جایی خوندم نوشته بود:
[من به کسی قول ندادم که همیشه آدم خوشایندی باشم]
دیدم چقدر راست میگه.
اینکه ما یه سریا رو خیلی دوست داریم
دلیل نمیشه همیشه باهاشون مهربون باشیم؛ همیشه ببخشیم و کوتاه بیایم!
ما آدمیزادیم!
آدمیزاد هم همینه.
یه روزایی تلخ و عصبی میشه؛
دلگیر و ناراحت میشه
حتی شاید دلش بخواد از همه کسایی که دوسشون داره فاصله بگیره
ما جایی رو امضا نکردیم که همیشه قراره حالمون خوب باشه!
اوایل حضورم در حوزه علمیه بود.
کتاب معراجالسعادة ملا احمد نراقی رو از کتابخونه گرفتم و قرار شد هر بار یک رذیلت اخلاقی رو بخونم و اون رو از خودم بِزُدایم...!
منم رفتم خونه و مادر و برادرم رو نشوندم جلوم و بهشون گفتم میخوام آدم بشم و من هر اخلاق بدی که میخونم رو بگن و شروع کردم از روی فهرست خوندن.
اونا هم گفتن: باشه.
- حسد
برادرم سریع گفت: داری داری.
جلوش تیک زدم.
- دروغ
مادرم گفت: میگی مادر
- ریا ؟!
یکم مکث کردن و بعد برادرم گفت: خیلی نمازتو طول میدی اینم داری.
سعی کردم خودمو کنترل کنم و ادامه فهرست رو بخونم.
- غرور
مادرم انگار کشف مهمی کرده باشد با خوشحالی دو دستش را بهم کوبید و گفت: اوه اوه اینو خیلی داری، خیلی.
دیگه قاطی کرده بودم، کتاب رو با شدت بستم و گفتم: اصن نمیخواد نظر بدید و رفتم تو اتاق.
صدای برادرم میومد که داد میزد: بیجنبه و عصبی هم هستی، اینم اضافه کن بهشون.
خلاصه که دیگه نه من لای کتاب معراجالسعادة رو باز کردم، و نه دیگه آدم شدم!!!
May 11
از استادِ آدم حسابی، و با سواد ۱۷.۵
بگیری بیشتر از ۲۰ می ارزه.
ولی استادی که نه درس میده، نه بار علمی داره؛
برگه صحیح کردن هم بلد نیست.
پس بیخود حرص نخور!
[وی به خودش دلداری میدهد]
حانون
از استادِ آدم حسابی، و با سواد ۱۷.۵ بگیری بیشتر از ۲۰ می ارزه. ولی استادی که نه درس میده، نه بار علم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یه نفر یه نصیحتی بهم کرد
که پشتش کلی آرامش بود؛
میگفت:
سوزنت گیر نکنه روی آدما،
روی حرفا،
روی اتفاقا،
رها کن؛
نیازی نیست
دنبال تحلیل هرچیزی باشی!
به مرحله ای از یادگیری رسیدم،
که دیگه ذهن ام هرچی مطلب جدید میبینه
ارور میده [حافظه پر است، لطفاً تلاش نفرمایید!]