🍃🍄🍃¤•¤•¤•••
#آخرین_آمادگی_برای_ظهور؛ #اصلاح_مدیریت_در_خانواده_و_جامعه (بخش چهارم) - ۲
روی #تعدد_و_تنوع بهعنوان یک گوهر مرکزی در مدیریت، خیلی باید توجه و تأمل کرد. چون ما مثل حیوانات، موجودات بسیطی نیستیم که یک هدف داشته باشیم.
🔻لذا برای حیوانات، #مدیریت معنا ندارد. البته در حیوانات هم یک سطوحی از مدیریت را میبینیم که بهصورت غریزی انجام میشود ولی بهطور کلی مدیریت، مسئلۀ حیوان نیست.
🐝مثلاً زنبور عسل را در نظر بگیرید؛ این زنبورها یک #هدف دارند، اگرچه برای زنبورها یک ملکهای وجود دارد اما ملکۀ زنبورها مدیر نیست، یک زاینده است که موجب تکثیر نسل میشود.
⚪️مدیریت، مسئلۀ انسان است؛ چون انسان با تنوع نیازها، با تنوع علاقهمندیها و با تنوع امکانات و ابزار #مواجه است. مثلاً شما برای غذا خوردنتان مجبور هستید مدیریت کنید؛ چون یک نوع غذا نیست و چون یک نوع نیاز به غذا ندارید، نیازهایتان هم متنوع است.
😊اینکه اول به کدام نیاز باید بپردازیم، میشود مدیریت. #مدیریت فرایندی است که انسان به آن مجبور است بهخاطر تنوعی که در درون خودش و در بیرون خودش با آن مواجه است.
🔴حالا اگر کسی مدیریت نکرد، حرکتش در زندگی مانند #سُر خوردن یک قلوهسنگ در رودخانه است، یعنی همینطوری از آن بالای رودخانه به سمت پایین میآید و در برخوردِ تصادفی با اشیاء به یک شکلی در میآید؛ یا خرد میشود یا میشکند یا تصادفاً شکل خوبی پیدا میکند.
✍️ #استاد_پناهیان
@iranjan60
•••¤•¤•¤🍃🍄🍃
پدرش میگفت:
آخرین باری که آمده بود مرخصی خیلی حال عجیبی داشت،نیمه شب با صدای ناله اش ازخواب پریدم رفتم پشت در اتاقش سرگذاشته بود به سجده و بلند بلند گریه میکرد میگفت:«خدایا اگرشهادت را نصیبم کردی میخواهم مثل مولایم امام حسین #سر نداشته باشم مثل حضرت عباس #بی دست شهیـد شوم »
دعایش مستجاب شد
و یڪجا سر و دستش را داد...
عملیات کربلای پنج
فرمانده گردان سیدالشهدا
لشکر۴۱ ثارالله
شهید ماشاءالله رشیدی
#سردار_بےدست_بےسر
@iranjan60
#شهید_مدافع_حرم_علی_منیعات 🕊🌺
علی از اول خیلی خالص بود. به تیپ و لباسش نمیخورد که بچه مذهبی باشه ولی اعتقاداتش تو قلبش بود.😊
🍃 #کمک میخواست به کسی بکنه #بدون اینکه #کسی بفهمه انجام میداد. مثلا نمیگفت من امروز رفتم به فلانی کمک کردم یا پول به فلانی دادم یا مشکل فلانی رو حل کردم ، کاری که میخواست انجام بده فقط برای رضای خدا انجام میداد.من همیشه میگم چون خدایی کار میکرد خدایی نتیجه گرفت.
🌸مثلا اگه از یه نفر یه خطایی میدید #چشم_پوشی میکرد ،نمیومد بگه که مثلا فلانی همچین کاری کرد یا فلانی رو بافلان نفر دیدم یعنی واقعا از عیبهای مردم، از چیزایی که میدید چشم پوشی میکرد
🍃وقتی بعد از ۴ ماه برگشت، خیلی تغییر کرده بود. نگاهاش، طرز رفتارش با ما، نمیدونم حالا شاید یه خرده ازمون دور شده بود، شاید بیشتر قدر خونه و قدر نعمتی که داشت رو بدونه و واقعا از لحاظ ایمانی خیلی ایمانش قوی تر شده بود.
🌸حالا #نمازهاش رو خیلی تاکید میکرد که #سر وقت بخونه، مخصوصا نماز #صبح رو. منو بیدار میکرد میگفت پاشو نماز صبحت رو اول وقت بخون . کسی که ملتزم به نمازش و به مسائل مذهبیش نباشه نمیتونه جهادگر خوبی باشه.
#همسر_شهید
https://rubika.ir/Qassem1399
http://eitaa.com/iranjan60
https://rubika.ir/rozesorkh
#شهید_مدافع_حرم_عبدالمهدی_کاظمی 🕊🌺
#خصوصیت_اخلاقے_شهید
همیشه دوستان را به #احترام به #پدر و #مادر سفارش میکرد.به این نکته بسیار اهمیت میداد. از کسایی نبود که فقط #شعار میدهند و دریغ از عمل...
#پدر_شهید: بسیار به ما #احترام میکرد.از بچگی این طور بود.به هیچ وجه پاشون رو جلوی ما #دراز #نمیکردند...
بسیار ازش راضی بودم ... دائم به ما #سر میزد و حالمون رو جویا بود...در کل کمک ما و خانواده بود... آری از آن چیز هایی که خداوند سریع اجرش را میدهد #احترام_به_پدر_مادراست
وچه خوب اجری گرفتی برادر...
#تاریخ_شهادت۹۴/۹/۲۵
https://rubika.ir/rozesorkh
https://rubika.ir/Qassem1399
http://eitaa.com/iranjan60
شهید مدافع حـ🕊ــــرم دادالله شیبانی 🌺🌿
#شهادت ٩٣/٤/٢
در روز انقضاي مدت اعتبار كارت ملي شان به شهادت رسيدند.
#مادر_سردار_شهيد 🕊🌺
💠پسرم خيلي #مهربان و #دلسوز بود. محبت خاصي به همه ي خانواده داشت و با بقيه ي بچه هايم فرق مي كرد. با اين كه در تهران سـاكن بـود و كمتـر وقـت مي كرد به شيراز بيايد، اما هر فرصتي پيش مي آمد، به شيراز مي آمـد و #همـه ي #كارهاي #عقب مانده ي ما را انجام ميداد.
🌸بار آخري كه سوريه بود، من اصرار كردم كه بـراي سـالگرد پـدرش نيايـد. حتي به بچه ها گفتم كه به او نگويند مراسم چه تـاريخي اسـت. امـا او بـا هـر زحمتي بود، خودش را به تهران رسانده بود و با خانواده اش بـه شـيراز آمدنـد و براي مراسم زحمـت زيـادي كشـيدند.
💠حتـي #پخـت و #پـز و #آشـپزي مراسـم را خودشان انجام دادند. هر وقت #سر سفره مي نشستيم، #اول غذا را براي همه مـي كشـيد. گوشـت و مرغي اگر بود، بين همه تقسيم مي كرد و گاهي به خودش چيزي نمي رسيد. هر كس تهران كاري داشت به او زنگ ميزد. فاميـل و غريـب و همسـايه برايش فرقي نداشت
https://rubika.ir/rozesorkhhttps://rubika.ir/Qassem1399
http://eitaa.com/iranjan60