eitaa logo
مه‌شکن🇵🇸
1.3هزار دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
532 ویدیو
76 فایل
✨﷽✨ هرکس‌می‌خواهدمارابشناسد داستان‌کربلارابخواند؛ اگرچه‌خواندن‌داستان‌را سودی‌نیست‌اگردل‌کربلایی‌نباشد. شهیدآوینی نوشته‌هایمان‌تقدیم‌به‌ اباعبدالله‌الحسین(ع)‌وشهیدان‌راهش..‌. 🍃گروه‌نویسندگان‌مه‌شکن🍃 💬نظرات: https://payamenashenas.ir/RevayatEshgh
مشاهده در ایتا
دانلود
-کجا می‌خوای فرار کنی وقتی جایی برای رفتن نداری؟ ...
مه‌شکن🇵🇸
ببینید من تصمیم می‌گیرم تقوا پیشه کنم ولی شما نمی‌ذارید🙄
-می‌دونسته که برنمی‌گرده. آریل خودش رفته. خودش خواسته که بره... ...
خشکم می‌زند. -این... این... -قاسم سلیمانیه.
-اگه فرق واقعیت و توهم رو نمی‌فهمی می‌تونی بری پیش روان‌پزشک. ...
مثل پریدن با چتر نجات بود که دلت خالی می‌شه و می‌ترسی، و کافیه فقط یه لحظه به ترست غلبه کنی، یا یه نفر هلت بده.
lux aeterna.mp3
3.3M
پروردگارا رحم کن! مسیحا رحم کن! ببخشای آفریدگارا روان‌های همه باورمندانی که از تمامی زنجیرهای گناهانشان درگذشتند و باشد تا به یاری رحمت تو بدیشان، آنان سزاوار رَستن از داوری کین‌ورزانه شوند و از خجستگی فروغ همیشگی بهره‌مند شوند ای سرور، ای عیسی مسیح، ای پادشاه عزّت! روان تمامی درگذشتگان مؤمن را از کیفر دوزخی و چاه ژرف برَهان از دهان شیر رهایشان ساز و نگْذار تا دوزخ ببلعدشان و نگذار تا به درون سیاهی‌ها بیفتند. حقانیت او در یاد و خاطره‌ای همیشگی جای خواهد گرفت و او از بدگویی‌ها هراسی نخواهد داشت. آرامشی ابدی بدیشان ارزانی دار، ایزدا! و فروغ جاودان را بر آنان بتابان. چرا که تو بخشاینده‌ای... ...
بعضی خدایان تنبل‌اند، مثل خدایان هندی و بودایی که یک گوشه لمیده‌اند و حرف از صلح و قناعت می‌زنند؛ یا خدای مسیحی‌ها که وقتی در جنگ‌های صلیبی و دادگاه‌‌های تفتیش عقاید حسابی خون ریخت و خون نوشید، بی‌خیال دنیا شد و رفت به صلیبِ کلیساش چسبید، دیگر هم دور و بر سیاست و جنگ نپلکید. ...
چندبار با خودش تکرار کرد: اون مُرده. صدای دیگری در سرش گفت: اون می‌دونست. اون می‌دونست تو آمی رو کشتی.
با چشمان سنگی‌اش به روبه‌رو خیره است و پسری موهای موج‌دارش را شانه می‌زند.
از پارچه‌ای که در دهانش بود و چهره‌ی درهم رفته و چشمان نیمه‌بازش، پیدا بود قبل از مُردن هزاربار مُرده. پ.ن: شمارش معکوس کم‌کم داره شروع می‌شه... منتظر باشید...
هیچ‌کس نیست. فقط منم و یک قاتل.
-این اسکلا کی‌ان که موساد اجیرشون می‌کنه؟ سرش را تکان می‌دهد، نچ‌نچ می‌کند و با لب ورچیده ادامه می‌دهد: ما رو ببین با کیا درافتادیم...!
رفتار جنتلمن‌وارش خبر می‌دهد از ذات روباه‌صفتش...
- گفتی جنازه‌ش رو کی پیدا کردی؟ - صبح بیست و دوم. پ.ن: آیا میشه من رمان بنویسم ولی توش یکی دوتا جنازه پیدا نشه؟ معلومه که نه! این امضای منه!😈
همه‌چیز بیش از حد آرام است و من حتی نمی‌دانم باید چه احساسی داشته باشم. حالم ترکیبی از انزجار و دلتنگی ست. گرفتگی خفیفی در گلویم هست که شاید همان بغض باشد؛ ولی انقدر کوچک است که نه می‌شکند نه از بین می‌رود. پ.ن: یه جایی از داستان به یه گره کوچولو خوردم. برای باز شدنش نفری سه تا صلوات بفرستید لطفا، که زودتر منتشر بشه😶
- تو دیگه سوختی و از بازی خارج شدی. - می‌خوام برگردم توی بازی. فصل 3 هم تموم شده. خیلی دارم وسوسه میشم که انتشار رو شروع کنم.