eitaa logo
مجتمع فرهنگی امام رضا علیه السلام
7.7هزار دنبال‌کننده
36.9هزار عکس
11هزار ویدیو
352 فایل
✅کانال مجتمع فرهنگی آموزشی امام رضا علیه السلام @ircom_8 🔹آدرس : چیتگر- بلوار کوهک- خیابان نسیم 16 غربی- مجتمع امام رضا علیه السلام @ircom8admin ادمین کانال مجتمع ✅لینک کانال ها و لوکیشن مجتمع امام رضا(ع): https://takl.ink/ircom_8/
مشاهده در ایتا
دانلود
سالگردشهادت مداح با اخلاص ، در عملیات در اسلام آباد غرب گرامییاد !؟ در ازل، پرتو حسنت ز تجلی دم زد... و آن دم، سرآغازی شد برای شوری که تا ابد در جان عالم خواهد ماند. این همان شور است که امروز، امانتش به حنجره‌ی ستایشگران سپرده شده است. مداحی، تکرار یک تاریخ نیست؛ تداوم یک حقیقت است. در عصر بدل‌ها، در روزگاری که صداها از حنجره‌ها بلندتر شده و شهرت، بر خدمت پیشی گرفته، این کتاب، داستان یک «اصالت» گمشده است. داستان حنجره‌ای که «اِکو»ی صدایش، سوزِ دلش بود و بزرگترین «صله»اش، قطره اشکی که بر گونه‌ی عاشقی می‌نشست. این کتاب، زندگی‌نامه‌ی صرف نیست؛ یک سفرنامه است. سفری به اعماق روح مردی که مداحی را نه «شغل» که «شرف» می‌دانست و میکروفون را نه ابزار شهرت، که امانت سنگین ارباب می‌دید. مردی که روضه‌هایش را نه فقط بر منبر، که در میدان عمل زندگی کرد. با همان پایی که در هیئت سینه می‌زد، در جبهه جنگید و با همان زبانی که «یا حسین» می‌گفت، در برابر نفسِ خود، «نه» گفت. شهید غلامعلی رجبی، یک قدیس دست‌نیافتنی نیست. او یک انسان واقعی بر روی همین زمین بود که به ما نشان داد «اصیل بودن» در عصر ما ممکن است. او یک قطب‌نماست که جهتِ «انسانِ کامل شدن» را به ما نشان می‌دهد. این کتاب شما را به چالشی بزرگ فرا می‌خواند: آیا حاضرید همچون غلامعلی، «بی‌قیمت» اما «گران‌بها» باشید؟ آیا حاضرید در اوج محبوبیت، گمنامی را انتخاب کنید؟ و آیا حاضرید روضه‌هایتان را با خون خود امضا کنید؟ پس با چشمانی اشک‌بار و دلی آماده، قدم در این مسیر بگذارید. مسیری که انتهایش، رسیدن به قافله‌ای است که هنوز هم، پس از قرن‌ها، صدایش در تاریخ طنین‌انداز است: «هَل مِن ناصِرٍ یَنصُرُنی؟» (آنکه حنجره‌اش، راهی به کربلا بود) روایتی نو از زندگی و سلوک ، اثر تازه ای از
سالگردشهادت مداح با اخلاص ، در عملیات در اسلام آباد غرب گرامییاد !؟ صدایش در تهران و هیات مختلف پیچیده بود. در هیئت «دیوانگان حسینی» که از قدیمی‌ترین هیئات تهران بود، چون ستاره‌ای می‌درخشید. اما او به دنبال درخشش نبود. شبی، پس از مراسم، مردی از هیئتی دیگر جلو آمد. سوئیچ یک ماشین و کلید خانه‌ای را در دستش گذاشت. «حاجی! این‌ها برای تو. سندش را هم فردا به نامت می‌زنیم. فقط هفته‌ای یک ساعت بیا برای ما بخوان.» غلامعلی، که حقوق معلمی‌اش کفاف اجاره‌ی یک اتاق در «وَرده»ی کرج را هم نمی‌داد و هر روز این مسیر طولانی را طی می‌کرد، نگاهی به آن کلیدها کرد و بعد به آسمان. لبخندی زد و با قاطعیتِ یک عارف، آرام گفت: «من فروشی نیستم.» او می‌دانست بهای یک قطره اشک برای حسین (ع) را با تمام دنیا نمی‌توان پرداخت. او فهمیده بود که مداحی، معامله با مردم نیست؛ «معامله با ارباب» است. (آنکه حنجره‌اش، راهی به کربلا بود) روایتی نو از زندگی و سلوک ، اثر تازه ای از
سالگردشهادت مداح با اخلاص ، در عملیات در اسلام آباد غرب گرامییاد میراث یک نَفَسِ حق!؟ داستان غلامعلی رجبی، داستان یک مداح خوش‌صدا نبود. داستان یک «معادله‌ی اخلاص» بود. او به ما آموخت که «نوکری» دستگاه سیدالشهدا، یک «سلوک» است، نه یک «شغل». او به ما آموخت که روضه‌های مان را باید «زندگی» کنیم. او که از شجاعت خواند، شجاعانه جنگید و او که از شهادت گفت، عاشقانه به شهادت رسید.ای وارث نغمه‌های عاشورایی! میراث غلامعلی برای تو یک پیام روشن است: در این دنیای پر از نمایش، «اصالت» و «اخلاص»، هنوز قدرتمندترین سلاح است. غلامعلی، رفت، اما «راهش» باقیست. راهی که به ما نجوا می‌کند: این خیمه را خالی نگذارید... حنجره‌هایتان را وقف ارباب کنید... این، بزرگترین رسالت ماست. اینکه هرکدام، در هر جایگاهی که هستیم، تبدیل به یک «نَفَسِ حق» برای زنده نگه داشتنِ یادِ حسین (ع) شویم. تا آن روز که صاحب اصلی این عزا بازگردد و خودش، مزد تمام این نوکری‌های بی‌ادعا را بدهد. روحش با اربابش، سیدالشهدا (ع)، محشور (آنکه حنجره‌اش، راهی به کربلا بود) روایتی نو از زندگی و سلوک ، اثر تازه ای از
اینجانب غلامعلی جندقی وصیت می کنم که همه آشنایان، دوستان، پدر و مادر، برادرانم و خواهرانم همگی را شفاعت خواهم کرد. مرا در هیئت فراموش نکنید. در مجلس ختم و غیره ، فقط و فقط روضه حضرت اباعبدالله (ع) خوانده شود. روضه برای امام حسین (ع) عمری است مورد علاقه و عشق من بوده و من با روضه و محبت اهل بیت و مجالس و هیئت ها مأنوس بوده ام و اگر به من اجازه داده شود به دنیا رجوع کنم و با روحم به شما سر بزنم فقط دوست دارم در هیأت ها و روضه ها شرکت کنم . مرا فراموش نکنید مخصوصاً محرم، شب ها و صبح ها از اربابم می خواهم اجازه دهد من به هیأت بیایم و شما را هم سفارش می کنم به عزاداری ها که بلا را دفع می کند و اشک بر حسین (ع) کلید پیروزی است. حماسه‌ی ، تنها داستان یک فرد نیست؛ این مانیفست یک نسل است. نسلی که در هیئت‌ها با حسین (ع) پیمان بست و در جبهه‌ها بر آن پیمان، مُهر خون زد. او تلاقی شگفت‌انگیز «محراب» و «سنگر» بود؛ تسبیحش با ماشه‌ی تفنگش هم‌نوا شد و حنجره‌اش، که برای گریاندن می‌خواند، برای رزمیدن نیز رجز خواند. شهادت او یک مرگ نبود؛ یک تغییر ماهیت بود. او از یک «مداح» به یک «میراث» بدل شد. صدای ضبط‌شده‌اش در کاست‌ها، تنها یک صوت نیست؛ بلکه یک سند تاریخی است. سندی که ثابت می‌کند در دهه‌ی شصت خورشیدی، جوانانی بودند که روضه‌های نشنیده را در میدان عمل، خودشان به تصویر کشیدند. آن‌ها که با نوای «منصور ارضی» و «آهنگران» و «غلامعلی رجبی» به خط می‌زدند، خودشان بیت‌های پایانی آن نوحه‌ها شدند. غلامعلی رجبی، نماینده‌ی آن «هنر متعهد» بود که از بطن ایمان و انقلاب جوشید. هنری که نه در گالری‌های روشنفکری، که در میان دود و آتش سنگرها متولد شد و مخاطبش، نه منتقدان هنری، که فرشتگان آسمانی بودند.بنابراین، «سمفونی نجوای سرخ» با شهادت او به پایان نمی‌رسد. این سمفونی، نتِ آغازینِ سرودِ تمام جوانانی شد که پس از او راهش را شناختند. او به تاریخ آموخت که چگونه می‌توان با حنجره جنگید و با تفنگ روضه خواند. خون او که با خاک جبهه آمیخت، به یک کتیبه‌ی ابدی بدل شد که بر آن نوشته‌اند: «راه کربلا، از همین‌جا می‌گذشت و صدای "هل من ناصر" امام، در هر عصری شنیدنی است. ما نسل پاسخ بودیم.» (آنکه حنجره‌اش، راهی به کربلا بود) روایتی نو از زندگی و سلوک ، اثر تازه ای از