🍃❣️🕊🍃💐🍃🕊❣️🍃
#حاج_عمار
❤️ عاشق #شهید_محمد_ابراهیم_همت بود.
یکبار در جلسه خواهران #بسیج، دیدم خواهران در یک طرف میز نشسته اند او هم همان طرف اما چند صندلی آن طرف تر نشسته است طوری که در مقابل خواهران نباشد و چهره در چهره نباشند.
می گفت :
نمیخوام رودرروی خانمها باشم. طوری مینشینم که عکس شهید همت هم در مقابلم باشه.
#حاج_قاسم_سلیمانی میگفت : این شهید منو یاد حاج همت می انداخت.
🔻قسمت ششم🔺
#مدافع_حرم
#شهید_محمدحسین_محمدخانی به نیابت سردار #دفاع_مقدس #شهید_محمد_ابراهیم_همت
@iranjan60
🍃🕊❣️🍃💐🍃❣️🕊🍃
🍃❣️🕊🍃💐🍃🕊❣️🍃
#حاج_عمار
❤️ عاشق #شهید_محمد_ابراهیم_همت بود.
یکبار در جلسه خواهران #بسیج، دیدم خواهران در یک طرف میز نشسته اند او هم همان طرف اما چند صندلی آن طرف تر نشسته است طوری که در مقابل خواهران نباشد و چهره در چهره نباشند.
می گفت :
نمیخوام رودرروی خانمها باشم. طوری مینشینم که عکس شهید همت هم در مقابلم باشه.
#حاج_قاسم_سلیمانی میگفت : این شهید منو یاد حاج همت می انداخت.
🔻قسمت ششم🔺
#مدافع_حرم
#شهید_محمدحسین_محمدخانی به نیابت سردار #دفاع_مقدس #شهید_محمد_ابراهیم_همت
@iranjan60
🍃🕊❣️🍃💐🍃❣️🕊🍃
🍃❣️🕊🍃💐🍃🕊❣️🍃
#حاج_عمار
🎙 لا به لای روضه هایش از من پرسید :
میدونی اِرباً اِربا که می گن یعنی چی؟
گفتم : مثل گلی که پرپر کنند و بپاشند اطراف؟!
گفت : نه، توی #شرهانی وقتی بدن یه شهید هفده هجده ساله رو جدا جدا توی شعاع دویست متری پیدا می کردیم، فهمیدم ارباً اربا یعنی چی...
دست و پا و جمجمه و اعضا هر کدوم یه طرف بود...
🔻قسمت هفتم🔺
#مدافع_حرم
#شهید_محمدحسین_محمدخانی به نیابت سردار #دفاع_مقدس #شهید_محمد_ابراهیم_همت
@iranjan60
🍃🕊❣️🍃💐🍃❣️🕊🍃
🍃❣️🕊🍃💐🍃🕊❣️🍃
#حاج_عمار
🔰در زلزله ی #بم به صورت خودجوش رفت یاری زلزله زده ها. سال های زیادی تو اردوهای جهادی در مناطقی مثل بشاگرد و نوع دیگه از #دفاع رو در خدمت به مردم محروم تجربه کرده بود.
🍃سال 89 وارد #سپاه شد. جوان با اراده ای بود. دوره غواصی رو گذروند مرد عمل بود و شجاع توی مباحث #نظامی فراگیری خوبی داشت.
🔻قسمت نهم🔺
#مدافع_حرم
#شهید_محمدحسین_محمدخانی به نیابت سردار #دفاع_مقدس #شهید_محمد_ابراهیم_همت
@iranjan60
🍃🕊❣️🍃💐🍃❣️🕊🍃
🍃❣️🕊🍃💐🍃🕊❣️🍃
#حاج_عمار
🍃🌷اعتقاد داشت وظیفه ما این است که بچه ها را بیاوریم هیئت. وظیفه ما این نیست که هدایتشان کنیم. امام حسین (ع) خودش هدایت می کند.
☺️مشاور خوبی در مسائل مذهبی و عقیدتی بود. راحت مشورت می کردیم.
🔰اگر بدی های خودت را می گفتی نیم ساعت بعدش به رویت نمی آورد و انگار کاملا از ذهنش پاک شده بود.
🔻قسمت دهم🔺
@iranjan60
#مدافع_حرم
#شهید_محمدحسین_محمدخانی به نیابت سردار #دفاع_مقدس #شهید_محمد_ابراهیم_همت
🍃🕊❣️🍃💐🍃❣️🕊🍃
🍃❣️🕊🍃💐🍃🕊❣️🍃
#حاج_عمار
✨شعری که شهید محمدخانی در طول دوران زندگی اش مدام آن را زمزمه می کرد و بعد از شهادتش توسط مادر بزرگوار شهید محمدخانی در محضر رهبر معظم انقلاب خوانده شد و امام خامنه ای آن را تصحیح کردند:
سر که زد چوبه ی محمل، دل ما خورد ترک
غربتش ریخت به زخم دل عشاق نمک
و چنان سوخت که بر سر در آن، این شده حک
سر زینب به سلامت، سر نوکر به درک
🍃🌸حضرت آقا در جواب این مادر شهید شعر را تصحیح کرده و فرمودند :
چرا به درک؟ به فلک!
🔻قسمت یازدهم🔺
@iranjan60
#مدافع_حرم
#شهید_محمدحسین_محمدخانی به نیابت سردار #دفاع_مقدس
🍃🕊❣️🍃💐🍃❣️🕊🍃
🍃❣️🕊🍃💐🍃🕊❣️🍃
#حاج_عمار
👤حضورش در سوریه با عنوان مربی آموزشی شروع شد، اما چنان در بین نیروها درخشید که مورد توجه فرماندهان ارشد نظامی واقع شد و بعد از مدتی به عنوان فرمانده تیپ هجومی سیدالشهدا(ع) منصوب شد.
☺️محمدحسین را در سوریه به نام مستعار «حاج عمار» میشناختند. #حاج_قاسم_سلیمانی نگاه ویژهای به محمدحسین داشت و در یکی از دیدارهایش گفته بود :
عمار برای من مثل «همت» بود.
🌸شجاعت و دلاوری محمدخانی باعث شده بود که همواره او را در خط مقدم ببینند. دل بیباک و سر نترس محمدحسین در بین نیروهایش مشهور بود. در عین فرماندهی و هوش نظامی، همیشه در میانه میدان بود.
🔻قسمت دوازدهم🔺
#مدافع_حرم
#شهید_محمدحسین_محمدخانی به نیابت سردار #دفاع_مقدس #شهید_محمد_ابراهیم_همت
🔰@iranjan60
🍃🕊❣️🍃💐🍃❣️🕊🍃
🍃❣️🕊🍃💐🍃🕊❣️🍃
#حاج_عمار
موقع خواستگاری گفت : هر جای دنیا که فریاد مظلومی رو بشنوم برای کمک خواهم رفت. شب عروسی با همسرش رفت پیش شهدای گمنام یزد...
🔰شانزده آبان ۹۴ شمال سابقیه عملیات داشت. پا به پای نیروها بود و کنارشون می جنگید و هدایتشون می کرد.
طلوع آفتاب که رسید، آفتاب سعادتش هم تابید و شهید شد از آخرین وداع ۹۹ روز میگذشت...
😔یه عاشق دلتنگ مثل یه ماهی اسیر توی تنگه که دائم خودشو به دیواره های شیشه ای میکوبه، همسرش تو معراج وقتی تنها شد با صدای بلند بهش گفت : نوش جونت.. حقت بود.. خوش به سعادتت..
🔻قسمت سیزدهم🔺
#مدافع_حرم
#شهید_محمدحسین_محمدخانی به نیابت سردار #دفاع_مقدس #شهید_محمد_ابراهیم_همت
@iranjan60
🍃🕊❣️🍃💐🍃❣️🕊🍃
🍃❣️🕊🍃💐🍃🕊❣️🍃
#حاج_عمار
😔آرام خوابیده بود. امیرحسین را برای خداحافظی آوردیم و روی سینه شهید گذاشتیم. پدر و پسر چند لحظهای در کنار یکدیگر بودند. این آخرین دیدارشان بود...
🕊بعد از شهادت محمدحسین، خیلیها از من میپرسیدند: چطور میتوانی اینقدر آرام باشی؟!
در جوابشان میگفتم: محمدحسین به آرزویش رسیده، چرا ناراحتی کنم؟! خدا این قربانی را بپذیرد!
⚠️برای خودم هم جالب بود. شاید اگر قبلا این حرف را از کسی توی این موقعیت میشنیدم، فکر میکردم که داغ است و دارد شعاری صحبت میکند، اما اینطور نبود.
👌واقعا به چیزی که میگفتم اعتقاد داشتم. میدانستم که حسین آنجا هم تمام حواسش به ماست و تنهایمان نمیگذارد. آخر محمدحسین خیلی مهربان بود. آنقدر زیاد که گاهی خودم متعجب میماندم و میگفتم مگر میشود یک نفر اینقدر عاطفی باشد و مهر و محبت داشته باشد.
🍃توی خط که بود پیامهای قشنگی برایم میفرستاد. یک بار برایم نوشت:
⏱گرچه با ساعتِ من
ثانیهای بیش نبود…
ساعتی را که ❤️کنار«ت» گذراندم،
خوش بود…
🔻قسمت چهاردهم🔺
#مدافع_حرم به روایت همسر
#شهید_محمدحسین_محمدخانی به نیابت سردار #دفاع_مقدس #شهید_محمد_ابراهیم_همت
@iranjan60
🍃🕊❣️🍃💐🍃❣️🕊🍃
🍃❣️🕊🍃💐🍃🕊❣️🍃
#حاج_عمار
#وصیت_نامه
🌷سلام بر شما (ائمه معصومین) که بندگان خاص خدایند و از هر چه که داشتید در راه خداوند و معبود و معشوق خویش گذشتید.
❤️سلام بر شما که متقیان راه ﷲ هستید.
با الها! از این که به بنده ی حقیرت توفیق دادی که در راهت گام بردارد. تو را سپاس می گویم و از این که توفیقم دادی که در جبهه در کنار خالصان و مخلصان راهت قدم بر دارم، تو را شکر و سپاس می گویم.
در این راه، دیدار خودت را هم نصیبم گردان!
🔻قسمت پانزدهم، آخر🔺
@iranjan60
#مدافع_حرم
#شهید_محمدحسین_محمدخانی به نیابت سردار #دفاع_مقدس #شهید_محمد_ابراهیم_همت
🍃🕊❣️🍃💐🍃❣️🕊🍃
#خاطره_اےاز_شهیدمحمدحسین_محمدخانی 🕊🌺
کار کردن پی در پی بدون استراحت....
میدیدم چطور داره پر میکشه
از خنده هاش مشخص بود
از شوخیا و شیطنتاش معلوم بود
از کار کردنش میشد فهمید که دیگه وقت رفتنشه...
عمار کلا خیلی کار میکرد،
بخصوص چند شب قبل عملیات
تا لحظه ی شهادتش کارش خیلی بیشتر شده بود،
واقعا شب و روز نداشت...
چندین روز بود نخوابیده بود
ماشین یکی از فرمانده ها خراب شد
طول میکشید تا مکانیک بیاد،
محمدحسین گفت:
فرصت خوبیه یه #چرتی بزنیم.
گفت بیا توهم بخواب بعد چشماش رو بست
دوربینم رو درآوردم و دوتا عکس ازش گرفتم
وقتی به عکس نگاه کردم با خودم گفتم :
چقدر آروم خوابیده ، انگار شهید شده ،
وقتی عکس بعد از شهادتش رو دیدم ،
دیدم انگار خوابیده ، عین همون عکس آروم و آروم و آروم و خوشگل ، حتی خیلی خوشگل تر از اون عکس . میگفت راز اون آرامش رو میدونستم، آخه تازه داشت یه دل سیر استراحت میکرد ، #تازه داشت #خستگی های اون همه کار و زحمت کشیدناش رو در میکرد .
میگفت : تو آغوش خداش راحت خوابیده بود ...
یَا أَیَّتُها النَّفسُ المُطمَئِنَّة
إِرجعی إِلی ربِّکَ راضیةً مَرضیة
#شهید_محمد_حسین_محمد_خانی
#حاج_عمار
eitaa.com/iranjan60
https://rubika.ir/rozesorkh
صبح عاشورا... مالک و میثم با خاک آغشته شده به خون شهدای روز تاسوعا، و تربت اباعبدالله، گل درست کردن و.... جلوی در خونه ولوله بود. از اتاق که بیرون اومدم دیدم مالک داره یکی یکی بچه ها رو گل میماله، عمار، قدیر، میثم... حال و هوای عجیبی بود. صدمتری دشمن، روز عاشورا، صدای صلوات و ذکر حسین حسین بچه ها، تلفیق خنده ها و گریه ها، واقعا ماجرا چی بود، چی میدیدن... پرت شدم سال ۶۱،شب عاشورا، دور و بر خیمه ها، صدای خنده ها و گریه های اصحاب... یعنی تاریخ بود که تکرار میشد؟ ..اینبار در تیپی به نام سیدالشهداء؟
گفت:
عمار وسط اون خنده هاش گاهی دم میگرفت و به سینه میزد.یه بار هم به ابوعباس گفت یادش بخیر لاذقیه، اون شعر جهاد رو بذار... و صدای سیدرضانریمانی تو فضا پیچید که میخوند:
به تو وابسته شدم تویی که راهو بهم نشون دادی
توی این ظلمت شب ، دوباره ماهو بهم نشون دادی
پرزدی و برکت عمر کوتاهو بهم نشون دادی
تو شهید ابن شهید ، تو جهاد ابن عماد
با نگاه به عکست احساس خجالت میکنم
تو که همسن منی ، تو که همسال منی
یجورایی با تو احساس رفاقت میکنم
دستمو بگیر بهم بها بده
منو هم تو جمع خوبا راه بده
کنار خودت بمن یه جا بده...
.
عمار و ابوعباس هم صدا با رضانریمانی میخوندن و به سینه میزدن... اشک چشم عمار وقتی میخوند "تو که همسن منی...، توکه همسال منی... یجورایی با نواحساس رفاقت میکنم" جاری بود.
#محرم
#عاشورا
#حاج_عمار 💛🌱
https://rubika.ir/Qassem1399https://rubika.ir/rozesork
http://eitaa.com/iranjan60