eitaa logo
سردار شهید حاج قاسم سلیمانی
419 دنبال‌کننده
15هزار عکس
6.7هزار ویدیو
16 فایل
من عاشق شهادت هستم و پیرو ولایت امام خامنه ای شهید حاج قاسم سلیمانی خادم الشهدا همه ثوابی که از مطالب این کانال قسمت بنده حقیر شود را تقدیم روح مطهر شهید حاج قاسم سلیمانی میکنم انشاالله دست ما را هم بگیرد. @ya_hussein_s_adrekni
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌸🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 🌊 #دریا_دل_عاشق از شب قبل مدام نگران بودم. پرسیدم : 😨 «هوای ارومیه خرابه، چه جوری می‌خواهید بروید. احتمالاً پرواز انجام نمی‌شه». گفت : «هرچی خدا بخواهد». 🔷 از او خواستم شماره تلفنی به من بدهد تا از حالش باخبرشوم. صبح دلشوره‌ام بیشتر شد. رفتم چند اسکناس برداشتم و دور عکس احمد چرخاندم و در صندوق صدقات انداختم و ولی آرام نشدم. دلم طاقت نمی‌آورد. 💰 به خاطر همین سکه‌ای را که روز نیمه شعبان به عنوان فرمانده‌ ی نمونه به او هدیه داده بودند، را نذر کردم تا روز عیدغدیر برایش گوسفند بخریم و قربانی کنیم. پیش از این نیز یک بار النگوهایم را نذر مسجد لرزاده کردم و او به سلامت به خانه بازگشت. با خودم فکر کردم اِن شاء الله اگر هم قرار باشد اتفاقی بیافتد، این نذر جلوی آن را می‌گیرد. ساعت ۱۱ بود که چند تن از دوستانم به دیدنم آمدند. حزن و اندوه در چهره‌هایشان نمایان بود. 🍒 رفتم داخل آشپزخانه که وسایل پذیرایی را بیاورم که یکی از دوستانم به فریده [دخترم] گفت : «تلویزیون را خاموش کن» دستانم لرزید با ناراحتی پرسیدم : «برایم خبر آوردی؟» 😔 دخترانم شروع به جیغ زدن کردن و من مات و مبهوت فقط نگاه می‌کردم. همسر برادرم نیز دقایقی بعد آمد. مدام می‌گفت : «گریه کن» گفتم : «گریه‌ام نمی‌آید».  با رفتن احمد کوهی از غم و غصّه بر شانه‌ام نشست. @iranjan60 🔻 قسمت چهل و یکم 🔺 🕊 #همسران_شهدا 🍃🌸 #شهید_احمد_کاظمی 🌹 #شهید_سانحه_ی_هوایی #تاریخ_ولادت : ۱۳۳۷، نجف آباد - اصفهان #تاریخ_شهادت : ۱۳۸۴، ارومیه 🍃 🌸🍃 🍃🌸🍃🌸🍃
🎁🎈🎂🎁🎈🎂🎁🎈🎂🎈🎁 #شهید_سید_حمید_میر_افضلی #دفاع_مقدس سید تولدت مبارک 🎁🎈🎂🎁🎈🎂🎁🎈🎂🎈🎁@iranjaj60
🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 📖 (۵۸) 🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹 🌹 📖 در روز هفدهم سال ۱۳۳۵ شمسی، در شهرستان رفسنجان در محله قطب‌آباد دیده به جهان گشود. پدر و مادر او هر دو از سادات خوش‌نام و آبرومند این شهر بوده و هستند، که اصالتاً از خانواده‌های یزدی بوده و سال‌هاست که ساکن رفسنجان می‌باشند. سید حمید پنجمین فرزند پسر این خانواده بود. 📍 از مهم‌ترین فعالیت‌ها و مأموریت‌ها سیدحمید به همراه دیگر نیروهای اطلاعات ـ عملیات، شناسایی منطقه "هورالعظیم" بود، که حاصل آن در عملیات "خبیر" به بار نشست. 😔 عوارض جسمی این مأموریت حساس و دراز مدت، که مستلزم حضوری چندین ساعته و مستمر و شبانه‌روزی در آب‌های سرد هور بود، به شکل پا درد شدید بروز می‌کرد، اما کمتر کسی از بستگان و دوستان و نزدیکان سید حمید از این دردهای آزاردهنده اطلاع داشت. ✅ با شروع عملیات خبیر و در پی حضور لشکر ثارالله در جزایر مجنون، سید حمید که به چند و چون منطقه به خوبی واقف بود، همراه رزمندگان این لشکر در منطقه حضور یافت تا در آخرین نبرد در زندگی خود چهره‌مردانه‌اش را با خون سرخ پیشانی‌اش رنگین سازد. چند روز پیش از شروع عملیات، وی در پی خوابی که دیده بود و اشاراتی روشن که به شهادت او داشت به دیدار یکی از دوستان خود به منطقه سردشت رفت و در همانجا در یک آب‌انبار غسل شهادت برآورد و سرانجام روز ۲۲ اسفند سال ۱۳۶۲ به همراه سردار شهید، "حاج ابراهیم همت"، فرمانده محبوب لشکر محمد رسول‌الله سوار بر موتور مورد اصابت گلوله مستقیم دشمن قرار گرفت و در جذبه‌ای مستانه و خونین به دیدار محبوبش شتافت. 🌷 هنگام شهادت ۲۷ سال داشت و پیکر او ۱۰ روز بعد از شهادت در میان بهت و بغض یاران و همسنگران و دوستان همرزم و با حضور مردم رفنسجان با شکوه هر چه فراوان تشییع و طبق وصیت او در جوار مزار پاک برادر شهیدش به خاک سپرده شد. @iranjan60 🍃 🌸🍃 🍃🌸🍃 🌸🍃🌸🍃🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مساله ولایت فقیه این نیست که فقیه خودش می‌خواهد عملا حکومت و اجرا کند. گفتاری از #شهید_مطهری درباره نقش ولایت فقیه در حکومت اسلامی 🆔👇👇👇 @iranjan60
امام خامنه ای: 🔺علاج کار کشور عبارت است از بیداری مردم، حفظ انگیزه‌های ایمانی مردم، به‌کار گرفتن جوانان پُرانگیزه و مؤمن، و تقویت درونی کشور؛ این تنها راه است. ۱۳۹۴/۱۱/۲۸ 🆔👇👇👇 @iranjan60
▫️🔸▫️🔸▫️ 🔸▫️ ▫️ 😔 بعد‌ها وقتی لحظه شهادتش را شنیدم یاد آن صحنه عاشورا افتادم که بر پیکر امام حسین (ع) تاختند. شهادتش داستان کربلا را برایم تداعی کرد. 🔷 ابتدا با تفنگ شکاری به محمدحسین شلیک می‌کنند، بعد با همان تفنگ به سر و صورتش می‌زنند. بعد که محمدحسین دست تنها می‌ماند با قمه و هرچه در دست داشتند به جانش می‌افتند و در آخر هم با خودرو از روی بچه‌ام رد می‌شوند و این کار را تکرار می‌کنند. ✅ اگرچه دراویش وحشی، اسبی برای تاختن به جان محمدحسین نداشتند اما سوار بر خودرو بر بدن چاک چاکش تاختند و شهادت محمدحسین اینگونه غریبانه رقم خورد. 🔴 اینها نشان‌دهنده نفرت و کینه دشمنان اسلام و انقلاب است. خدا را شاکرم که بعد از ۱۴۰۰ سال ذره‌ای تنها ذره‌ای از آن دریای مصائب عاشورا را به ما نشان دادند. @iranjan60 🔻 قسمت دوازدهم 🔺 🍃🌺 ، شهادت توسط داعش داخلی : ۷۴/۱۰/۲۴ : ۹۶/۰۱/۱۲، فتنه ی دراویش گنابادی، پاسداران تهران، فاطمیه دوم رزمنده ی و خادم امامزاده علی اکبر چیذر تهران - قیطریه ▫️ 🔸▫️ ▫️🔸▫️🔸▫️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌸🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 🌾 #او_را_از_آستین_خالی_دستش_بشناس 🌱 روز جمعه ماه محرم سال ۱۳۳۶ در يكی از محله ‌های مستضعف نشين اصفهان به نام «كوی كلم» خانواده با ايمان خرازی مفتخر به قدوم سربازی از عاشقان اباعبدالله (ع) گشت. ☺️ هوش و ادب، زينت بخش دوران كودكي او بود و در همان ايام همراه پدر به نماز جماعت و مجالس دينی راه يافت و به تحصيل علوم در مدرسه‌ای كه معلمان آنجا افرادی متعهد بودند، پرداخت. ✅ اكثر اوقات پس از تكاليف مدرسه به مسجد محله به نام مسجد «سيد» رفته با صدای پر طنينش اذان و تكبير می‌گفت.  🌷 حسين در دوران فراگيری دانش كلاسيك لحظه‌ای از آموزش مسايل دينی غافل نبوده و در آغاز دوران نوجوانی گرايش زيادی به مطالعه خبرها و كتب اسلامی‌ و انقلابی داشت و به تدريج با امور سياسی نيز آشنا شد. @iranjan60 🔻 قسمت اول 🔺 🍃🌸 #شهید_حسین_خرازی 🌹 #دفاع_مقدس #تاریخ_ولادت : ۱۳۳۶، اصفهان #تاریخ_شهادت : ۶۵/۱۲/۰۸ 🍃 🌸🍃 🍃🌸🍃🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🍃🌷🍃🌷 🍃🌷 🌷 ✅ قریب یک سال و اندی در زندان ‌بودم. وضعیت جسمی‌ام طوری شده بود که باقی زن‌های هم سلولی‌ام به تنگ آمده بودند. بوی تعفن کرم و پاهایم آنها را آزار می‌داد. دست به کار ‌شدند و نامه‌ای برای «فرح» همسر شاه نوشتند و تقاضا کردند اقل کم ‌جای مرا عوض کنند. ‌ 💠 ‌‌مدتی بعد دکترها آمدند و مریضی مرا تأیید کردند. با اینکه برایم ‌پانزده سال حبس بریده بودند، با این خیال که عقوبت کار مرا خواهد ساخت و دیر یا زود دخلم را می‌آورد، مرا به دادگاه خواستند و مدت ‌زندان را به یک سال و چند ماه تقلیل دادند. ‌ ‌‌یک روز آمدند و برگه‌ای را جلوی من گذاشتند. پرسیدم :«این چیه» ‌گفتند : «امضا کن! برگه آزادی شماست» گفتم : «سواد ندارم» گفتند : «به تو ‌سواد یاد می‌دهیم» 👤 کسی که مأمور سوادآموزی من بود بسیار بداخلاق و ‌بدپیله بود. مدت ۴۵ روز هر هفته شش روز می‌آمد. 📋 برگه سفیدی را با ‌مداد جلو من می‌گذاشت و بعد از آنکه سرمشق می‌داد، می‌رفت پی‌ ‌کارش. من هم شروع می‌کردم، از بالا به پایین، برگه را با خط کج و ‌معوج سیاه می‌کردم. طوری که طرف احساس می‌کرد هیچ استعدادی ‌برای یادگیری ندارم. 👤 او هر روز پس از دیدن نوشته‌ها، بنا می‌کرد به ‌فحش و ناسزا گفتن. از اینکه من نمی‌توانستم به قول خودش کلمه «آب» ‌را درست بنویسم، به شدت عصبانی می‌شد و بعضی از اوقات از ‌عصبانیت داد می‌زد : «آخر پیرزن خِرِفت! تو که نمی‌توانی یک کلمه بنویسی، چطور می‌خواهی با شاه بجنگی؟» ✅ آخر سر هم اعلان کرد : «این ‌آدم بشو نیست. ولش کنید برود پی کارش»‌ ☺️‌‌ به این ترتیب برای بار دوم از دست ساواک جان سالم به در بردم.... @iranjan60 مبارز انقلابی که در ۲۷ آبان ماه سال ۹۵ به ملکوت اعلی پیوست. 🔹 قسمت دوازدهم، آخر 🔸 🌷 🍃🌷 🌷🍃🌷🍃🌷
▫️🔸▫️🔸▫️ 🔸▫️ ▫️ #مخلص_بی_ادعا 📜 #وصیت_نامه #شهید_محمد_حسین_حدادیان قبل از رفتن به سوریه 🍃🌺 بسم‌ رب الشهدا و الصدیقین خوشا آنانکه شهادت قسمتشان می‌شود. خدا می‌داند که بر خود واجب دانسته که به پیروی از علی‌اکبر امام حسین (ع) در جبهه‌های حق علیه باطل حضور پیدا کنم و از حرم عمه سادات در حد توان خود دفاع کنم که در روز قیامت شرمنده مادر سادات، حضرت زهرا (س) و ارباب بی‌کفنم نباشم. 💫 جان ناقابلی دارم که پیشکش حضرت صاحب‌الزمان (عج) و نایب بر حقش می‌کنم. ❤️ پدر و مادر عزیزم! دست شما رامی‌بوسم و از شما می‌خواهم بابت تمام اذیت‌هایی که شما را کرده‌ام، مرا حلال کنید و از حرف آنهایی که می‌گویند ما برای پول و مادیات دنیا رفتیم ناراحت نشوید. 🔴 پیرو خط رهبری باشید که قطعاً راه درست و راه امام زمان (عج)‌ می‌باشد. 👈 اگر شهید نشویم، می‌میریم... @iranjan60 🔻 قسمت سیزدهم، آخر 🔺 #شهید_امنیت، شهادت توسط داعش داخلی #تاریخ_ولادت : ۷۴/۱۰/۲۴ #تاریخ_شهادت : ۹۶/۰۱/۱۲، فتنه ی دراویش گنابادی، پاسداران تهران، فاطمیه دوم رزمنده ی #مدافع_حرم و خادم امامزاده علی اکبر چیذر تهران - قیطریه ▫️ 🔸▫️ ▫️🔸▫️🔸▫️
🍃🌸🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 🌊 #دریا_دل_عاشق از شب قبل مدام نگران بودم. پرسیدم : 😨 «هوای ارومیه خرابه، چه جوری می‌خواهید بروید. احتمالاً پرواز انجام نمی‌شه». گفت : «هرچی خدا بخواهد». 🔷 از او خواستم شماره تلفنی به من بدهد تا از حالش باخبرشوم. صبح دلشوره‌ام بیشتر شد. رفتم چند اسکناس برداشتم و دور عکس احمد چرخاندم و در صندوق صدقات انداختم و ولی آرام نشدم. دلم طاقت نمی‌آورد. 💰 به خاطر همین سکه‌ای را که روز نیمه شعبان به عنوان فرمانده‌ ی نمونه به او هدیه داده بودند، را نذر کردم تا روز عیدغدیر برایش گوسفند بخریم و قربانی کنیم. پیش از این نیز یک بار النگوهایم را نذر مسجد لرزاده کردم و او به سلامت به خانه بازگشت. با خودم فکر کردم اِن شاء الله اگر هم قرار باشد اتفاقی بیافتد، این نذر جلوی آن را می‌گیرد. ساعت ۱۱ بود که چند تن از دوستانم به دیدنم آمدند. حزن و اندوه در چهره‌هایشان نمایان بود. 🍒 رفتم داخل آشپزخانه که وسایل پذیرایی را بیاورم که یکی از دوستانم به فریده [دخترم] گفت : «تلویزیون را خاموش کن» دستانم لرزید با ناراحتی پرسیدم : «برایم خبر آوردی؟» 😔 دخترانم شروع به جیغ زدن کردن و من مات و مبهوت فقط نگاه می‌کردم. همسر برادرم نیز دقایقی بعد آمد. مدام می‌گفت : «گریه کن» گفتم : «گریه‌ام نمی‌آید».  با رفتن احمد کوهی از غم و غصّه بر شانه‌ام نشست. 🌐 @iranjan60 🔻 قسمت چهل و یکم 🔺 🕊 #همسران_شهدا 🍃🌸 #شهید_احمد_کاظمی 🌹 #شهید_سانحه_ی_هوایی #تاریخ_ولادت : ۱۳۳۷، نجف آباد - اصفهان #تاریخ_شهادت : ۱۳۸۴، ارومیه 🍃 🌸🍃 🍃🌸🍃🌸🍃