eitaa logo
مه‌شکن🇵🇸🇮🇷
1.3هزار دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
547 ویدیو
76 فایل
✨﷽✨ هرکس‌می‌خواهدمارابشناسد داستان‌کربلارابخواند؛ اگرچه‌خواندن‌داستان‌را سودی‌نیست‌اگردل‌کربلایی‌نباشد. شهیدآوینی نوشته‌هایمان‌تقدیم‌به‌ اباعبدالله‌الحسین(ع)‌وشهیدان‌راهش..‌. 🍃گروه‌نویسندگان‌مه‌شکن🍃 💬نظرات: https://payamenashenas.ir/RevayatEshgh
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀 بالاخره آمدی مادر؟ دیر آمدی؛ اما بی‌خبر نه.‌.. آمده‌ای که سیرابم کنی. لبم را روی پیشانی‌ات می‌گذارم و بوسه‌ام را انقدر طولانی می‌کنم که تا ابد سیراب بشوم از محبت مادر و پسری‌مان... خدا را شکر. خیالم از بابت عاقبت به خیری‌ات راحت شد؛ از بابت خیلی چیزهای دیگر هم. دیگر نگران این نیستم که زخمی بشوی، دیگر نگران گرسنگی و تشنگی و خستگی‌ات هم نیستم... موهایت را مرتب می‌کنم. توی آن قبر قرار است اباعبدالله(علیه‌السلام) را ملاقات کنی و ملائکه را. باید مرتب باشی. یک وقت نگویند مادرش کم گذاشته برای فرستادن هدیه‌اش... یک وقت نگویند مادرش ناراحت است از این که دارد پیشکش می‌برد خدمت حسینِ فاطمه؟ چندبار به صورتت دست می‌کشم تا از تمیز بودنش مطمئن شوم. بجز یک خراش چیزی روی آن نیست. فکر کنم خراشش مال همان وقتی باشد که خورده‌ای زمین. من که آخرش نفهمیدم چطور شهید شده‌ای؛ یعنی نگذاشتند بفهمم... به پدرت اما گفته‌اند؛ از چهره‌اش پیداست. من دارم از چهره‌اش این را می‌خوانم که به او گفته‌اند با نامردی شهیدت کرده‌اند. این را انگار در خطوط و چین‌های صورتش نوشته... هرچه بیشتر می‌بوسمت و می‌بویمت، تشنه‌تر می‌شوم انگار. کاش حرف می‌زدی. دوست دارم در گوشم نجوا کنی؛ از نزدیک. دوست دارم لبان خندانت را بجنبانی و بگویی که دورم می‌گردی... 📖بریده‌ای از رمان «خط قرمز» به قلم فاطمه شکیبا🌿 🥀✨تقدیم به شهید آرمان علی‌وردی و تمام شهدای گمنام و مظلوم مدافع امنیت...💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام اشکالی نداره. ان‌شاءالله.
⚠️⚠️⚠️ شاید... منظور از گردنبند، همون حرزی هست که توی دیدار اول بهش داد و انداخت توی گردنش.
سلام اگه یه هدف بزرگ پیدا کردید، دیگه به حرف‌های ناامیدکننده اطرافیان توجه نکنید. به خیلی از افراد موفق، گفتند که تو هیچی نمی‌شی یا چون دختری لازم نیست درس بخونی. ولی اگه هدف ارزش جنگیدن داشته باشه، میشه ادامه داد و ناامید نشد...
😔💔
مه‌شکن🇵🇸🇮🇷
🔰 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 🔰 📙رمان امنیتی #شهریور 🌾 ✍️به قلم: #فاطمه_شکیبا قسمت ۱۷ افرا رد نگاهم
🔰 🔰 📙رمان امنیتی 🌾 ✍️به قلم: قسمت ۱۸ آوید راست می‌نشیند روی تختش و هیجان در صدایش می‌دود: همون که نجاتت داد؟ -هوم. افرا هم حتی از پشت سپر درس بیرون می‌آید و سرش را بلند می‌کند برای دخالت در بحث ما: چرا؟ -دقیقا نمی‌دونم... می‌دانم. می‌خواهم اگر عذر موجهی برای نیامدنش نداشت، بکشمش؛ همانطور که او امید من را کشت. اگر او می‌آمد، من فرزند یک خانواده خائن نمی‌شدم؛ خانواده‌ای که در شانزده سالگی، رهایم کند و برود. از کجا معلوم؟ شاید هم خودش بعدا این کار را می‌کرد با من... -سرنخی هم داری؟ این را آوید می‌پرسد و مشتاقانه نگاهم می‌کند. می‌گویم: یه مدت توی یه مرکز توی تهران تحت درمان بودم. شاید بشه از اونجا چیزی پرسید. -اگه خواستی... شاید بتونم کمکت کنم. انقدر تند می‌چرخم به سمت افرا که گردنم تیر می‌کشد: واقعا می‌تونی؟ شانه بالا می‌اندازد: شاید. و پشتش را می‌کند به من تا دیگر دهانم را ببندم و نپرسم چطور. آوید می‌گوید: خب اون مرکزی که می‌گی کجاست؟ اصلا هنوز هست؟ -نوشته بود ده سال پیش آتش گرفته و تخریب شده. بعدم کامل نوسازی شده. -چرا آتیش گرفته؟ -نمی‌دونم. درست متوجه نشدم... مثل این که توی ناآرامی‌های اواخر شهریور آتشش زدن. دقیق نفهمیدم برای چی. ابروهای آوید می‌روند بالا و سرش را تکان می‌دهد: آهان... یه چیزایی یادمه. من اون موقع کلاس پنجم بودم. می‌پرسم: جریانش چی بوده؟ زیرچشمی به افرا نگاه می‌کنم که نگاهش همچنان روی کتاب است؛ اما چشمانش ثابتند و احتمالا، گوش‌هایش تیز. واقعا چه کسی می‌تواند درس را به یک بحث جناییِ جذاب ترجیح بدهد که افرا دومی‌اش باشد؟ آوید اخم می‌کند و خیره می‌شود به روبه‌رویش تا یادش بیاید ماجرا را: والا تا جایی که یادم میاد، یه عده به حجاب و کل حکومت معترض بودن. بعدم اعتراض شد اغتشاش و... خلاصه بزن و بشکون و آتیش بزن... حتما این ساختمون بدبخت هم گیر همونا افتاده. خمیازه‌ای می‌کشد و دوباره دراز می‌کشد روی تخت: راستشو بخوای آبجی خانم، تا همین چندسال پیش، ضدانقلاب هربار یه بامبولی درمی‌آوردن که مثلا حکومت عوض بشه و اینا. بعدم می‌دیدن مردم محلشون نمی‌ذارن، تموم می‌شد می‌رفت. سال چهارصد و یک هم همینطوری شده بود. البته به این راحتی که من می‌گم نبودا... حتی حاضر بودن بزنن آدم بکشن و خونش رو بندازن گردن نظام، که مردم رو بکشونن دنبال خودشون. *** ... قسمت اول رمان: https://eitaa.com/istadegi/6820 ⛔️کپی بدون هماهنگی و ذکر منبع، مورد رضایت نویسنده نمی‌باشد⛔️ ✨ 🌐https://eitaa.com/istadegi
سلام فقط خواستم بگم هیچ چیز نمی‌تونه حرکت ما به سمت ایران قوی رو متوقف کنه🇮🇷💪
ان‌شاءالله...