eitaa logo
شناخت امام زمان [عج]💚
275 دنبال‌کننده
390 عکس
60 ویدیو
156 فایل
•💚• امــام زمان [عــج] : هــر یـک از شمـا بایـد کارے کـنه کـه بـا آن به محـبت ما نـزدیـک شـود. [ بحـارالـانوار ج۵ص۱۷۶ ] @ya_mahdy_aj
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
636674269832144304.mp3
4.19M
🔰قرائت ترتیل سوره دخان در شب جمعه 👤 استاد منشاوی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
{ اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍ وَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم 🌴شب جمعه و شب شهادت آقا امام حسن عسکری 🔰 زیارت وارث هدیه بر و اموات مومنین و مومنات 🎙حاجی مهدی سماواتی
Ali Fani_be taha 1 va 2 .mp3
18.61M
به طاها به یاسین یک و دو کامل 🎤🎤 علی فانی شب تاجگذاری مهدی موعود مبارک باشد... 🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 🌹 👈هرروز یک صفحه از قران کریم براے سلامتے امام زمان(عج)هدیه به روح پدران ومادران ازدست رفته آمرزش گناهان وشفاے مریضان ۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نهادن موسى در ميان صندوق و افكندن آن به دريا مادر موسى طبق الهام الهى، تصميم گرفت، كودكش را به دريا بيفكند، به طور محرمانه به سراغ يك نجار مصرى كه از فرعونيان بود آمد و از او درخواست يك صندوقچه كرد. نجار گفت: صندوقچه را براى چه مى ‏خواهى؟ يوكابد كه زبانش به دروغ عادت نكرده بود گفت: من از بنى اسرائيلم، نوزاد پسرى دارم، مى ‏خواهم نوزادم را در آن مخفى نمايم. نجار مصرى تا اين سخن را شنيد، تصميم گرفت اين خبر را به جلادان برساند، به سراغ آن‏ها رفت، ولى آن چنان وحشتى عظيم بر قلبش مسلط شد كه زبانش از سخن گفتن باز ايستاد، مى ‏خواست با اشاره دست، مطلب را بازگو كند، مأمورين از حركات او چنين برداشت كردند كه يك آدم مسخره كننده است، او را زدند و از آن جا بيرون نمودند. او وقتى كه حالت عادى خود را بازيافت، بار ديگر براى گزارش نزد جلادان رفت، باز مانند اول زبانش گرفت، و اين موضوع سه بار تكرار شد، او وقتى كه به حال عادى بازگشت، فهميد كه در اين موضوع، يك راز الهى نهفته است، صندوق را ساخت و به مادر موسى تحويل داد. مادر موسى نوزاد خود را در ميان آن صندوق نهاد، صبحگاهان هنگامى كه خلوت بود، كنار رود نيل آمد و آن صندوق را به رود نيل انداخت، امواج نيل آن صندوق را با خود برد، اين لحظه براى مادر موسى، لحظه ‏اى بسيار حساس و پرهيجان بود، اگر لطف الهى نبود، مادر فرياد مى ‏كشيد و از فراق نور ديده ‏اش، جيغ مى ‏زد و در نتيجه جاسوسان متوجه مى ‏شدند، ولى خطاب وَ لا تَخافى وَ لا تَحزَنِى (نترس و محزون نباش، ما موسی را به تو بازميگردانيم) قلب مادر را آرام كرد. ادامه دارد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 🌹 👈هرروز یک صفحه از قران کریم براے سلامتے امام زمان(عج)هدیه به روح پدران ومادران ازدست رفته آمرزش گناهان وشفاے مریضان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شناخت امام زمان [عج]💚
#داستانهای_قرآنی #داستان_حضرت_موسی #قسمت_اول نهادن موسى در ميان صندوق و افكندن آن به دريا ما
موسى در خانه فرعون‏ فرعون در كاخ خود بود، و همسرى به نام آسيه داشت‏ آن‏ها فرزندى جز يك دختر به نام (انيسا) نداشتند، و او نيز به يك بيمارى شديد و بى درمان برص مبتلا بود، و همه طبيب‏هاى آن عصر از درمان او درمانده شده بودند، فرعون در مورد شفاى او به كاهنان متوسل شده بود، كاهنان گفته بودند: اى فرعون! ما پيش ‏بينى مى ‏كنيم كه از درون اين دريا انسانى به اين كاخ گام مى‏ نهد كه اگر از آب دهانش را به بدن اين دختر بيمار بمالند، شفا مى ‏يابد. فرعون و همسرش آسيه در انتظار چنين ماجرايى بودند كه ناگهان روزى در كنار رود نيل صندوقچه‏ اى را ديدند كه امواج دريا آن را حركت مى ‏داد، به دستور فرعون بى ‏درنگ آن صندوقچه را گرفتند و نزد فرعون آوردند، آسيه درِ صندوق را گشود، ناگاه چشمش به نوزادى نورانى افتاد، همان لحظه محبت موسى در قلب آسيه جاى گرفت. وقتى كه فرعون نوزاد را ديد، خشمگين شد و گفت: چرا اين پسر كشته نشده است؟! آسيه گفت: اين پسر بچه‏ هاى اين سال نيست، و تو فرمان داده‏ اى كه پسرهاى نوزاد اين سال را بكشند، بگذار اين كودك بماند. در آيه 9 سوره قصص، اين مطلب چنين آمده: همسر فرعون (آسيه) گفت: او را نكشيد شايد نور چشم من و شما شود، و براى ما مفيد باشد بتوانيم او را به عنوان پسر خود برگزينيم. انيسا دختر فرعون از آب دهان آن كودك به بدنش ماليد و شفا يافت، آن كودك را به بغل گرفت و بوسيد، اطرافيان فرعون به فرعون گفتند: به گمان ما اين كودك، همان است كه موجب واژگونى تخت و تاج تو خواهد شد، فرمان بده او را به دريا بيفكنند، فرعون چنين تصميم گرفت، ولى آسيه نگذاشت و با به كار بردن انواع شيوه ‏ها كه شايد يكى از آن‏ها شفاى دخترش بود، از كشتن موسى جلوگيرى نمود. به هر حال مشيت نافذ پروردگار موجب شد كه اين نوزاد در درون كاخ فرعون، مهمترين كانون خطر، پرورش يافت. مادر موسى به خواهر موسى گفت: به دنبال صندوقچه برو و ماجرا را پى‏ گيرى كن. خواهر موسى دستور مادر را انجام داد و از فاصله دور به جستجو پرداخت، و از دور ديد كه فرعونيان آن صندوقچه را از آب گرفتند، بسيار شاد شد كه برادر كوچكش از خطر آب نجات يافت. ادامه دارد....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 🌹 👈هرروز یک صفحه از قران کریم براے سلامتے امام زمان(عج)هدیه به روح پدران ومادران ازدست رفته آمرزش گناهان وشفاے مریضان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شناخت امام زمان [عج]💚
#داستانهای_قرآنی #داستان_حضرت_موسی_قسمت_دوم موسى در خانه فرعون‏ فرعون در كاخ خود بود، و همسرى
طولى نكشيد كه احساس كردند نوزاد گرسنه است و نياز به شير دارد، به دستور آسيه و فرعون، مأمورين به دنبال يافتن دايه حركت كردند، اما عجيب اين كه چندين دايه آوردند، ولى نوزاد پستان هيچيك از آن‏ها را نگرفت، مأمورين همچنان در جستجوى دايه بودند كه ناگهان در فاصله نه چندان دور به دخترى برخورد كردند كه گفت: من خانواده‏ اى را مى‏ شناسم كه مى ‏توانند اين كودك را شير دهند و سرپرستى كنند. آن دختر، خواهر موسى بود، مأمورين كه او را نمى ‏شناختند با راهنمايى او نزد مادر موسى رفتند و او را به كاخ فرعون آوردند تا به نوزاد شير دهد، نوزاد را به او دادند، نوزاد با اشتياق تمام، پستان او را گرفت و شير خورد، همه حاضران خوشحال شدند، و به مادر موسى آفرين گفتند. از آن پس مادر موسى، موسى را به خانه‏ اش برد و به او شير داد. (يا به كاخ فرعون رفت و آمد مى ‏كرد و به موسى شير مى ‏داد.) به اين ترتيب خداوند به وعده ‏اش وفا كرد كه به مادر موسى فرموده بود: او را به دريا بيفكن، ما او را به تو بر مى‏ گردانيم. به گفته بعضى غيبت موسى از مادرش بيش از سه روز طول نكشيد. جالب اين كه روزى در دوران شيرخوارگى در آغوش فرعون بود، با دست خويش ريش فرعون را گرفت و كشيد مقدارى از موى ريش او كنده شد، و سيلى محكمى به صورت فرعون زد، و به گفته بعضى با چوب كوچكى بازى مى ‏كرد با همان چوب بر سر فرعون كوبيد. فرعون خشمگين شد و گفت: اين كودك، دشمن من است، همان دم به دنبال جلادان فرستاد تا بيايند و او را بكشند. آسيه به فرعون گفت: دست بردار، اين نوزاد است و خوب و بد را نمى ‏فهمد، براى اين كه حرف مرا تصديق كنى، يك قطعه ياقوت و يك قطعه ذغال آتشين نزدش مى ‏گذارى، اگر ياقوت را برداشت معلوم مى ‏شود كه مى‏ فهمد و اگر آتش را برداشت، معلوم مى ‏شود نمى ‏فهمد، آن گاه آسيه همين كار را كرد، موسى دست به طرف ياقوت دراز كرد، ولى جبرئيل دست او را به طرف آتش برد، موسى ذغال آتشين را برداشت و به دهان گذاشت، زبانش سوخت، آن گاه خشم فرعون فرونشست و از كشتن او منصرف شد. ادامه دارد....