eitaa logo
این‌ها|| مجله و دورهمی و نوشتن
130 دنبال‌کننده
62 عکس
28 ویدیو
6 فایل
برای نوجوانان #این_هایی انتشار مجله «این‌ها»، برگزاری میزگردهای فرهنگی و تربیتی، دوره‌های نویسندگی خلاق و.. ادمین: @inhamedia سایت: inhamag.ir با حمایت شما ادامه می‌دهیم 👇 https://inhamisho.yek.link
مشاهده در ایتا
دانلود
28.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قرار نشد ورق‌های مجله را موشک کاغذی درست کنی! 😃 جدیدترین شماره مجله «این‌ها» برای نوجوانان نسل دوم و سوم مهاجرت منتشر شد. قشنگه. از این لینک می‌شود سفارش داد و خرید: https://basalam.com/inhamag/product/17059926 @inhahome || مجله این‌ها
شما دوست دارید این عکس‌ها را از بالا به پایین ببینید یا از پایین به بالا؟ چرا؟ 📸 عکس‌ها را فاطمه حمیدی گرفته. داستان این عکس‌ها را هم تعریف کرده که در شماره هفتم مجله آمده. @inhahome || مجله این‌ها
💥 عضو تیم نویسندگان «مجله این‌ها» شو یا گشنگی نکشیده‌ای که از یادت بره 😁 ✅ دوست دارید جزو تیم نویسندگان «مجله این‌ها» باشید؟ چیزهایی که قراره بنویسیم: داستان، گزارش، خاطره، دلنوشته، نامه، معرفی کتاب و فیلم و انیمیشن و ... و یا هر مدل تازه‌ای (و حتی عجیب‌غریب) که دوست داری پیشنهاد و تجربه‌اش کنی. 🗓️ تا ۲۰ اسفند فرصت هست به ما خبر بدهید: پیام به: @inhamedia @inhahome || مجله این‌ها
زهرا علیزاده 4_5931722608872528082.mp3
زمان: حجم: 2.23M
دلم یک کفش می‌خواهد برای روزهای دلتنگی. مثل کفش های دوروتی توی قصه «جادوگرِ شهر اوز» که هر وقت دلتنگ شدم پاشنه هایش را به هم بکوبم و توی یک چشم به هم زدن برگردم خانه. توی خانه بهتر می شود از چیزی به نام وطن حرف زد. کفش هایمان را پشت در می‌گذاریم و رو به روی هم می‌نشینیم و چای می خوریم. من حواسم به کفش های نقره‌ای رنگم است و چیزی از حرف هایت نمی‌فهمم به جز وقتی که می‌گویی آدم مسافر، کفش های بیشتری پاره می‌کند. به‌جای دل‌چرکین شدن از سفر ، تصمیم می‌گیرم توی قلبم خانه‌ای بسازم که هرجا رفتی، یادم را هم با خودت ببری. 🎵 شنونده‌ی عکس‌نوشت : «کفش‌هایم کو؟» با قلم: نازنین‌زهرا حیدری و باصدای باشیم. متن کامل این عکس‌نوشت در شماره ششم مجله این‌ها منتشر شده. ✨ 💥 برای تهیه شماره ششم مجله همین الان پیام بده @inhahome|مجله این‌ها
اگر حوالی مشهد و گلشهر هستید می‌توانید مجله این‌ها را از «کتابفروشیِ به‌نشر گلشهر» تهیه کنید: این هم نشانی‌اش: مشهد-گلشهر-سه راه درخت توت، ابتدای شفیعی ۱۹ @Yousefi1411 :ارتباط با ادمین کتاب‌فروشی @inhahome || مجله این‌ها
معصومه واحدی4_5951924880902462582.mp3
زمان: حجم: 5.81M
همه فکر می‌کردند که سلما به‌خاطر عشق طراحی بودنش است که حالا یک‌دفعه به سرش زده لباس هم طراحی کند، اما واقعیت ماجرا چیز دیگری بود. قصه‌ای که سلما از ترس واکنش خانواده‌اش، دوست نداشت برای کسی تعریف کند. همه ماجرا از روزی شروع شد که مادر سلما گفت برای آوردن ترشیِ چکنی به خانه مادربزرگش برود.  🎵 شنونده‌ی داستان : «لکه دردسر ساز!» نوشته: سیده زهرا حسینی  و باصدای باشیم. این داستان در شماره ششم مجله این‌ها منتشر شده. ✨ 💥 برای تهیه شماره ششم مجله همین الان پیام بده @inhahome|مجله این‌ها
محمد امین رفیعی4_5974275912185681831.mp3
زمان: حجم: 6.58M
یک روز که علاءالدین از فقر و نداری خسته شده بود، تصمیم گرفت به‌جای اینکه دست روی دست بگذارد و غصه بخورد، به دنیای فریلنسری وارد شود. چون فکر می‌کرد شاید بتواند با طراحی گرافیکی یا بلاگر شدن، زندگی‌اش را بهتر کند. شروع کرد به گشتن توی اینترنت تاایده های جدید پیدا کند. آگهی عجیب و جالبی دید: «چراغ جادویی! فقط با یک فلش جادویی دوتادو تا می‌شود چهارتا!» علاءالدین زیر لب زمزمه کرد : «خودشه! این همان فرصت استثناییه!» غافل ازاینکه این پیام را جادوگری عینکی به نام «ابونذیر» گذاشته بود. 🎵 شنونده‌ی داستان : «علاءالدین فریلنسر می‌شود!» نوشته: احمد مدقق و باصدای باشیم. این داستان در شماره هفتم مجله این‌ها منتشر شده. ✨ 💥 برای تهیه شماره هفتم مجله همین الان پیام بده @inhahome|مجله این‌ها
زهرا مظفری4_5994408013039934407.mp3
زمان: حجم: 5.6M
فصل اول آن شب، ماه کامل و بزرگ بود. آن‌قدر بزرگ که بیشتر از آنکه قشنگ باشد ترسناک بود! مادر به شانه‌ای که روی موهای سفید شهردخت می‌کشید نگاه کرد.تارهای ریخته را با دقت جمع کرد و توی دستمال سیاهی که روی دامنش پهن کرده بود، گذاشت. «توکه اینو حفظی! چرا می‌خوای هی تعریفش کنم؟» شهردخت چرخید سمت مادرش.نگاهش از خواهشی که می‌دانست قبول می‌شود، می‌خندید. مادر هم از خنده سرفه‌اش گرفت. 🎵 شنونده‌ی داستان : «شهردخت» نوشته: معصومه‌ امیری و باصدای باشیم. این داستان در شماره هفتم مجله این‌ها منتشر شده. ✨ 💥 برای تهیه شماره هفتم مجله همین الان پیام بده @inhahome|مجله این‌ها
زهرا علیزاده 4_6014635706981292422.mp3
زمان: حجم: 3.14M
گلشهر،یکی از محله‌های باصفای مشهد است. نمی‌شود از افغانستانی‌های ایران و نسل دوم و سوم مهاجرت در ایران حرف زد و گلشهر را ندید! تعداد انجمن‌ها و فعالان فرهنگی در گلشهر قابل توجه است و این موضوع باعث شده فضایی فرهنگی در این محله شکل بگیرد. اگر یادتان باشد، در شماره اول مجله، داستانی درباره یک بستنی فروشی جادویی نوشته بودیم. در این شماره، نشسته‌ایم پای صحبت‌های احمد یوسفی که در گلشهر یک کتابفروشی دارد. 🎵 شنونده‌ی گزارش : «کتابفروشِ گلشهر» نوشته: روح‌الله میرزایی و باصدای باشیم. این گزارش در شماره هفتم مجله این‌ها منتشر شده. ✨ 💥 برای تهیه شماره هفتم مجله همین الان پیام بده @inhahome|مجله این‌ها
رقیه سادات حسینی 4_6037314628952790507.mp3
زمان: حجم: 3.02M
«خانه‌خودمان» داستان زندگی کیتی و چالش‌های زندگی یک نسل دومی مهاجر است. کیتی دختری ژاپنی تبار است که همراه پدر و مادرشان در آمریکا زندگی می‌کنند. کیتی خواهرش لین را خیلی دوست دارد و روی او خیلی حساب باز می‌کند. آن‌ها به خاطر شرایط زندگی‌شان مجبور می‌شوند دوباره در همان منطقه مهاجرت کنند و بااین‌که شهروند آمریکا هستند ولی هنوز جامعه آن‌ها را نپذیرفته است و در معرض رفتارهای نژادپرستانه قرار می‌گیرند. اوضاع زمانی پیچیده‌تر می‌شود که کیتی می‌فهمد خواهرش لین دچار یک بیماری سخت شده. کیتی بااینکه سر به هوا و بازیگوش است ولی به خوبی درک می‌کند شرایط سخت شده و باید توی مخارج زندگی به خانواده کمک کند. او می‌خواهد درست مثل خواهرش در عمق همه چیز دنبال زیبایی و امید بگردد. ولی چطوری؟ 🎵 شنونده‌ی گزارش : «دلتنگی‌های یک نسل‌دومی » نوشته: سینتیا کادوهاتا و باصدای باشیم. این گزارش در شماره هفتم مجله این‌ها منتشر شده. ✨ 💥 برای تهیه شماره هفتم مجله همین الان پیام بده @inhahome|مجله این‌ها
رقیه سادات حسینی 4_5769309812143694063.mp3
زمان: حجم: 3.48M
مادربزرگ می‌گوید:«همین جاست. همین‌جا آقا را شهید کردند.» دلم می‌خواهد آن روزها را ببینم، ولی باورش سخت است. به مادربزرگ کمک می‌کنم تا بنشیند و نفسی تازه کند. سبزه‌ها بوی تازگی می‌دهند و صدای جیرینگ جیرنگ زنگوله گوسفندان به گوش می‌رسد، اما هرچه سر می‌چرخانم گوسفندی نمی‌بینم. مادربزرگ دلش به کاظمین و کربلا بود، اما خوب می‌دانست که همیشه آن‌طوری نمی‌شود که دل آدم می‌خواهد. با انگشت سمت حرم اشاره کرد و گفت:« خُرد بودی، پدرت زیاد برایت قصه می‌کرد. قصه‌اش مثل امام حسینه که شهیدش کردند.» 🎵 شنونده‌ی داستانِ : «زیارتگاه یحیی بن زید» نوشته: یگانه محقق و باصدای باشیم. این داستان در شماره هفتم مجله این‌ها منتشر شده. ✨ 💥 برای تهیه شماره هفتم مجله همین الان پیام بده @inhahome|مجله این‌ها