📄 فرازی از #وصیت_نامه "شهید حسین بیدخ" که در پادگان دوکوهه و قبل از عملیات نوشته است:
📝 چنان زندگی کن که فردا برای رفتنت وحشتی نداشته باشی
▫️آنان که به هزاران دلیل زندگی میکنند، نمیتوانند به یک دلیل بمیرند
و آنان که به یک دلیل زندگی میکنند، با همان دلیل نیز میمیرند
هر نفسی مزۀ مرگ را خواهد چشید
برای عدهای، مرگ گلوبند زیبایی است بر گلوی دختران، و برای عدهای، مرگ خاری است در گلو که هرگز پایین نمیرود
ای میراننده، مرگ مرا زندگی برای دیگران ساز، برای ملتم، دینم و امّتم
دوربین فیلمبرداری خدا را که هیچگاه ندیدم، حالا دیدم گویی فرشتگان مأمور درحال گرفتن فیلم از مایند
برادرم، چنان زندگی کن که همیشه دوربین خدا را در حال گرفتن فیلم از خود ببینی
زیاد مخواب، که فردا باید سالها در زیر خاک بخوابی
زیاد مخور، که برای خوردن وقت هاست
زیاد مخند که دلیلی بر خندیدن نیست
به هر کجا میروی بدان سرانجام دیدار آن دنیاست
چنان زندگی کن که فردا برای رفتنت وحشتی نداشته باشی
داستان قیامت، داستان حقیقی است
اگر نمیدانی، سعی کن بدانی
و اگر میدانی، سعی کن ببینی
و اگر میبینی، سعی کن عمل کنی
در کودکی بازی،
در جوانی مستی،
در پیری سستی،
پس کی خداپرستی؟
از کسی کینهای ندارم جز دشمنان خدا، آمریکا، شوروی و ابرقدرتهایی که حاضرند هزاران نفر بمیرند، تا خود بر مسندی که مسند نیست، تکیه زنند
به همه مهر میورزم، جز دشمنان دینم، ملتم، مذهبم، مکتبم و راهم
خدایا به حال کسی که جز اشک سلاحی ندارد و جز یاد تو دوایی، رحم کن که محتاج یک راحمم
حسین بیدخ ـ پادگان دوکوهه
ا🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱
🌷شهید حسین بیدخ در سال۴۲ در #دزفول چشم به جهان گشود و در دوم فروردین ۶۱ در عملیات #فتح_المبین در سن ۱۹ سالگی به #شهادت رسید.🕊🕊محل شهادت: تپه چشمه - مزار: شهیدآباد دزفول
🖌وی قلمی پر توان و بيانی شيوا داشت و توانایی فوق العاده در انتقال مفاهیم، به طوری که هر شنونده و مخاطبی را مجذوب خود می كرد. بی شک اگر او بشهادت نمی رسید، منشأ آثار ادبی بسیار می شد و سخن او مبیّن حقایق و هدایت گر جامعه، بویژه نسل جوان بود
#دفاع_مقدس
#دزفول
#دوکوهه
#بسیجی_عاشق
#فروردین_۶۱
#نوزده_سالگی
#شهید_حسین_بیدخ
#حسین_بیدخ
#شهادت
#شهید
#اهل_قلم
#نوشته
#قلم
#دست_نوشته
#حکمت_آمیز
🌷@isaar_razavi
🌷http://eitaa.com/isaar_razavi
غلط کردم گِلایه کردم..!
✍ #جوادرستمی
ظهر حوالی ساعت 2 از پله برقی صحن امام حسن(ع) وارد حرم شدم هنوز چند قدمی برنداشته صدای بغض آلود زنی جلب توجه کرد به سمت صدا برگشتم خانمی حدود 50 ساله با موبایل بلند بلند صحبت می کرد و گریان می گفت:
«امام رضا ممنونتم امام رضا غلط کردم گلایه کردم امام رضا فدات بشم که جوابم دادی ببخش آقا جسارت کردم..»
اشک ریزان و گریه کنان نزدیک شد و در جواب نگاه پرسشگر من اشاره به گنبد طلایی آقا کرد و گفت:
«هرچه که بخوای آقاجان میده!»
ناخودآگاه پرسیدم چه شده در پاسخ به موبایلش اشاره کرد و در حالی که از من دور می شد گفت:
«از بیمارستانه..!»
داستانش را نمی دانستم که چه بوده و چه گفته که این چنین در عین پوزش طلبی از آقا، شکرگذاری هم می کند اما آنچه که لازم بود را فهمیدم!
گرمای خورشید که دقایقی پیش آزارم می داد دیگر اثری نداشت از درون به گرمای محبت شمس الشموس، انیس النفوس، امام رئوف حال و هوایم دگرگون بود و حس خنکایی در صحن کریم اهل بیت واقع در قطعه ای از بهشت، آرامم می کرد.
پرسشی در ذهنم نقش بست که این خوشبخت حاجت روا که بود زائر یا مجاور؟
بی درنگ پاسخ گفتم چه فرقی می کند کرم این خاندان شامل حال همگان می شود.
نگاهم به گنبد افتاد دست ارادت به سینه گرفتم و با حزنی گویای نیاز به لطف و کرمش، سلام دادم و عرض حاجت کردم..
هنوز دقایقی از گره گشایی و لطف آقا نگذشته بود عرض کردم:
معلوم نیست هم زمان گره از زندگی چند نفر در سرتاسر عالم باز کردی، آرام جان ها می شود آیا به جوادت، گره از کارم باز کنی؟!
#داستانک
#یادداشت
#اهل_قلم
#انیس_النفوس
#آرام_جانها
📎#ایثار_رضوی
࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐
🌷@isaar_razavi
🌷@bonyad_shahid_khorasan_razavi