eitaa logo
هیأت جوانان حضرت علی اکبر (ع)
264 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
148 ویدیو
10 فایل
حضرت علی اکبر (ع)، "جوان مومن انقلابی" زمان خویش بود!
مشاهده در ایتا
دانلود
🖇 (ادامه سخن) 👨‍👩‍👧‍👦 لذا هابیل با خواهر قابیل که با هم به دنیا آمده بودند قرار شد ازدواج بکند و قابیل با خواهر هابیل ازدواج بکند. منتها خواهری که همراه قابیل به دنیا آمده بود زیباتر بود. قابیل نکرد. قابیل به آدم گفت این از جانب است و امر نیست، لذا من نمی‌پذیرم. از همین جا آغاز با آدم سلام الله علیه از جانب قابیل شد. قابیل بزرگ تر هم بود. وقتی می‌بیند خواهر زیباتر از جهت امر الهی نصیب برادر کوچک تر می‌خواهد بشود، و اعتراضش بیشتر میشود. لذا قرار بر این شد که دو قربانی پیش خدا ببرند. هابیل 🐏 بود و قابیل زارع و 👨‍🌾 بود. قرار شد یک چیزی که خیلی برای این‌ها ارزشمند و است پیش خدا عرضه بکنند. 🤨 قابیل در دلش این طور بود که من قربانی را می‌برم اما اگر خدا قبول نکرد و قربانی من مورد قبول واقع نشد، من سر هستم و این را قبول نمی‌کنم. حتی حکمیت خداوند متعال را یعنی عدم قبول حکمیت آدم به کجا منجر شد؟ به تخلف از امر الهی. 🥇 قابیل دسته‌ای گندم آورد از گندم‌های 🌾 پوسیده. برایش مهم نبود، چون حرف را می‌خواست. کاری به این حرف‌ها نداشت. هابیل هم دامش و بهترین محصولاتش را عرضه کرد. آتش آمد و قربانی هابیل را پذیرفت. «وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِمَا وَلَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ قَالَ لَأَقْتُلَنَّكَ قَالَ إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللَّـهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ» (مائده/ 27) از یکی از این‌ها قربانی قبول شد و از دیگری قبول نشد. آن وقت قابیل گفت هابیل! من تو را خواهم کشت. در آن زمان در آن شرایط که هنوز تا به حالا خونی به زمین نریخته، هنوز کسی نمرده، میگوید من تو را خواهم کشت. آن هم با تاکید_لام تاکید آمده_یعنی حتما تو را خواهم کشت و این نگاه نشان می‌دهد سابقه داشت. ⚔ هابیل نقل می‌کند «إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللَّـهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ» این حرف خیلی عظیم است. انسانی که به عنوان اولین بار دارد حرف می‌زند چنین مطلبی را میگوید. هنوز نه در کار بوده، نه از جهت فکری. نمی‌گوید از قبول شده. می‌گوید خدا این است که عملی که با باشد می‌پذیرد. این جا هابیل می‌فرماید «لَئِن بَسَطتَ إِلَيَّ يَدَكَ لِتَقْتُلَنِي مَا أَنَا بِبَاسِطٍ يَدِيَ إِلَيْكَ لِأَقْتُلَكَ» اگر تو دستت را دراز بکنی و من را بکشی، من در مقابل تو این طور نیستم که پیش‌دستی بکنم و زودتر دفاع بکنم تو را بکشم. 👨‍👦‍👦 یک قول دیگری که در رابطه با این آیه است که چرا این قربانی آمد. این است که وقتی هابیل و قابیل بزرگ شدند آدم خودش را هابیل قرار داد. علی‌رغم این که قابیل بزرگ تر بود. 📚 منبع: جلسه 95/01/21 سمت خدا. ................................................ ✅ @javananaliakbar1386
🌹 🌙 🌹 شهید عبدالحسین برونسی🌹 عنایت ام ابیها (س) هنوز عملیات درست و حسابی شروع نشده که کار گره خورد. گردان ما زمینگیر شد و حال و هوای بچه ها عوض شده بود. تا حالا این وضعی برام سابقه نداشت، نمی دانم چه شان شده بود که حرف شنوی نداشتند؛ همان بچه هایی که می گفتی برو تو آتش، با جان و دل می رفتند، الان جور خاصی شده بودند، نه می شد بگویی ضعف دارند، نه می شد بگویی ترسیدند، هیچ حدسی نمی شد بزنی. هر چه برایشان صحبت کردم، فایده نداشت. انگار چسبیده بودند به زمین و نمی خواستند جدا شوند، هر کاری کردم راضی نمی شدند بلند شوند و راه بیفتند. اگر ما حرکت نمی کردیم، احتمال شکست محور های دیگه هم زیاد بود، آن هم با کلی شهید. پاک درمانده شدم، نا امیدی در تمام وجودم ریشه دوانده بود. با خودم گفتم چه کار کنم؟ سرم را بلند کردم رو به آسمان و توی دلم نالیدم که: خدایا کمک کن. از بچه ها فاصله گرفتم، اسم (س) را، از ته دل صدا زدم و متوسل شدم به وجود شریفش. زمزمه کردم: خانم، خودتون کنید، منو کنین تا بتونم این بچه ها رو حرکت بدم، وضع ما رو خودتون بهتر می دونین. چند لحظه ای راز و نیاز کردم و آمدم پیش نیروها. داشتم حضرت تنهام نمی گذارند، اصلا عنایت بودم؛ توی آن تاریکی شب و توی آن بیچارگی محض، یکدفعه فکری به ذهنم الهام شد‌ رو کردن به بچه ها و گفتم: دیگه به شما ها احتیاجی ندارم! هیچ کدومتون رو نمی خوام؛ فقط یک آرپی چی زن از بین شما ها بلند شه با من بیاد، دیگه هیچی نمیخوام. طولی نکشید که علاوه بر یک آرپی چی زن کل گردان همر