خانواده پر جمعیت، آینده بهتر.
#ایران_جوان_بمان🇮🇷
#ایران_جمعیت
💠اینستاگرام:
Instagram.com/iranjamiat
💠ایتا:
Eitaa.com/iranjamiat
💠آپارات
https://www.aparat.com/iranjamiat
ایران جمعیت
لکه خون
به صفحه گوشی نگاه میکند ساعت ۱۳:۱۳ است.انگشترش رادرمیآورد، در دستانش فشار میدهد، عادتش است موقع استرس اینکار آرامش می کند. انگشتر را دستش میکند در انگشت لاغرش لق میزند،این مدت خیلی ضعیفشده، به انگشترش خیره میشود، یک انگشتر ساده که بعد از چند سال دیگر رنگوروی ازش باقی نماندهاست. به گذشته میرود. زمانی که دلش یک حلقه ی دیگر میخواست ولی مادر مهران به او گفته بود که وسع ما همین است، او میدانست وسع آنها خیلی بیشتر از این انگشتر ساده است اما بهخاطر مهران چیزی نگفت.حتی یادش میآید زمانیکه نازنین بهدنیاآمد یک تبریک خشکوخالی به او نگفتند، خوب میدانست خانواده مهران دلشان پسر میخواست. فکروخیال در این اوضاع با این شرایط حالش را بدتر میکند بغضش را فرومیخورد. نزدیک میز منشی میرود.
_ ببخشید کی نوبت من میشه؟
+شماااا؟!آهان متوجه شدم آزمایشا رو انجام دادید؟
_ بله
+شرایط شما خاصه باید منتظر بمانید.
ساعت ۱۶:۱۳ است. نفر آخر از مطب بیرون میآید دیگر کسی نیست منشی میگوید بفرمایید. تنش یخ کرده، وارد اتاق میشود _بهبه سلام عزیزم چقدر استرس داری!😏 آهاان فهمیدم چیزی نیست نگران نباش من کارمو خوب بلدم برو تخت آماده شو،
_ خب قلبشم که میزنه کارت یهکم سخت شده ولی نگران نباش با این قرصی که برات مینویسم کارت خیلی راحت میشه.
از تخت پایین میآید.
_ ببین عزیزم این قرصها را هر جایی ندارن من خودم بهسختی تهیه کردم ولی چون میدونم شرایطت خاصه و دختر خوبی هستی و از همه مهمتر شهره جون معرفیت کرده خودم بهت میدم.
قرص را میگیرد تشکر میکند و از مطب خارج میشود. در راه با خودش کلنجار میرود. به شغلی که تازه به او پیشنهاد شده بود فکر میکند به نازنین که یک ماه دیگر تازه یک سالش میشود. به اینکه دست تنهاست و مادرش شهرستان است. به اجاره خونه و خرج پوشک و هزار چیز دیگر.
دلش برای خودش میسوزد، به خودش حق میدهد. به خانه میرسد روی قرصها نوشتهشده هر شش ساعت. ساعت ۱۸:۱۳ است لیوان را پر میکند قرص را در دهانش میگذارد.
ادامه دارد...
#داستان
#سقط_جنین
#ایران_جمعیت
@iranjamiat
نیاز اساسی هر کودک یک همبازی است.
❌اسباب بازی هیچ وقت جایگزین خواهر و برادر نمیشود.
#تربیت_فرزند
#فرزند_آوری
#بحران_جمعیت
#ایران_جمعیت
@iranjamiat
سلام خدمت همراهان عزیز و بزرگوار🙏
جهت شرکت در نظرسنجی کانال #ایران_جمعیت وارد لینک زیر شوید.
(پس از وارد کردن کد امنیتی گزینه مورد نظر را انتخاب کنید.)
👇👇👇👇👇👇👇
EitaaBot.ir/poll/sc8h
#معرفی_کتاب
کتاب "ما چند نفر" نوشته مینو رضایی و نشر صاد آن را منتشر کرده است.
این اثر درواقع یک مجموعه از ۹ داستان کوتاه ایرانی است.
عنوان برخی از این داستانها عبارت از: «آن پسر دیگرم»، «هنوز باران میبارد»، «از وقتی آمده ایم»، «ما چند نفر» و «برایت همه جا تسبیح میگذارم» است.
این۹ داستان به موضوعهایی همچون مسائل زنان مهاجرت، آداب و رسومهای ایرانی و... پرداخته اند.
داستان اول با عنوان «آن پسر دیگرم» داستانی روان و پرکشش از تجربه اقدام به سقط یک مادر صاحب ۳ فرزند است.
چند خطی از آن را بخوانیم...
گیر کردهایم در ترافیک ورودی اسکلهی قشم. پسر کوچکم دوباره دستشوییاش میگیرد. میآیم بیحوصلگی کنم که نگاه مظلوم و پرتمنایش بین موهای فرفری منگوله شده، دلم را میبرد. دستی را
میکشم. با عجله پیاده میشویم و کنار جاده سرپایش میگیرم. بعد میگذارمش روی زمین و با شیشه آب معدنی دستهایم را آب میکشم. درِ شیشه را که میبندم، بوق ممتد ماشینهای پشت سرم بلند میشود. زود شلوارک قرمزپسرم را از روی زمین برمیدارم که بپوشانمش و راه بیوفتیم اما پسرم نیست، انگار در لحظهای غیب شده...
#ایران_جمعیت
#فرزندآوری
#جهاد_فرزندآوری
@iranjamiat
ایران جمعیت
لکه خون به صفحه گوشی نگاه میکند ساعت ۱۳:۱۳ است.انگشترش رادرمیآورد، در دستانش فشار میدهد، عادتش ا
(قسمت دوم)
صدای شکسته شدن چیزی میآید. قرص را از دهانش بیرون میاندازد سراسیمه وارد اتاق نازنین میشود، دخترکِ بیچاره از ترس کنار تخت کز کرده تا او را میبیند با نگاهِ نگران ماما ماما میگوید و انگشتش را به او نشان میدهد.
لیوان آب روی میز، شکسته بود و تکهای از آن در دست دخترک فرو رفته بود. نازنین را بغل میکند و به طرف دستشویی میرود.
انگشت ظریف نازنین را زیر شیرآب میگیرد، دیدن خون حالش را بد میکند چه برسد که خون جگر گوشهاش باشد.
چسب زخم میزند و نازنین را محکم به سینهاش میچسباند. نازنین در آغوشش آرام میگیرد. نگاهش به لکه خون روی دامنش میافتد. بغضش را فرو میخورد.
با خودش مرور میکند. اگر آن قرص را خورده بود خون آن طفل معصوم بیپناه دامنش را گرفته بود.
صدای زنگ در میآید.
مادر مهران با یک سبد گل بزرگ و هدیه وارد میشود. نگین را در آغوش میگیرد.
مهر نگین به دلِ همه افتاده، مادر مهران عاشقانه دوستش دارد، همبازی خوبی برای نازنین است و هدیهی ویژه از طرف خدا برای مادرش.
نگین شمع تولد یکسالگی اش را فوت
میکند.🌸
#داستان
#ایران_جمعیت
#فرزندآوری
#سقط_جنین
@iranjamia
#معرفی_فیلم
#به_دنیا_آمدن
پری و فرهاد که یکی بازیگر تئاتر و دیگری کارگردان است در آستانه میانسالگی برای ادامه مسیر زندگی با یکدیگر دچار مشکل میشوند. داستان از جایی شروع میشود که پری باردار میشود ولی فرهاد از داشتن بچهی دوم خوشحال نمیشود و تصمیم به سقط جنین دارد، در اول پری نیز او را همراهی میکند و حتی یکبار توسط قرص سقط جنین اقدام به سقط میکند ولی بعدها در سر دوراهی وجدان و خوشبختیاش گیر میکند و تصمیم میگیرد فرزندش را نگه دارد این در صورتی است که فرهاد به دلیل خوب نبودن وضع مالی از داشتن فرزند بعدی امتناع میورزد . بعدی از بحثهای مکرر و فرار او از دکتر تصمیم به رفتن به یزد میکند تا دور از چشم فرهاد فرزندش را به دنیا بیاورد . در همین حال پسر آن دو کیان عاشق نوه دایی پدرش میشود پسری که فقط 12 سال دارد. در همین حال فرهاد پری را پیدا میکند ولی پری با او نمیآید . چند ماه بعد پری به فرهاد اطلاع میدهد که بچه دختر است و قرار است اسمش دریا باشد و دیگر به تهران باز نمیگردد و با کیان به یزد میروند و...
#فرزندآوری
#ایران_جمعیت
@iranjamiat