eitaa logo
سردار شهید حاج قاسم سلیمانی
423 دنبال‌کننده
14.9هزار عکس
6.6هزار ویدیو
16 فایل
من عاشق شهادت هستم و پیرو ولایت امام خامنه ای شهید حاج قاسم سلیمانی خادم الشهدا همه ثوابی که از مطالب این کانال قسمت بنده حقیر شود را تقدیم روح مطهر شهید حاج قاسم سلیمانی میکنم انشاالله دست ما را هم بگیرد. @ya_hussein_s_adrekni
مشاهده در ایتا
دانلود
▫️🔸▫️🔸▫️ 🔸▫️ ▫️ #مخلص_بی_ادعا 🌹 محمدحسین خیلی دغدغه رفتن [ به سوریه] داشت. یک روز آمد و کنارم نشست و گفت : ☺️ مامان اگر من یک زمان بخواهم بروم سوریه، مخالفت می‌کنید؟ نظرتان چیست؟ گفتم : یک عمر است که به اباعبدالله (ع) می‌گویم : بابی و امی و نفسی و اهلی و مالی و اسرتی، آقا جون همه زندگی‌ من به فدایت، حالا که وقتش شده، بگویم نه نرو؟ همان خدایی که در اینجا حافظ توست در سوریه هم است. همه عالم محضر خداست. گفت : ❤️ وقتی تو راضی هستی یعنی همه راضی‌اند. عاشقانه تلاش کرد برای رفتن، اعزام‌ها خیلی راحت نبود. یک روز جمعه صبح برای خواندن نماز صبح بیدار شدم که دخترم هراسان آمد و گفت : 😱 مادر محمدحسین ساکش را بسته و می‌خواهد برود. رفتم و گفتم : می‌روی؟ قبل رفتن بیا چندتا عکس با هم بیندازیم. 📸 عکس‌ها را که انداختیم، بوسیدمش و راهی‌اش کردم. وقتی رفت گفتم با شهادت برمی‌گردد اما مصلحت خدا بر این بود که سالم برگردد. @iranjan60 🔻 قسمت سوم 🔺 🕊 #مادران_شهدا #شهید_محمد_حسین_حدادیان #شهید_امنیت، شهادت توسط داعش داخلی #تاریخ_ولادت : ۷۴/۱۰/۲۴ #تاریخ_شهادت : ۹۶/۰۱/۱۲، فتنه ی دراویش گنابادی، پاسداران تهران، فاطمیه دوم رزمنده ی #مدافع_حرم و خادم امامزاده علی اکبر چیذر تهران - قیطریه ▫️ 🔸▫️ ▫️🔸▫️🔸▫️
▫️🔸▫️🔸▫️ 🔸▫️ ▫️ 💠 وقتی از سوریه آمد از اوضاع آنجا برایم گفت، اعتقادش نسبت به حفظ انقلاب و اسلام بیشتر شده بود. می‌گفت : مامان نمی‌دانید چه خبر است؟ خدا نکند آن ناامنی که در سوریه ایجاد شده در ایران پیاده شود. 🔴 تا زنده‌ایم محال است به این خائنان اجازه بدهیم مملکت ما را مانند سوریه کنند. @iranjan60 🔻 قسمت چهارم 🔺 🕊 🍃🌺 ، شهادت توسط داعش داخلی : ۷۴/۱۰/۲۴ : ۹۶/۰۱/۱۲، فتنه ی دراویش گنابادی، پاسداران تهران، فاطمیه دوم رزمنده ی و خادم امامزاده علی اکبر چیذر تهران - قیطریه ▫️ 🔸▫️ ▫️🔸▫️🔸▫️
▫️🔸▫️🔸▫️ 🔸▫️ ▫️ 🌹 محمد اهل نماز اول وقت، زیارت عاشورا و هیئت بود. سینه ‌زن امام حسین (ع) بود. خیلی اخلاص داشت. بی‌ادعا. هیچ وقت از کارهای خیری که می‌کرد نمی‌گفت. 😍 به نظرم مزد این اخلاص و بی‌ادعا بودن‌هایش را با گرفت. محمد دنبال اجرایی کردن فرامین رهبری بود. دغدغه حفظ دستاورد‌های نظام را داشت. 🌺 محمدحسین با سن کمش، بصیرت داشت. جریان‌های باطل را خوب می‌شناخت و آگاه به امور بود. محمدحسین مانند کسی که از ناموسش غیورانه دفاع می‌کند از انقلاب با غیرت دفاع می‌کرد. همه عمر بسیجی بود و بسیجی زندگی کرد. می‌گفت : ❤️ مامان بصیرتی که آقا می‌گویند اِن‌شاءالله خدا نصیبمان کند و اگر بصیرت داشته باشیم اِن‌شاءالله این انقلاب به انقلاب صاحب‌الزمان (عج) وصل خواهد شد. @iranjan60 🔻 قسمت پنجم 🔺 🕊 🍃🌺 ، شهادت توسط داعش داخلی : ۷۴/۱۰/۲۴ : ۹۶/۰۱/۱۲، فتنه ی دراویش گنابادی، پاسداران تهران، فاطمیه دوم رزمنده ی و خادم امامزاده علی اکبر چیذر تهران - قیطریه ▫️ 🔸▫️ ▫️🔸▫️🔸▫️
▫️🔸▫️🔸▫️ 🔸▫️ ▫️ من همیشه به امام حسین (ع)‌ می‌گفتم که آقا جان اگر اجازه می‌دادید که من در روز عاشورا یاری‌تان کنم، دوست داشتم جای آن صحابه‌ای باشم که هنگام خواندن نماز برای حفاظت شما با صلابت ایستاد و همه تیر‌ها به سر و صورتش اصابت کرد. 🕊 این دعای من بود نمی‌دانم اگر در آن شرایط قرار می‌گرفتم، می‌توانستم یا نه! اما این درخواست را همیشه از امام حسین (ع) داشتم که محافظ ایشان باشم و درد و بلایشان را به جان بخرم. 😔 وقتی به کربلا می‌رفتم در کنار مزار شهدای ۷۲ تن می‌گفتم : من به قربان شما که امام حسین (ع) را یاری کردید و نگذاشتید آقای ما غریب‌تر از این بشوند. کاش بودیم و فدای شما می‌شدیم. آن روز وقتی پیکر محمدحسین را به این شکل دیدم، یاد حرف‌های خودم افتادم. آن دعایی که همیشه در سجده‌هایم از امام حسین (ع) تقاضا داشتم، اجابت شد. 🌹 به محمدحسین گفتم : قربانت بروم من آرزویش را داشتم اما تو به توفیقش رسیدی. خدا را شکر می‌کنم که لیاقتش را به محمد حسین داد. ما چیزی از خود نداریم، هرچه هست عنایت آل‌الله است. @iranjan60 🔻 قسمت هفتم 🔺 🕊 🍃🌺 ، شهادت توسط داعش داخلی : ۷۴/۱۰/۲۴ : ۹۶/۰۱/۱۲، فتنه ی دراویش گنابادی، پاسداران تهران، فاطمیه دوم رزمنده ی و خادم امامزاده علی اکبر چیذر تهران - قیطریه ▫️ 🔸▫️ ▫️🔸▫️🔸▫️
▫️🔸▫️🔸▫️ 🔸▫️ ▫️ ❤️ از وساطتت آقا امام زمان (عج) است که ایشان واسطه همه رزق‌های معنوی و روزی‌های دنیایی ما هستند و محمدحسین هم رزق معنوی بود که خداوند به من داد. 🌹 ۲۲ سال یک گلی را به من دادند و من از وجودش لذت بردم بعد هم به سلامت و عافیت به لطف خودشان از ما گرفتند. خدا را شاکرم چه در بودن محمدحسین و چه در شهادتش @iranjan60 🔻 قسمت هشتم 🔺 🕊 🍃🌺 ، شهادت توسط داعش داخلی : ۷۴/۱۰/۲۴ : ۹۶/۱۲/۱، فتنه ی دراویش گنابادی، پاسداران تهران، فاطمیه دوم رزمنده ی و خادم امامزاده علی اکبر چیذر تهران - قیطریه ▫️ 🔸▫️ ▫️🔸▫️🔸▫️
▫️🔸▫️🔸▫️ 🔸▫️ ▫️ 🌹 محمدحسین شب حادثه پیش من بود. به من گفت : مامان پاسداران شلوغ شده و تیر‌اندازی است. من گفتم : شما نرو در دل تیراندازی! مسئولان باید رسیدگی کنند. مامان شما بسیجی هستید، بسیجی همیشه دستش خالی است و سینه‌اش سپر. با عشق می‌روند، شما نرو. 😔 اول حرفی نزد. اذان مغرب را که گفتند، وضو گرفت و گفت می‌خواهم بروم هیئت. می‌دانستم می‌رود محل درگیری، می‌شناختمش، محال بود برای دفاع نرود. همیشه می‌گفت : 🔷 همه ما سرباز این نظام هستیم. وقتی می‌خواست از در خانه بیرون برود به من نگاه کرد و خندید. گفتم : محمدحسین من دائم به شما زنگ می‌زنم. 😉 خندید و گفت : مامان حالا نمی‌خواهد تند تند زنگ بزنید. گفتم : مامان نرو، بعد دستش را به احترام روی سینه‌اش گذاشت و تعظیم کرد. حرفی نزد حتی یک چشم هم نگفت که با رفتنش به من دروغ گفته باشد. @iranjan60 🔻 قسمت نهم 🔺 🕊 🍃🌺 ، شهادت توسط داعش داخلی : ۷۴/۱۰/۲۴ : ۹۶/۱۲/۱، فتنه ی دراویش گنابادی، پاسداران تهران، فاطمیه دوم رزمنده ی و خادم امامزاده علی اکبر چیذر تهران - قیطریه ▫️ 🔸▫️ ▫️🔸▫️🔸▫️
🍃🌸🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 🌾 ✨ رضایت ما را گرفت اما برای این که ما نگران نشویم به ما چیزی نگفت. یعنی نوید قبل از این دفعه که اعزام و شهید شد، دوبار دیگر هم رفته بود سوریه. 🔸 اولین بار بهمن ۹۴ رفت و عید ۹۵ برگشت. آن موقع برای این که من نگران نشوم هروقت زنگ می‌زد می‌پرسیدم نوید کجایی؟ می‌گفت مامان یک جای خوش آب و هوا. می‌گفتم یعنی شمالی؟ 😉 می‌خندید و از جواب دادن طفره می‌رفت. البته خواهر و برادرانش می‌دانستند رفته سوریه، اما به من نگفته بودند که نگران نشوم. ✅ دفعه دوم دیگر همه ما می‌دانستیم. زنگ می‌زد می‌گفت من حلب هستم. اما نمی‌گفت دقیقا آنجا چه‌کار می‌کند. باز هم برای این که ما نگران نشویم می‌گفت مستقیم در عملیات شرکت نمی‌کند. @iranjan60 🔻 قسمت پانزدهم 🔺 ✍ به نقل از مادر 🌹 : ۶۵/۰۴/۱۶، تهران : ۹۶/۰۸/۲۰، بوکمال 🍃 🌸🍃 🍃🌸🍃🌸🍃
🍃🌸🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 🌾 📆 ۲۱ مرداد اعزام شد. قبل از رفتنش من چندبار اصرار کردم، نرود. چون تازه داماد بود. چهارماه از عقدش می‌گذشت. گفتم : ❤️ مامان جان تو می‌خواهی یک زندگی جدید شروع کنی. می‌خواهیم برایت خانه بگیریم. عروسی بگیریم. خودت بالای سر کارهایت بمان. اما نوید گفت : ✨ نه مامان، این دفعه هم بروم، بعد برمی گردم سر فرصت کارهای عروسی را انجام می‌دهیم. 😔 قرار بود آذرماه مراسم ازدواجش را برگزار کنیم، اما شهید شد و پیکرش را تشییع کردیم. @iranjan60 🔻 قسمت هفدهم 🔺 ✍ به نقل از مادر 🌹 : ۶۵/۰۴/۱۶، تهران : ۹۶/۰۸/۲۰، بوکمال 🍃 🌸🍃 🍃🌸🍃🌸🍃
🍃🌸🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 🌾 🌹 نوید وقتی سوریه بود مدام زنگ می‌زد، با همه ما صحبت می‌کرد. 📞 اما دفعه آخر که زنگ زد ۱۴ آبان بود، یعنی یکشنبه. گفت چند روز نمی‌توانم زنگ بزنم. نگران نشوید. بعد هم گفت : 😍 مامان برای من دعا کن. اگر من بروم اینجایی که می‌خواهم بروم، خیلی راحت‌تر برمی‌گردم ایران. 😔 من آن موقع نفهمیدم منظورش چیست، گفتم اِن‌شاءالله، اِن‌شاءالله که راحت برمی‌گردی. بعد هم گفتم اِن‌شاءالله که عاقبت به‌خیر می‌شوی. ❤️ نوید این را که شنید چند لحظه مکث کرد. انگار که همانجا رضایت من را برای شهادتش برای عاقبت به‌خیری‌‌اش گرفت. این آخرین تماس ما بود. بعد دیگر از نوید خبر نداشتیم... @iranjan60 🔻 قسمت هجدهم 🔺 ✍ به نقل از مادر 🌹 : ۶۵/۰۴/۱۶، تهران : ۹۶/۰۸/۲۰، بوکمال 🍃 🌸🍃 🍃🌸🍃🌸🍃
یادی کنیم از مادرایی که... بچه هاشونو علی اکبر (ع) دادن🌱 علی اصغر (ع) پس گرفتن... #حضرت_علی_اکبر #مادران_شهدا @iranjan60
6.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️🍃 سردار سپهبد خطاب به 😭وقتی شما مادرها نبودید و بچه‌هایتان در خون دست و پا می زدند، (س) را دیدم... @iranjan60🌺🍃
۱۶ سال بیشتر نداشت که شد و حالا این پسرک، نه تنها فرزند بلکه هم بازی و همه وجودش شده بود... احمد قد کشید و بزرگ شد و حالا از مادر اجازه مےخواست... این با جنگ بیگانه نبود سرزمینی نیست که به چشم استعمارگران نیاید... اما سلام بدرالدین به پسر اجازه رفتن داد... پسر رفت و مادر به چشم خود مےدید که پسرش، دوستش، هم بازی اش، پاره تنش دارد مےرود اما سر بلند کرد و گفت: عجب صبری دارند این ... عجب دل بزرگی دارند ... راست گفته اند هیچ تیری، بر پیکر شهید اصابت نمی کند مگر آنکه اول... از  قلب مادرش گذشته باشد همیشه "قلب مادرشهید"، زودتر شهید می شود ! https://rubika.ir/rozesorkh http://eitaa.com/iranjan60 https://rubika.ir/Qassem13 ┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄