سلام
یک نکته در این رابطه؛
بنده واقعا دلم میخواست شب ولادت امام محمدباقر علیهالسلام دو پارت بذارم؛
اما قسمتهای رمان از اینجا به بعد دستنویس هست و فرصت نکردم تایپ کنم. فقط هم مسئله تایپ نیست، حین انتقال از دستنویس به تایپ متن رو ویرایش هم میکنم.
از طرفی هم، امتحانات بنده شروع شده و تا ۴ بهمن ادامه داره؛
ترم آخره و درسها سنگینه.
برای همین،
با عرض پوزش و احترام،
این دوهفته یک شب درمیان رمان منتشر میشه، تا من فرصت کنم هم درس بخونم هم رمان رو تایپ کنم.
ممنون که درک میکنید
امشب باید طبق رسم کانال، به احترام امام هادی علیهالسلام رمان نداشته باشیم؛
اما چون شب گذشته هم رمان نداشتیم، امشب با تاخیر رمان منتشر میشه تا هم احترام امام شهیدمون رو حفظ کنیم و هم بدقولی نکنم.
در این ایام ماه رجب، منو از دعاتون محروم نکنید🌷
مهشکن🇵🇸
🔰 بسم الله قاصم الجبارین 🔰 📚 داستان بلند #خورشید_نیمه_شب جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️ب
🔰 بسم الله قاصم الجبارین 🔰
📚 داستان بلند #خورشید_نیمه_شب
جلد دوم شهریور
(درام، معمایی، تریلر)
✍️به قلم: فاطمه شکیبا
قسمت 92
***
فشار مقطعی و شدیدی به سینهام، از خواب بیدارم میکند. یک نفر دارد با کف دو دستش به سینهام فشار میآورد و هربار فشارش را میشمارد: هفت... هشت... نه... ده...
به فارسی میشمارد و صدایش زنانه است. دارد ماساژ قلبی میدهد. الان است که دندههایم را بشکند. بدنم دیگر بیحس نیست، میتوانم دستم را بلند کنم و دستانش راه پس بزنم. به سختی و از میان لبان به هم فشردهام میگویم: دندههامو شکوندی!
دستان زن از روی سینهام برداشته میشود و دو سوی صورتم را میگیرد.
-خوبی؟ صدامو میشنوی؟
چشمانم را باز میکنم و هاجر را مقابلم میبینم. چهرهاش در این سرما عرق کرده است و از چشمانش نگرانی میبارد. زمین زیر پایمان همچنان مثل گهواره تکان میخورد و صدای باران و رعد و برق قطع نمیشود. پالتوی خیسم را درآورده و دورم را با عایق آلومینیومی و حوله و پتو پوشانده است. میگویم: خوبم... ولی این نقشه جواب نمیده.
نگرانیِ چشمان هاجر جای خود را به سرزنشگری و دلخوری میدهد و میگوید: قراره جنازهت رو تحویلشون بدیم.
-جون سالم درنمیبریم. هیچ احمقی توی این توفان سوار قایق نمیشه.
مسعود سمت دیگرم نشسته است؛ اما نگاهش به سمت دیگری ست. در اتاقک یک قایق هستیم و روی اقیانوس بالا و پایین میشویم. دونفر دارند یک کاور سرمهای بزرگ را جابهجا میکنند. کاوری به اندازه قد یک آدم؛ مثلا یک زن جوان. آرام در گوش هاجر میگویم: اونه؟
-هیس... آره...
چشمان هردومان دنبال دو مردی که لباس بارانی و ماسک پوشیدهاند میرود. دو سوی کاور را گرفتهاند و میبرندش به عرشه قایق. تعادلشان دائم بهم میخورد. یکیشان زیپ کاور را باز میکند و آن را میگذارد لبهی قایق. از پشت شیشه بارانخورده درست نمیتوان دیدشان؛ تنها شبحی را میبینم از جسدی با لباسهایی شبیه من که از کاور بیرون میآید و با یک تکانِ آن دو مرد، به قعر اقیانوس میافتد.
قسمت اول رمان:
https://eitaa.com/istadegi/9527
⛔️کپی بدون هماهنگی و ذکر منبع، مورد رضایت نویسنده نمیباشد⛔️
#مه_شکن ✨
🌐https://eitaa.com/istadegi
🏴 صلــوات خاصــه امام هــادی (علیه الســلام)
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَصِيِّ الْأَوْصِيَاءِ وَ إِمَامِ الْأَتْقِيَاءِ وَ خَلَفِ أَئِمَّةِ الدِّينِ وَ الْحُجَّةِ عَلَى الْخَلائِقِ أَجْمَعِينَ اللَّهُمَّ كَمَا جَعَلْتَهُ نُورا يَسْتَضِيءُ بِهِ الْمُؤْمِنُونَ فَبَشَّرَ بِالْجَزِيلِ مِنْ ثَوَابِكَ وَ أَنْذَرَ بِالْأَلِيمِ مِنْ عِقَابِكَ وَ حَذَّرَ بَأْسَكَ وَ ذَكَّرَ بِآيَاتِكَ وَ أَحَلَّ حَلالَكَ وَ حَرَّمَ حَرَامَكَ وَ بَيَّنَ شَرَائِعَكَ وَ فَرَائِضَكَ وَ حَضَّ عَلَى عِبَادَتِكَ وَ أَمَرَ بِطَاعَتِكَ وَ نَهَى عَنْ مَعْصِيَتِكَ فَصَلِّ عَلَيْهِ أَفْضَلَ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِيَائِكَ وَ ذُرِّيَّةِ أَنْبِيَائِكَ يَا إِلَهَ الْعَالَمِينَ.»
#شهـادت_امام_هادی (علیه السلام) تسلیت باد.🥀
http://eitaa.com/istadegi
فکر کن صبح برای نماز بیدار شی، ایتا رو باز کنی و چشمت به این متن بیفته:
«بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
به آگاهی ملت شریف و قهرمان ایران اسلامی میرساند با توکل به خداوند متعال و عنایات حضرت ولی عصر (عج ) در پاسخ به جنایات اخیر تروریستی دشمنان ایران اسلامی مقرهای جاسوسی و تجمع گروهکهای تروریستی ضد ایرانی در بخشهایی از منطقه در نیمه امشب با موشکهای بالستیک سپاه مورد هدف قرار گرفت و منهدم شد.
جزئیات این عملیات متعاقباً اطلاع رسانی خواهد شد.»
الحمدلله
الحمدلله
الحمدلله
حقیقتا مشعوف شدیم😎
خدا قوت به سپاه پاسداران.
#پاسخ_سخت
هدایت شده از آن سو | روایت آنسوی ماجرا
❗️دیشب چه خبر بود؟
دوربردترین عملیات موشکی ایران دیشب در ادلب سوریه و اربیل عراق و افغانستان انجام شد.
▫️نکات فنی عملیات
¶ از موشک های بالستیک نظیر فاتح 110 استفاده شده است.
¶ مراکز تروریستها از فاصله بیش از ۱۲۰۰ کیلومتری (منطقه تلتیتا) هدف قرار گرفت.
📍مکان هدف :
1. هدف قرار گرفتن 8 قرارگاه اسراییلی در نزدیکی فرودگاه اربیل
2. مکان و دفاتر هم پیمان اسرائیل پیشوا ضایی
3. انهدام ستاد پشتیبانی و درمانی گروهک ترکستان (شاخه خراسان داعش) در تلتیتا
4. حمله به پایگاه داعش در افغانستان
▪️پیشوا دیزایی کیست ؟
پیشوا (پیشه وا دزهای) شخصیت نزدیک به خانواده بارزانی است.
🔻مسئولیت صادرات نفت از کردستان عراق به اسرائیل را به عهده داشت.
پیشرو دیزایی صاحب گروه ساختمانسازی فالکون بود.
این تاجر کُرد از نزدیک با موساد و رهبری کردستان در ارتباط بود.
او گروه SB Falcon، یک ارتش خصوصی کوچک نیز داشت که پرسنل نظامی سابق ایالات متحده را استخدام میکرد.
🏴☠ گروه تروریستی «حزب ترکستان» چه کسانی هستند؟
▪️انشعابی از از گروه های افراطی از ایغورهای چین هستند که در جنگ سوریه به یاری داعش آمدند و بخشی از گروهک تروریستی احرارالشام شدند و عمده تمرکز آنها در منطقه کوبانی می باشند.
▪️بعد از اتمام داعش با حمایت آمریکایی به استان بدخشان افغانستان و در بخشی شرقی این کشور، در مرز چین منتقل شدند و در آنجا نیز پایگاه دارند.
▪️ اردوگاههای آموزشی، ستاد پشتیبانی لجستیکی و یک تأسیسات درمانی متعلق به تروریستهای ترکستانی نیز در این حملات هدف قرار گرفتند.
▪️منطقه تیلیتا در 5 کیلومتری مرز ترکیه در استان ادلب جایی است که شبه نظامیان داعش خراسان در آن آموزش می بینند و توسط آمریکایی ها به افغانستان و مرز ایران برای حمله به داخل ایران منتقل می شدند
✅ پیامدها
۱. ترور یکی از مهم ترین افراد در تامین انرژی اسرائیل؛ پیامدهای جدی به حوزه انرژی این رژیم وارد خواهد کرد و هر تاجری که با اسرائیل معامله کند زیر تیغ موشکهای سپاه خواهد بود.
۲. حمله موشکی سپاه پاسداران به پایگاه تروریست های حزب ترکستانی لا احرار الشام در تلتیتا در پنج کیلومتری مرز ترکیه در واقع پاسخ صریح به اردوغان و الهام علیاف بود که عواقب جابه جایی ترویست ها از خطوط مرزی این دوکشور و ورود به ایران متوجه آن ها خواهد بود.
باشگاه رسانه دانشگاهیان
روایت آنسوی ماجرا | @onsoo_ir
مهشکن🇵🇸
🔰 بسم الله قاصم الجبارین 🔰 📚 داستان بلند #خورشید_نیمه_شب جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️ب
🔰 بسم الله قاصم الجبارین 🔰
📚 داستان بلند #خورشید_نیمه_شب
جلد دوم شهریور
(درام، معمایی، تریلر)
✍️به قلم: فاطمه شکیبا
قسمت 93
تنها شبحی را میبینم از جسدی با لباسهایی شبیه من که از کاور بیرون میآید و با یک تکانِ آن دو مرد، به قعر اقیانوس میافتد.
-اون...
مسعود میگوید: یه جاسوس امریکایی بود.
نگاه پرسشگرم را که میبیند، بیشتر توضیح میدهد.
-وقتی دیدم جنازهش رو دست سرویس اطلاعاتی روسیه مونده، از ارتباطات خودم استفاده کردم تا به کشور دوست و برادر کمک کنم و جنازه اون یارو هدر نره.
و خندید.
-صورت و اثر انگشتش چی؟
-امیدوارم ماهیا از پسش بربیان.
هاجر چهره درهم میکشد.
-با احترام، روش کثیفی بود.
مسعود شانه بالا میاندازد و نگاهش را از پنجره برمیدارد.
-از اول برنامه همچین کثافتکاریای رو نداشتم، ولی وقتی دیدم یه جنازه هست که از شانس خوب ما توی آب غرق شده، گفتم چرا که نه؟
-چرا خود روسها جنازهش رو توی آب رها نکردن؟
-چون نمیخواستن بعداً با هویت واقعیش پیدا بشه. قرار شد تو مرگ اونو مال خودت کنی و اون هویت تو رو برداره.
در دل کار کثیف مسعود را تحسین میکنم. شاید هم باید اسمش را گذاشت شانس؛ این که یک زن جاسوس امریکایی با ظاهری تقریبا شبیه به من، توی آب غرق بشود، اگر شانس نیست پس چیست؟
-وقتی این پیشنهاد احمقانه رو دادی فکرشو نمیکردم فکر جسد رو کرده باشی.
سرش را تکان میدهد.
-جسد فقط برای محکمکاریه، حتی اگه نبود هم همه مطمئن میشدن تو مُردی.
-کسی این قایق رو ندیده؟
-توی این بارون و توفان، اونم با این فاصله و استتار، حتی خودتم ندیدیش.
پتوهایی که روی شانهام انداختهاند را محکمتر دور خودم میپیچم و میلرزم.
-باورم شده بود که میمیرم. فکر نمیکردم فایده داشته باشه.
مسعود خیره به دو مردِ بارانیپوش که حالا دارند با تکیه به نردههای قایق، خودشان را به اتاقک میرسانند، میگوید: اینا کارشون رو بلدن.
قسمت اول رمان:
https://eitaa.com/istadegi/9527
⛔️کپی بدون هماهنگی و ذکر منبع، مورد رضایت نویسنده نمیباشد⛔️
#مه_شکن ✨
🌐https://eitaa.com/istadegi
یک کد خیلی ریز درباره راز خودکشی سلما توی همون قسمت ۷۹ داده بودم؛
یک کد خیلی ریز.
هیچکس متوجهش نشد؟
مهشکن🇵🇸
یک کد خیلی ریز درباره راز خودکشی سلما توی همون قسمت ۷۹ داده بودم؛ یک کد خیلی ریز. هیچکس متوجهش نشد؟
متاسفانه هیچکس نفهمید 😕
ببینید شهروند جایی بودن، ربطی نژاد نداره!
مدارک هویتی جعلی سلما، با تابعیت و شهروندی بریتانیاست.
یعنی سلما(البته با هویت جعلی) از دید دولت گرینلند شهروند بریتانیا بوده، شهروند عرب بریتانیا(همین الان خیلی از ایرانیها، عربها و... شهروند یک کشور دیگه مسحوب میشن)
نکته این نیست،
خیلی سادهتر و جزئیتره...
این نظر و نظرات بسیاری که متاسفانه پیداشون نمیکنم، از هفته پیش برای بنده فرستاده میشد و تحلیلهای شما درباره خودکشی سلما...
خوشحالم که رمان براتون یه چالش معمایی شده تا قدرت تحلیلتون رو به چالش بکشید
ممنونم که با دقت میخونید و نظرتون رو برام میفرستید.
آفرین☺️
من انتظار چنین اتفاقی رو دارم، این که نوشتههام قدرت فکر و استدلال مخاطب رو بالا ببره، نه اینکه صرفا یک هیجان داشته باشه.
از همه عزیزانی که پیامشون رو منتشر نکردم عذر میخوام؛
هم تعداد زیاد بود و هم بعضی پیامها واقعا انقدر تحلیلهای درستی بودن که داستان لو میرفت!