eitaa logo
تشکل جامعه اسلامی دانشجویان دانشگاه آزاد قم
272 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
279 ویدیو
39 فایل
در جنگ نرم، شما جوانهای دانشجو، افسران جوان این جبهه‌‌‌‌‌‌‌‌‌اید. ارتباط با ادمین ها: @admin_jad @admin_jad2 🌐 ble.im/JADAZADQOM 🌐 Eitaa.com/jadazadqom
مشاهده در ایتا
دانلود
💢 آقامیری جدیدی نیست! "بجای خلع لباس او را به ۱۰‌جلسه مناظره علمی محکوم کنید" شخصا موافق خلع لباس جناب نیستم آن هم در دنیای امروز، اما اینکه عده ای کمتر از ۲۴ ساعت شده اند و حکم صادر میکنند هم مخالفم. اسلام شناسی یا بطورکلی دین شناسی مساله شبیه به فوتبالی بین طرفداران آبی و قرمز نیست، یک عده این باشند و دیگرانی موافق آن. مساله اصلی آقامیری ها یا دین بدون شریعت است. دین بدون تقید به احکام و دستورات خدا، دینی که با همه چیز است. در زمان حیات پیامبر(ص) شخصی بنام مسیلمه بن حبیب از طایفه بنی حنیفه ادعای کرد!! بعد از رحلت پیامبرخدا برای پیروانش، نماز صبح را به دلیل سختی بیدار شدن از خواب ناز بر پیروانش بخشید!!! محبوب هم شد. اما چاره کار آقامیری ها چیست؟ بجای باید حکم‌میدانند و او را به ده جلسه مناظره علمی با اساتید میکردند. اینکه او صرفا بالای منبر بنشیند و سخنرانی کند بدون اینکه آرا و نظراتش نقد شود نیست، اگر عقاید خود را درست و برحق میداند پس میتواند در مناظره علمی از آنها دفاع کند. مگر اینکه عده ای جزم اندیشانه نقدکردن به آقامیری را هم حرام بدانند. مناظره ها هم بطور پخش شود، بعد مشخص خواهد شد او اسلام شناست یا خیر! البته در چند سال احیر بارها به مناظره دعوت شده است اما هیچگاه این را نپذیرفته است. https://t.me/joinchat/AAAAAEL1_s8grLsqyOp68Q
تشکل جامعه اسلامی دانشجویان دانشگاه آزاد قم
تیم مطالبه جاد دانشگاه آزاد اسلامی قم: https://survey.porsline.ir/s/qCimFS3I با عرض سلام خدمت دانش
سلام و رحمت🌱 اعضای محترم کانال تشکل جامعه اسلامی دانشجویان دانشگاه آزاد اسلامی قم این لینک جهت انتقادات و پیشنهادات و نظرات و راهکار های شما از دانشگاه آزاد اسلامی و حتی مطالبات استانی شما است و پیگیری آن انتقادات از مسئولین به عهده تیم مطالبه تشکل جامعه اسلامی دانشجویان است! لطفا هر جایگاهی دارید ( اعم از اساتید، دانشجویان، کادر اداری ، مسئولین ، شهروند استان و ...) انتقادات و نظرات و پیشنهادات خود را مطرح کنید و پیگیری آن موارد از مسئولین مربوطه ( مسئولین دانشگاهی، نمایندگان و وزیر مسئول و نهاد رهبری و هر مسئولی که امور انتقادی و پیشنهادی مربوط به آن میشود) به عهده ما است که به امید خدا انتقال دهنده نظرات شما خواهیم بود. 🔴ان‌شا‌الله سعی داریم قدم به قدم مطالبه خود را در این کانال نشر دهیم: 🌀جلسات پیگیری 🌀پاسخ مسئول مربوط 🌀و اطلاع رسانی مورد اصلاح شده ✅پس لطفا در نشر این لینک یاری دهنده باشید! ⭕️ضمنا افرادی که تمایل پیوستن به تیم مطالبه تشکل را دارند به ادمین اطلاع دهند. @jadazadqom
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
: [ - چرا پشت انقلاب ایستادی؟ + آخه سرباز سیدعلی و این مملکتم! اینو که دیگه نمیتونن ازم بگیرن! کار ما حفظ این انقلابه! میفهمی که!✨ ] - اینم بمبِ انرژی برایِ شروع هفته تون(: @jadazadqom
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
: [ - یک چیزی بگید آرام بشیم. + آرام باشید.. این چیزهایی که شما می‌بینید، این ها حوادث طبیعی یک راه دشوار به سمت قلّه است! هیچ انتظار نباید داشت که اگر ما میخواهیم برویم به قلّه‌ی توچال یا قلّه‌ی دماوند، در راه چاله نباشد، سنگ نباشد، باد نباشد، دود نباشد، گاز نباشد؛ مگر میشود؟ امّا داریم میرویم، داریم میرویم، عمده این است. اصلاً نگران نباشید؛ این حوادث وجود دارد؛ اگر این حوادث نبود باید تعجب می کردید!✨ ] - اینم بمبِ انرژی برایِ شروع هفته تون(: @jadazadqom
📙 زنگ اول ۸ 🔹️ گلدسته‌ی مسجد از قاب پنجره‌ی کلاس پیدا بود. گفتم: آقا احسان چراغی که به خانه رواست به است. چرا باید کشور ما وقتی این همه تنگدست و نیازمند دارد، دسته دسته اسکناس بشمارد و بریزد در جیب گشاد مردم ، ، و ؟ کلاس به قدری در سکوت بود که صدای بال مگس را هم میشد شنید. گفتم: آقا احسان موقتاً دستم را از روی ماشه برمیدارم و دست از شلیک ها می‌کشم فقط خواستم بخش کوچکی از اوضاع بی در و پیکر جامعه را بازگو کنم اینها بدون رودربایستی مشکلات و ماست و اگر بخواهم میتوانم تا شب برایتان از این دست معضلات بشمارم. حالا شما آقا احسان عزیز به کمک رفقای خودت من و بچه‌ها را قانع کن ما منتظریم تا ببینیم میتوانید یا نه. به تدریج درگوشی حرف زدن بچه‌ها شروع شد. با دست زدم روی میز. - ساكت لطفاً. منتظر جواب این آقایان هستم. احسان که کمی دستپاچه شده بود و گوش‌ها و یک طرف لپش از استرس سرخ شده بود نگاه ناامیدانه‌ای به هم قطاری‌هایش کرد. آب دهانش را قورت داد و با کمی لرزش صدا گفت: حاج آقا! سؤالات شما زیاد بود و هم از این شاخه به آن شاخه رفتید کدامش را جواب بدهیم؟ - ببین آقا احسان من نمیدانم، این مشکل شماست. اگر خدا وکیلی این و انقلاب بر حق است و کارش درست است باید برای من و بچه‌ها ثابت کنی حداقل یک چیز بگو تا ما دلمان به این نظام، کمی گرم شود یا به شویم. دستم را گذاشتم روی شانه احسان و رو به کلاس گفتم بچه‌های عزيز قبل از اینکه پاسخ آقا احسان و دوستانش را بشنویم، باید به یک نکته اقرار کنم؛ بعضی وقتها نباید از مرز انصاف رد بشویم. آقا احسان و رفقایش با این که تعدادشان انگشت شمار است اما صلابت در و شجاعتشان قابل تقدیر است. گاه پیش می‌آید در یک اداره یا مثلاً در و یا حتی جایی مثل صف نانوایی حقی پایمال میشود اما اگر احساس کنیم طرفدار و حامی نداریم و در اقلیت هستیم، نُطُق نمیکشیم و جُربزه‌ی انتقاد و نداریم پس انصاف این است که از آقا احسان و دوستانش تشکر ویژه کنم چرا که بخاطر تعداد کمشان جا نزدند. کلاس در سکوت معناداری فرو رفت. همین طور که دستم روی شانه‌ی احسان بود گفتم: اما برگردیم سر اصل ماجرا ببینید بچه‌های عزیز بنده نقش بازی نکردم. گلایه و انتقادهایی که به این نظام ردیف کردم، بازار گرمی نبود. نمی‌شود از روی گفت که این وصله‌ها به انقلاب ما نمی‌چسبد. نه، واقعاً خیلی از این ایرادها به مملکت ما وارد است. من هم به عنوان یک در دل جامعه مشکلات و گرفتاریها را لمس میکنم و میچشم، دارم میبینم که خیلی از مردم ما به اصطلاح صورتشان را با سیلی سرخ نگه می‌دارند. با این حرف یکی از بچه‌ها به صورتش سیلی زد و سرخی آن را به بغل دستی‌اش نشان داد کلاس پر از خنده شد من هم خندیدم و در ادامه گفتم: این جا یک پرسش بسیار مهم از شما دوستانم دارم ولی قبل از اینکه سؤالم را مطرح کنم لطفاً برای سلامتی آقا احسان و دوستانش یک صلوات بفرستید تا بنشینند. انقلابی‌های کلاس با بچه‌ها بدرقه شدند و همگی سر جایشان نشستند. گفتم: قبل از آن سؤال اساسی، یک مژده هم باید به شما بدهم، ان‌شاء‌الله کلاس شما قرار است روی آنتن برود البته نه آنتن ماهواره و تلویزیون، بلکه قرار است به امید خدا و عنایت اهل بیت ع مطالبی که این جا باهم گفت وگو میکنیم در قالب یک کتاب داستانی چاپ شود، البته قرار نیست اگر کسی اینجا سؤالی میپرسد نام واقعی او را داخل کتاب بیاوریم بلکه یک اسم مستعار برایش درج میکنیم تا آزادانه بتوانید سؤالات خود را مطرح کنید. با این مژده‌ای که به بچه‌ها دادم کمی خودشان را جمع و جور کردند و از فاز متلک انداختن و هذله‌گویی تغییر موضع دادند، بعضی‌شان که انگار دارند آماده‌ی تلویزیونی میشوند شروع کردند به صاف کردن گلو. بعضی‌ها هم گویا آماده پرواز می‌شدند، کمی داخل نیمکت جابه جا شدند و سیخ نشستند. - خب بچه‌ها حالا شش دانگ حواستان جمع باشد. با انتقادهایی که از انقلاب کردم خواستم آب پاکی را روی دستتان بریزم و خیال نکنید من آمده‌ام اینجا تا بگویم نظام ما عیب و نقصی ندارد و همه چیزش گل و بلبل است. بگی‌نگی داشت همان چیزی میشد که دوست داشتم باشد؛ بچه‌ها حضورم را باور کرده بودند لحنم را مهربان‌تر کردم و گفتم: در این شش یا هفت جلسه‌ای که مهمان شما هستم امیدوارم به دور از جنگ و جدل، گفت وگویی صمیمانه داشته باشیم و بدون تعارف، از نظرات، ها یا شما بهره ببرم. هنوز کمی جوّ کلاس گرفته و خشک بود باید ترفندی به کار میبستم تا یخ بچه‌ها باز شود. گفتم: خب بنده الان که روی قلبم دست میگذارم میبینم قلبم دارد با محبّت شما تاپ تاپ میکند اما نسبت به قلب شما کمی ته دلم قرص نیست و فقط در یک صورت مطمئن میشوم.