گرفته با گریه یا حسین یا حسین میکرد و داد میزد: برش گردون! انگار گوشی از تو دستای سرشده ی محمد صادق افتاده. صدای دکتر میومد که به نظر میومد بازوهای صادق رو تو دستاش گرفته بود و دلداریش میداد و یه نفر با صدای خشن و جدی به پرستار بد خبر میگفت : ــ چرا ازش نپرسیدی کیه این خانم میشه؟ کجا درس خوندید شماها؟ چه پرستار بی فکر و عقلی هستید ــ ب ب ببخشید ــ خفه شو! برو گم شو از اینجا! اون ندای یا حسین یا حسین آروم تر و شدت گریه بیشتر و لرزان تر میشد و من که باور نمیکردم و از اون طرف تمام بدنم یخ کرده بود و نمی دونستم باید چیکار کنم الان اصلا موقعیت اینو ندارم که به اطرافیانم فکر کنم و به اون بچه ی مادر از دست داده که چطور خبرشو بهش بدم، الان فقط میتونم خود خواهی کنم و بلند گریه کنم و از خدا گله و شکایت کنم! شاید بهتر باشه تلفن رو قطع نکنم و یکم باهاش حرف بزنم تا بفهمه ممکنه این خبر دروغ باشه. داد زدم ــ صادق! صادق! گوشی رو از زمین بردار! داداش داداش! الهام کمی متوجه قضیه شد و با چهره ای که از ابروهاش مشخص بوده ناراحته نزدیکم شد گوشی رو ازم گرفت و گفت: ــ قطع کن دوباره زنگ بزن که بشنوه من که دستام می لرزید و بدنم جون نداشت انگار منم مردم بدنم گرمای قبلو نداره. پلکام نیمه بسته و زیر چشمام از شدت بغص قرمزشده بودن، الهام با توجه یه درکی که داشت خودش تلفن رو خاموش کرد و دوباره رو شماره تماس آخری زد. اون هم مثل من منتظر ۵ بار پشت سر هم زنگ زد و هیچ کس جوابگو نبود یه نگاه به من انداخت و فهمید دارم از حال میرم سریع در حال رو باز کرد و از بالای پله ها صدا زد: ــ بچه ها! بچه ها! بیاین بالا اسماء حالش خوب نیست بچه ها به سرعت بالا اومدن ؛ پردیس نمک رو به سختی از توی کابینت پیدا کرد و به خورد من داد و دعا که هعی دست روی کمرم می کشید که گرم بش و حالم بهتر بشه . محمد حسین کنار زانو بغل نشسته و آروم گریه میکرد فکر ک از حال خونه متوجه شده اما مشخصه که اونم مثل من باورش نمیشه و سر در گمه! الهام هم هعی زنگ میزد و کسی پاسخگو نبود اما اون نا امید نمیشد و دوباره تماس می گرفت، که بعد از ۳۲ تماس نا موفق سی و سومین موفق بود .وشی رو روی بلند گو گذاشت و همه منتظر بهش خیره شدیم ،مثل اینکه یکی از پرسنل بیمارستان گوشی رو برداشته
من همان خسته ی بی حوصله ی غم زده ام... آدم بد قلقی که رگ خوابش حرم است!(: @imah_ir
إِلٰهِى إِنَّ مَنِ انْتَهَجَ بِكَ لَمُسْتَنِيرٌ وَ إِنَّ مَنِ اعْتَصَمَ بِكَ لَمُسْتَجِيرٌ خدایا ! آن ‌که به تو راه جوید راهش روشن است و آن ‌که به تو پناه جوید در پناه توست....!
هدایت شده از عاشقان‌ حسین(ع)
° • هر‌گناهے‌یہ‌اثر‌خاص‌داره.. مثلا‌بعضے‌از‌گناهان نعمت‌هارو‌ازت‌میگیرن حال‌خوب‌رو‌ازت‌میگیرن اشك‌برا‌سید‌الشھدا‌‌رو‌ازت‌میگیرن .. آدم‌هاےِ‌خوب‌رو‌از‌ت‌میگیرن حواست‌باشه!'... [📌]
•♥️🍃• بہ‌طَبیبآنِ‌دِگَرنُسخہ‌یِ‌مآرامَسِپار دَردِ‌بادَستِ‌تو‌دَرمآن‌بِشَوَد‌خوب‌تَراَستシ 🧡
🖇•• گاهی‌‌ وقتام‌؛ فقط‌ باید آروم‌ باشی، لبخند بزنی و همه‌ چیزو بسپاری‌ به‌ خدا‌..♥️
••♥💣 . خُدا‌ڪُند‌بِہ‌دِلٺ‌ مِهر‌این‌غُلام‌افتَد‌ بہ‌رَنگ‌سُرخ‌شَہادت‌ دَر‌آوری‌مارا..!🌿