eitaa logo
مه‌شکن🇵🇸
1.3هزار دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
522 ویدیو
75 فایل
✨﷽✨ هرکس‌می‌خواهدمارابشناسد داستان‌کربلارابخواند؛ اگرچه‌خواندن‌داستان‌را سودی‌نیست‌اگردل‌کربلایی‌نباشد. شهیدآوینی نوشته‌هایمان‌تقدیم‌به‌ اباعبدالله‌الحسین(ع)‌وشهیدان‌راهش..‌. 🍃گروه‌نویسندگان‌مه‌شکن🍃 💬نظرات: https://payamenashenas.ir/RevayatEshgh
مشاهده در ایتا
دانلود
شاخه زیتون.pdf
3.32M
📲📚نسخه پی‌دی‌اف رمان امنیتی 🌿📗 ✍نویسنده: 💠روایتی دخترانه از یک نبرد اطلاعاتی و امنیتی میان و ✡🕎 https://eitaa.com/istadegi
سلام. ممنونم لطف دارید☺️ نوشتن از شهدا توفیق زیادی می‌خواد. ان‌شاءالله اگر توفیق شد، خیلی دوست دارم زندگینامه شهدا بنویسم
مه‌شکن🇵🇸
سلام ارسال شد. تقدیم به شما🙂
سلام سلامت باشید. خواهش میکنم ان‌شاءالله فایل پی‌دی‌افش که آماده شد قرار میدیم‌
سلام و درود بر شما راستش من اون تابلوی سیاه‌قلم رو خیلی وقت پیش دیدم و برام منشأ الهام شد. ولی بعدا هم یکی دوبار تصویر رنگیش رو در اینترنت دیدم. ولی متاسفانه الان ندارمش. شاید اگه اسم استر و خشایارشا یا عباراتی مشابه این رو سرچ کنید پیداش کنید. مرد خشمگین خیلی کوچیک گوشه تصویره و به راحتی نمیشه ببینیدش، باید دقت کنید
📚 📘 ✍️ روایت پرستار از یک تجربه ناب انسانی در 📖 "نگاهم به پرچم ایران روی پشت‌بام می‌افتد. برای رسیدن این پرچم به اینجا خون داده‌ایم. بغض گلویم را مشت می‌کند. همسایه‌های خانم‌جان هرروز صبح به امید این پرچم دست بچه‌هایشان را می‌گیرند و به بیمارستان می‌آیند. بروم بگویم اشتباه آمده‌اید؟ بگویم دستمان از دارو خالیست؟ بگویم شرمنده، به خانه‌هایتان برگردید؟ جواب این مادران را هم بتوانم بدهم جواب شهدا را چه بدهم؟ این مادرها دارو می‌خواهند، خون نمی‌خواهند که سخت باشد. قسمت سختش را شهدا داده‌اند. پرچم ایران بالای این ساختمان باشد و مردم ناامید برگردند؟ چشم‌ به پرچم که سوز سرد تنش را تکان می‌دهد، زار می‌زنم...یاد حاج‌احمد متوسلیان می‌افتم، می‌خواست این پرچم را در انتهای افق به زمین بکوبد. کف دست‌هایم را به پرچم و شهدایی که دورش جمع شده‌اند، نشان می‌دهم. خالی‌ست. دست خالی که نمی‌شود کار کرد..." 👈در صفحات این کتاب، مخاطب همراه راوی به سوریه سفر می‌کند. از دمشق و کنار ضریح حضرت زینب (س) تا حمص و تدمر و المیادین و دیرالزور و ۸۰۰ کیلومتر دورتر از دمشق، روستایی به نام الهِری و ماجراهایش. خواننده، میان کوچه پس‌کوچه‌های خاطرات نقش بسته بر صفحات کتاب، می‌خندد، می‌دود، گریه می‌کند، خوشحال می‌شود،‌ غصه می‌خورد، خسته می‌شود و مهم‌تر از همه روی دیگر جنگ را می‌بیند و لمس می‌کند. https://eitaa.com/istadegi
مه‌شکن🇵🇸
#معرفی_کتاب 📚 #همسایه_های_خانم_جان 📘 ✍️ #زینب_عرفانیان روایت پرستار #احسان_جاویدی از یک تجربه ناب ان
📚 📘 ✍️نویسنده: روایت پرستار از یک تجربه ناب انسانی در 🔸الان دو روز است که این کتاب را تمام کرده‌ام؛ اما هرچه فکر می‌کنم برای معرفی‌اش چه بنویسم، هیچ به ذهنم نمی‌آید.😔 کتاب را خیلی بیشتر از خیلی دوست داشتم؛💚 طوری که هر بندش را چندین بار خواندم؛ شاید برای همین است که برای توصیفش چیزی به ذهنم نمی‌رسد جز همان عبارتی که روی جلد هم نوشته: یک تجربه ناب انسانی در خاک سوریه.😍 🔸یک یعنی نیمی از سهمیه دارویت را بدهی به زن و بچه‌های داعشی‌ها و یکی از دغدغه‌هایت، نجات جان آن‌ها باشد؛ آن‌هایی که شاید همسر، پدر یا برادرشان، همرزمانت را شهید کرده باشد و بچه‌های زیادی را یتیم.😢 یعنی برای زنان و کودکان ساکن شهر بوکمال که داعشی بوده‌اند و الان هم کم و بیش به داعش وفادارند، بیمارستان بزنی و شبانه‌روز برای بهبود حالشان دوندگی کنی و از خانواده‌ات دور بمانی؛ یعنی از بیمارانی پرستاری کنی که نمی‌دانی زیر لباسشان جلیقه انفجاری بسته‌اند یا نه.😥 🔸 یعنی یک طرف، آدم‌نماهایی بایستند که به جان و مال و ناموس هیچکس رحم نمی‌کنند، حتی زن و بچه خودشان را هم به عنوان سپر انسانی به کار می‌گیرند، اسیر را تکه‌تکه می‌کنند و از خوردن خون کودکان بی‌گناه سیر نمی‌شوند😖، و طرف مقابلشان، مردانی باشند که وقتی وارد شهرهای جنگ‌زده و خالی از سکنه سوریه هم می‌شوند، حرمت مال مردم را نگه می‌دارند و به اموال و خانه‌های مردم آسیب نمی‌زنند.😌 مردانی که نیمی از سهمیه دارویشان را می‌دهند به زن و بچه‌های داعشی، مردانی که مانند مولایشان با اسیر مدارا می‌کنند، مردانی که شب و روزشان را به هم می‌دوزند تا دنیا یک بار دیگر روی صلح را ببیند، مردانی مثل حاج قاسم...😍 🔸ملائکه فقط گروه اول را می‌دیدند که به خدا گفتند: «آیا در آن(زمین) کسی را قرار می‌دهی که فساد کند و خون بریزد؟» و خدا حاج قاسم و سربازانش را می‌شناخت که فرمود: «انی اعلم ما لا تعلمون».💚 🔸تجربه ناب انسانی یعنی زنانی که حتی اجازه نمی‌دادند ایرانی‌ها روی سر بچه‌هایشان دست بکشند، بعد از چند ماه با دیدن محبت ایرانی‌ها، شیفته ایران و ایرانی شوند و حتی اسم پرستار ایرانی را روی نوزادِ نورسیده‌شان بگذارند.😁 🔸 یعنی داعش با تمام حمایتی که از کشورهای غربی و عربی داشت و با تمام سلاح‌های پیشرفته‌اش، خاک سوریه را اشغال کرد؛ اما آخر کار، آن کسی که فاتح خاک و قلب مردم سوریه شد، ایرانیانِ ملک علی‌بن‌موسی‌الرضا علیه‌السلام بودند؛ سینه‌زنان سیدالشهدا علیه‌السلام بودند؛ همان‌ها که مردم سوریه بهشان می‌گویند اصدقاء.🥰😌 🔸تاریخ خواهد نوشت که حاج قاسمِ ما و سربازانش، با ذکر یا حسین و روضه حضرت مادر جهان را فتح کرد. آیندگان میان اسلامی که داعشِ نامسلمان ادعایش را داشت و اسلامِ نابِ محمدی‌ای که پیرو آن بود قضاوت خواهند کرد و قطعا، آینده از آنِ اسلامِ ناب محمدی‌ست؛ دینی که مِهر و قَهرش، مظهر جمال و جلال الهی ست.😇 🔸«همسایه‌های خانم‌جان» مانند سمنو هم شیرین است و هم ته‌مزه‌ای تلخ دارد. شیرینی‌اش خنده به لبت می‌آورد و تلخی‌اش، اشکت را جاری می‌کند. شیرینی‌اش از محبت و اخلاق حسنه‌ای ست که قلب مردم سوریه را فتح کرد؛ از رفتار انسانی و اسلامیِ سربازان حاج قاسم است، از توسل‌ها و روضه‌های بچه‌های مدافع حرم است و شوخی‌های نمکی‌شان.🙃😄 🔸و تلخی‌اش، از رنج و تباهی و ویرانی‌ای ست که به جان سوریه و مردمش افتاده و آتش جهلی که سوریه را سوزانده است؛ از داستان دردناک کودکانی که بدون این که بخواهند، در میانه این آتش قرار گرفته اند و روزهای شیرین کودکی‌شان را با تلخی جنگ و خون می‌گذرانند.😣😞 ⚠️حیف است کتاب ارزشمندی مانند از دستتان برود...👌 https://eitaa.com/istadegi
سلام چشم البته خیلی زیاد بود.
مه‌شکن🇵🇸
سلام چشم البته خیلی زیاد بود.
فعلا اینا رو داشته باشید😁 واقعا الان که داستان تموم شده و فهمیدیم چی به چی بوده، خوندن این نظرات خیلی جالبه‌...
مه‌شکن🇵🇸
سلام چشم البته خیلی زیاد بود.
فعلا اینا رو داشته باشید😁 واقعا الان که داستان تموم شده و فهمیدیم چی به چی بوده، خوندن این نظرات خیلی جالبه‌...
مه‌شکن🇵🇸
سلام چشم البته خیلی زیاد بود.
فعلا اینا رو داشته باشید😁 واقعا الان که داستان تموم شده و فهمیدیم چی به چی بوده، خوندن این نظرات خیلی جالبه‌...
مه‌شکن🇵🇸
سلام چشم البته خیلی زیاد بود.
فعلا اینا رو داشته باشید😁 واقعا الان که داستان تموم شده و فهمیدیم چی به چی بوده، خوندن این نظرات خیلی جالبه‌...
سلام نه دقت کنید اطلاعات غلط نداد. امید درباره تیری که به سر شیدا خورده بود حرف زد که از اسلحه دوربرد بود. و حاج حسین، تیری که به حسام زده بودند رو پیش خودش نگه داشته بود و فهمید مال سلاح کمریه. در نتیجه، اسلحه ای که باهاش شیدا رو زدند با اسلحه ای که حسام رو باهاش زدن فرق داره.
سلام لطفاً آیدی کانالتون رو بفرستید شرایط قبلا ذکر شده ذکر نام نویسنده و فقط در پیام‌رسان‌های ایرانی
چه سوالی... این دلنوشته‌ها رو بخونید: https://eitaa.com/istadegi/40