زن،مرد نیست!
✍ جعفرعلیاننژادی
🔺تیتر این یادداشت با وجود ایهام نهفته در آن، در بردارنده تصویر و تعریف جامعه غربی از مفهوم زن است. در این یادداشت می خواهیم با رمزگشایی از این جمله ابهام آلود، به تعریف جامعه غربی از زن پرداخته و بگوییم چرا جامعه غربی برای تعریف زن مجبور است بگوید زن موجودی است که مرد نیست؟
🔺برای ورود به این بحث شاید ابتدا لازم باشد ببینیم تعریف جوامع غربی از "مردم" چیست؟ یعنی ببینیم از نظر آنان مردم چه کسانی هستند؟ شاید با فهم معنای مردم در ذهنیت مردم کشورهای غربی بتوانیم متوجه شویم اساس تفاوت بین زن و مرد ریشه در چه موضوعی دارد. در تفکر سرمایه داری که روح غالب نظام های سیاسی کشورهای غربی است، مردم کسانی هستند که به فضیلت انباشت سرمایه التزام فکری و عملی داشته باشند.
🔺به باور ماکس وبر برای نخستین بار از قرن شانزدهم به بعد بود که پس انداز و سختکوشیهای پروتستانهای شمال آلمان در مقابل کاتولیکهای تنبل باواریا، منجر به فضیلتشدن سرمایه اندوزی و نه خرج روزانه آن انجامید. وبر این سخت کوشی را برآمده از روحیه جمعی مردمی خوانده بود که میخواستند به خودشان اثبات کنند به گروه خواص منتخبی تعلق دارند که به اراده خداوند از آتش جهنم محفوظ میمانند.
🔺 نطفه شکل گیری مردم در نظام سرمایه داری همین ایمان مردم به انباشت سرمایه به عنوان نوعی فضیلت دینی بود که آنها را مومن به سرمایه اندوزی و مقرب به خداوند می کرد.
مردم سرمایه دوست که با انباشت سرمایه مقدمه ثروت مندشدن را حاصل کرده بودند، در طولانی مدت نمی توانستند نسبت به تداوم ثروت خود مطمئن باشند، بنابراین باید به نوآوری های سودآوری می رسیدند.
🔺به گفته مک کلاسکی باید فضیلت انباشت سرمایه را با فضیلت های زندگی اشرافی قرین می کردند. به بیان او یک جامعه ثروتمند برای نوآوری به بورژوازی اش وابسته است. یعنی این جامعه باید فضایل بورژوا را بپذیرد، نه اینکه آن را با غرور اشرافی، حسد دهقانی، خشم روحانی یا خشم دیوانسالارانه آن را زیر پا بگذارد.
🔺تا سال 1800 بسیاری از مردم شمال اروپا، تا سال 1900 دیگر اروپاییان و تا سال 200 بسیاری مردم عادی در جاهای دیگر، به جایی رسیدند که پیامدهای بازار بورژوا و تقسیم نوآوری اش را کمابیش با روی باز بپذیرند.
🔺مک کلاسکی فضائل مردم ساز بورژوازی را اینگونه بر می شمرد: اول. حسابگری و دودوتا چهارتا کردن که ارزان بخری و گران بفروشی دوم. خویشتنداری یعنی اعتدال در آن حد که صرفه بجوییم و پس انداز کنیم. سوم عدالت یعنی ابرام و اصرار بر حفظ اموال خصوصی(!) چهارم دلاوری در ریسک اقتصادی کردن در شاخه های تازه کسب و کار ، پنجم عشق در مراقبت از نزدیکان، ششم ایمان به معنای پایدار نگه داشتن سنت های تجارت و هفتم امید در به تصویر کشیدن ماشینی که بهتر کار می کند.
🔺یک تامل دقیق در این هفت فضیلت، نشان از غلبه فردیت در برابر جمعیت، حوزه خصوصی در برابر حوزه عمومی، و اصالت سرمایه اندوز در برابر خرج کننده سرمایه است. اصالت با کسی است که همواره در حال بیشینه کردن سود است. کسی که در آن واحد بتواند هم حسابگر، هم خویشتندار، هم دلاور و اهل خطرکردن، هم مالک عشق، هم حافظ سنت تجاری و هم مانند ماشین باشد.
🔺 مک کلاسکی به عنوان استاد دانشگاه ایلینوی شیکاگو که خود زن است می گوید، یک مجموعه ناقص و ناهماهنگ از فضایل در جامعه ای تجاری و نوآور کار نخواهد کرد. منظور او این است که اصالت با کسی است که بتواند مجموع این صفات را باهم داشته باشد. در این جامعه چنین فردی ارجحیت می یابد.
🔺 پرواضح است که حفظ مجموع این صفات تنها از عهده یک مرد بر می آید. بنابراین این گونه است که تعریف جامعه از عنصر سودآور و مفید یک تعریف مردانه است و زنان باید در نسبت با این تعریف سنجیده و معنا شوند.
🔺اکنون وقت آن رسیده تا به جمله نگارش شده در تیتر این یادداشت برگردیم، که گفته شد زن، مرد نیست. با این توضیحات باید معنای این جمله معلوم شده باشد. اما برای وضوح قدری در خصوص آن توضیح می دهیم. زن، مرد نیست، در واقع تعریف زن بر اساس شاخص های یک فرهنگ و جامعه مرد سالار است.
🔺 به معنای دیگر به جای تعریف "زن، زن است" یعنی تعریف زن با هویت زنانه خود، زن را با شاخص های فرهنگی مردانه تعریف می کنند. آن جمله اینگونه کامل تر می شود: زن انسانی است که توانایی سودآوری، منفعت و حفظ فضائل سرمایه داری را به مانند مردان ندارد.
🔺 بنابراین «زن،مرد نیست» یعنی زن ناقص است و به بیان بهتر جنس دوم است و عاملیت اصلی جامعه سرمایه داری با مردان است. به یک معنا هویت زنانه در جوامع غربی نوعا ناپایدار و تحت سلطه فرهنگ مردسالارانه است.
🔺اصل و کامل این یادداشت امروز ۱۴ دیماه در خبرگزاری فارس منتشر شد:👇
http://fna.ir/1tkpem
از کدام مردم حرف میزنید آقای حساممظاهری؟
✍ جعفرعلیاننژادی
🔺تقریبا بیش از سه سالی هست که مطالب یکی از دین پژوهان نو اندیش فعلی، یعنی آقای محسن حسام مظاهری را دنبال کرده و برخی از مطالب ایشان را مطالعه می کنم. برخی از کتاب های ایشان را نیز خریداری کرده و مطالعه کرده ام. از همان مطالعه اولین متون، یک ابهام بزرگ در ذهنم ایجاد شده بود که این چارچوب تئوریکی که ایشان انتخاب کرده اند و با آن مناسک دینداری مردم ایران را مورد بررسی قرار می دهد، از یک عدم مطابقت و ناهمسانی نمایان با تحولات حوزه دینداری مردم رنج می برد.
🔺 برایم همیشه سوال بود، مظاهری از کدام مردم حرف می زند؟ به بیان بهتر از پشت کدام عینک تئوریک یا نظری به مردم نظاره می کند. اساسا او مردم را چگونه می فهمد؟ طی این سه سال به نظرم آمد که مظاهری از سه آبشخور فکری بهره می گیرد که او خیلی هم تمایلی به اشاره یا اذعان به آنها ندارد.
🔺آبشخور فکری اول او تحلیل دینداری روزمره مردم در چارچوب نظام نشانه ای یا نشانه شناسی اجتماعی است. بر این اساس آنچه اهمیت می یابد، دلالت هایی است که به زعم وی از این نحوه دینداری قابل برداشت است. مظاهری گمان می برد اینگونه شاید بتواند، دست مایه ای برای نقد و اصلاح این گونه رفتارها یافته و احیانا با طرح مباحث خود، گفتار جدیدی را وارد چرخه دلالت یابی دینداری ایرانیان سازد.
🔺در نشانه شناسی اجتماعی، تحلیل دلالت های آشکار رفتاری، بر تحلیل معناهای باطنی دینداری مردم ارجحیت می یابد. مثلا موضوعی مانند زیارت، بجای آنکه در امتداد نیت باطنی و معنوی مردم تحلیل شود، به عنوان یکی از مناسک دینی ظاهری تلقی می شود که صرفا دارای کارکردهایی برای نظام سیاسی است.
🔺آبشخور فکری دوم او تحلیل تحولات دینداری در فرهنگ شیعی در چارچوب نوعی شمایل شناسی مسیحی است که قشری از متفکرین مدرن غربی در نقد فرهنگ شمایل سازی دینی مسیحیت، آن گرایش را ساخته و پرداخته کرده اند. در شمایل شناسی مسیحی، فرهنگ مادی سازی و تجسم مقدسات کلیسایی مورد نقد و هجمه قرار می گیرد، یعنی این رفتار و علاقه در فرهنگ مسیحی که نوعی خصلت بت واره به اندیشه الهی و خدایگانی آنها می دهند را نقد می کنند.
🔺 در این فرهنگ است که مفاهیم نظیر "قدیس سازی" و "اسطوره سازی"، معنا می یابد. به عنوان مثال لودویگ فوئرباخ فیلسوف آلمانی در نقد شمایل شناسی مسیحی می نویسد: "بی گمان زمانه ما تصویر چیزی را به خود آن چیز، نسخه کپی را به نسخه اصلی، بازنمود را به واقعیت، و نمود را به بود ترجیح می دهد. آنچه برایش مقدس است وهم است و بس، اما آنچه نا مقدس است، حقیقت است. هرچه حقیقت کاهش و توهم افزایش می یابد، مقدسات در نظرش بزرگتر می گردد، آنچنان که اوج توهم برای اش همان اوج تقدس است."
🔺آبشخور فکری سوم به طور مشخص تاثیراتی است که وی از جامعه شناسی فرمالیستی گئورگ زیمل گرفته است. به طور خیلی خلاصه و ساده، در اندیشه زیمل، واحد تحلیل جامعه، فرم هایی است که پذیرای محتواهای مختلف است. به زعم او باید امور اجتماعی را جدا از محتوا بررسی کرد، به عنوان مثال رقابت شکلی است که ممکن است محتوای آن حرص، سود جویی اقتصادی، تلاش برای کسب مدال ورزشی و ... باشد.
🔺به همین تناسب و بر همین بنیان ایده
فربِگی مناسکی مظاهری شکل می گیرد. برای او فرم دینداری بر محتوای آن اصالت دارد. مناسک شکلی است که می تواند محتواهای گوناگون دینداری اجتماعی نظیر، زیارت، عزاداری، سفره داری و... را در خود جای دهد. بنابراین صرف از نظر تحیل محتوای دینداری، آنچه باید مورد نقد و توجه قرار گیرد، ضیقی یا فربِگی مناسکی است.
🔺التزام به این سه آبشخور فکری منجر به جدایی و مفارقت بین "ماده و معنا"، "شکل و محتوا" و "ایده و عینیت" دینداری مردم نزد مظاهری شده است. چنین نگاه فرمال و وارداتی که ریشه در ادبیات دانش انسانی مسیحی دارد، موجب شده، وی تحولات حوزه دینداری در ایران را از زاویه ای بی ارتباط با دینداری واقعی مردم ایران مورد بررسی و تحلیل قرار دهد.
🔺مظاهری حتی در جاهایی مختلفی به این چارچوب تئوریک خود نیز پایبند نمانده و به عنوان یک جامعه شناس دین پژوه، بیشتر از آنکه به تحلیل تاثیر دینداری اجتماعی بر عرصه سیاسی بپردازد، عرصه سیاسی را مقصر شکل گیری این نحوه دینداری تلقی می کند. نگاه فرمالیسیت و سیاسی او به مردم، آنها را تبدیل به وجودهای منفعلی کرده است که منتظر می مامند تا حاکمیت نسخه جدید دینداری را به آن ها دیکته کرده و آنها آن را اجرا کنند.
🔺لحن مظاهری در خصوص تحلیل برخی پدیده ها، کاملا خارج از ادبیات علمی شده و بیشتر نشان گر نوعی بی تابی در تحمل واقعیت موجود است. یک نمونه بسیار جالب مطالعاتی در اثبات این بی تابی سیاسی، یادداشتی بود که پس از ماجرای جشن غدیر نگارش کرد.
🔺اصل و کامل این یادداشت روز گذشته در خبرگزاری تسنیم منتشر شد:👇
https://tn.ai/2832021
یادداشتهای «کوتاه و گویا»ی صدکلمهای
🔺به توصیه یکی از دوستان بزرگوار و آگاه خود، تصمیم گرفتم لابلای یادداشتهای بلند و تبیینی، پیامهایی با هشتگ «کوتاهوگویا» نوشته تا فرصت خواندن سریع و راحت را در اختیار مخاطبین محترم قرار دهم. نگارش پیامهای «کوتاهوگویا» توصیهای بود که اخیرا رهبری در دیدار با بانوان محترم، بیان کرده بودند. از قضا آن دوست بزرگوار ما، چند روز قبلتر از توصیه رهبری، نگارش چنین یادداشتهایی را با عنوان «کوتاه و گویا» شروع کرده بود. تصمیم گرفتهام این یادداشتهای کوتاه ۱۰۰ کلمهای بوده و عنوان آن را «یادداشت ۱۰۰» بگذارم. یادداشت ۱۰۰ را با هشتگ «کوتاهوگویا» بیابید.
یادداشت ۱۰۰: کلمه یا تصویر(شماره ۱)
✍ جعفرعلیاننژادی
🔺بیانات امروز رهبری در دیدار با مردم قم و تاکید مجدد و جدی ایشان روی مقوله جهاد تبیین، این سوال را در ذهن ایجاد میکند که برای تبیین استفاده از کلمه اولویت دارد یا تصویر؟ در این یادداشت کوتاه، مجبورم پاسخ را زودتر لو بدهم. به نظر میآید کلمه هم اصالت داشته و هم بر تصویر اولویت دارد. توصیه رهبری بر تبیین در «شعاعپیرامونی» ظاهراً با توجه به همین ملاحظه، صورت گرفته است. ژولیاکریستوا زبانشناس و روانکاو دورگه بلغاری-فرانسوی در کتاب «ملی گرایی بدون ملیت» از تاثیر نفرین تصاویر روی مبتذل و سطحی شدن مردم فرانسه میگوید، او چاره را در بازگشت به جادوی ادبیات و کلمه میداند و میگوید کلمه باید به تصویر بینجامد نه تصویر به کلمه. #کوتاهوگویا
یادداشت ۱۰۰: خیانت تصویر(شماره۲)
✍ جعفرعلیاننژادی
🔺یکی از دوستان خوبم اشکال کردند، اصل سوال یادداشت صد اول نادرست است. به زعم ایشان مهم نیست تصویر در اولویت تبیین باشد یا کلمه، مهم توان بیانگری و استدلال است، چه تصویر، چه کلمه فرقی نمیکند. من با او تا اینجا موافقم، اما منظورم از نفرین تصاویر، اصالت یابی تصویر یک چیز بر واقعیت آن شیء است. رنهمگریت نقاش بلژیکی در تابلویی که زیر آن نوشته «این یک پیپ، نیست»، اشاره به همین خیانت تصاویر دارد. او در واقع میگوید این یک پیپ واقعی نیست. در عین حال کلماتی که در تابلو نوشته شده، حقیقت دارد، یعنی به درستی میگوید این یک پیپ نیست، بلکه تصویر یک پیپ است. #کوتاهوگویا
معنای بازگشت به رخداد ۱۹ دی
✍ جعفرعلیاننژادی
🔺سخنان روزگذشته مقام معظم رهبری در دیدار با مردم قم، حائز نکاتی مهم بود که ایدهای را در ذهن نگارنده این یادداشت، ایجاد کرد. آن ایده برگرفته از تفاوت برخی پدیدهها نزد دوست و دشمن است.
🔺از این نظر نوع شناخت دوست و دشمن از پدیده حادث شده و نوع جهت گیری آنها در برابر آن متفاوت است. طبیعی است برای دشمن پدیدههایی معنادار است که خلاف جهت منافع و مصالح دوست باشد. از این نظر دلیل تمایل او به بزرگنمایی و برجستهسازی آن پدیده، تا حدود زیادی معلوم میشود. در مقابل برای دوست معنای برخی پدیدهها متفاوتتر از دیگر پدیدههاست.
🔺پاراگراف قبلی که به تفاوت معنای پدیده نزد دوست و دشمن مربوط میشد، یکی از مهمترین و پربحثترین ایدههای فلسفه سیاسی در قرن بیستم است که اساسا سیاست را زاده دوگانه دوست و دشمن تلقی کرده و هر چیزی را سیاسی میداند که در نسبت با این تعارضجویی باشد.
🔺با این حال این ایده مسلط در بستر وقوع انقلاب اسلامی و بعد از آن با تغییر جدی مواجه شد. بنابراین معنای دوست و دشمن نیز متفاوت شد. اگر در دستگاه تحلیل آن ایده مسلط، هر جناح خود را مالک واقعیت و یا معنابخش به آن می دانستند، در انقلاب اسلامی جبهه دوست مدافع واقعیت و جبهه دشمن معارض واقعیت شد.
🔺در جبهه دوست، واقعیت با همه هیبت خود چه در شکل منفی و چه در قامت مثبت، دیده میشد. اما برای دشمن در وهله اول تعارض با واقعیت انقلاب اسلامی به عنوان راهبرد و در وهله بعدی همسازی با واقعیت گهای منفی درون نظام جمهوری اسلامی به عنوان تاکتیک، در دستور کار قرار داشت.
🔺از این منظر اولین معارضه دشمن با واقعیت مربوط به خود پدیده انقلاب اسلامی میشد. از همان روزهای اول عدم تحمل چنین واقعیتی، خود را در مدلهای مختلف خصومت نشان میداد. از طراحی کودتا، دولت نفوذی گرفته تا جنگ تحمیلی و اقتصادی و تبلیغی.
🔺به طور کلی میتوان مواجهه دشمن با واقعیتهای انقلاب اسلامی را در دو راهبرد کلی دستهبندی کرد: راهبرد اول تغییر واقعیت انقلابی، راهبرد دوم توطئه سکوت یا کتمان حقیقت. در راهبرد اول همانطور که گفته شد در طول تاریخ چهل و چند ساله بیشترین تلاش ممکن برای از بین بردن اصل واقعیت انقلاب اسلامی صورت گرفته و به تناسب ماندگاری اصل انقلاب اسلامی، ابزارهای تغییر واقعیت دشمن هم نرمتر و هم ضعیفتر شده است.
🔺همین ضعف در تغییر واقعیت، دشمن را متوجه راهبرد دوم یعنی کتمان یا سکوت در برابر پدیدههای انقلاب اسلامی کرده است. پدیده تصاعد گرایش به دینداری، پدیده بینظر کمک مومنانه، پدیده رشد و پیشرفت علمی، و از همه مهمتر پدیده الگوشدگی نظام سیاسی در منطقه.
🔺این دو راهبرد کلی در مدار زمان و تجربه انقلاب اسلامی، در عین حال واقعیت دشمن را نیز توضیح می دهد. این واقعیت که دشمنی دشمن واقعی است و ناشی از تعارض او با پدیده های انقلاب اسلامی است.
🔺نکته دیگر آنکه واقعیتیابی مولفههای قدرت جمهوری اسلامی در همه زمینهها، یک واقعیت جدید را نیز به دشمن تحمیل کرده است و آن عدول از سطح راهبردی دشمنی به سطح تاکتیکی خصومتورزی است.
🔺عموما برای دشمن راهبرد توطئه سکوت یا کتمان حقیقت تا زمانی مفید است که این نادیده گرفتن واقعیت برای او کارکرد عملی داشته باشد. طبیعی است نادیده گرفتن پدیده های انقلاب اسلامی، تغییری در واقعیت این پدیده ها در عرصه داخلی ایجاد نمی کند، اما اگر این راهبرد نتواند، در عرصه خارجی مانع رسیدن پیام انقلاب اسلامی شود، وضعیت فرق می کند.
🔺به یک معنا مجبور به پذیرش واقعیت میشود، اگر اینگونه شود مجددا باید در عرصه میدانی دست به اقدامی برای تغییر واقعیت تحمیلی بزند. اما این اقدام تغییری راهبردی نیست، بلکه عدول از یک راهبرد به یک تاکتیک است. در اینجا است که حادثه معنا پیدا میکند.
🔺باید در برابر رخدادهای انقلاب اسلامی به به بیان رهبری یوماللههای انقلاب اسلامی، حوادثی را بسازد و یا از واقعیتهای تلخ حادثهای را در بیاورد.
🔺 حوادث اخیر دقیقا نشانه عدول و انفعال راهبردی دشمن بود. با فهم این نکته است که میتوان فهمید، هدف آن آشوبگر یا عنصر میدانی از تخریب و نمایش اعتراض نه مقابله با ضعف های مدیریتی که در واکنش به قدرت واقعیت رخدادهای انقلاب اسلامی است. بنابراین میزان خشونت و تخریب تا سرحد ممکن بالا میرود و اتفاقات جدیدی نظیر کشتار دسته جمعی رقم میخورد.
🔺با این توضیحات چرایی تذکر ایامالله و رخدادهای انقلاب اسلامی و ضرورت آن معلوم میشود. اینکه چرا باید 19 دی را یک رخداد بدانیم، یک واقعیت انقلابی که هر سال نیاز به یادآوری آن داریم. با یادآوری معنای 19 دی و نگاه به تاریخ رخدادهای انقلاب اسلامی است که امکان فراروی از آن، حاصل می شود.
آدرس کانال:
@jafaraliyan
لینک مطلب در خبرگزاری فارس:
http://fna.ir/1tlz25
نیاز به تغییر داریم یا تحول؟
✍ جعفرعلیاننژادی
🔺شاید یکی از ضروریترین پرسشهای این روزهای مردم، در رابطه با همین سوالی باشد که در تیتر این یادداشت آمده است. تقریبا کمتر کسی است که نیاز به نوعی اقدام را حس نکرده باشد. اما سوال آن است که ما نیاز به تغییر داریم یا تحول؟
🔺سادهتر کنیم، آیا ما نیاز به یک حرکت عادی و کوچک داریم یا نیاز به یک حرکت جدی و بزرگ؟ سوال دیگر آن است که آیا بواسطه حوادث اخیر به این فکر افتادهایم که باید حرکتی کرد یا فکر حرکت را از مدتها قبل کرده بودیم؟
🔺به این سلسله سوالات، میتوان پرسشهای دیگری هم افزود، ولی گمان میکنم، اگر زودتر وارد پاسخ شوم، احتمالا جوابهایی برای سوالات محتمل دیگر خواهم داشت. بگذارید از همان سوال کلیدی شروع کنیم. ببینیم ما واقعا به تغییر نیاز داریم یا تحول؟
🔺مدتی قبل از شروع بکار دولت جدید، یعنی دو ماه مانده به انتخابات ریاست جمهوری، رهبر انقلاب، مسأله ضرورت حرکت جدی را مطرح و از تفاوت این نوع حرکت با حرکت عادی صحبت کرده بودند. در آن بیانات ایشان نیاز مردم و کشور را نه یک تغییر عادی که یک تحول اساسی، خوانده بودند.
🔺به زعم نگارنده میتوان از آن بیانات دو ویژگی مهم این حرکت جدی را چنین دانست: الف، جامع، کلی و عمومی بودن حرکت. ب، فضامند یا فضاساز بودن حرکت. اگر هر حرکتی این دو ویژگی را داشته باشد، میتوان منتظر تحقق تحول مورد نظر بود.
🔺یک نمونه منحصر به فرد این حرکتها، مقاطع انتخاباتی است. هم ویژگی دربرگیری، کلیت و عمومیت را داراست، هم فضای جدیدی را خلق میکند که میتواند به تحول منجر شود. ضرورتی که منجر به حرکت تحولی میشود دو دلیل دارد: یکی کند شدن سرعت پیشرفت کشور و دیگر ماهیت انقلابیخواه مردم ایران.
🔺در آستانه انتخابات ۱۴۰۰ ما هم دچار وقفه و کندی حرکت بودیم، هم میل به یک حرکت انقلابی به دلیل کسالت و رکود دولت قبل، شدیدتر شده بود. مردم منتظر تحول نماندند، خود دست به کار شده و زمینه چنین حرکتی را فراهم کردند. اکنون از یک طرف مردم خواهان و عامل تحول داشتیم، از طرف دیگر دولت جوان، پرانگیزه و متحرک.
🔺تحول غیر از تغییر بود. تغییر میتواند آمدن یک دولت و برافتادن دولت قبلی باشد، بدون اینکه آبی از آب تکان بخورد. تغییر صرفا واکنشی است به نخواستن وضعیت فعلی اما در تحول هم نخواستن وضعیت فعلی و هم خواستن آنچه بهتر است، مندرج است.
🔺مسلم بود مردم انقلابی هیچگاه تنها راضی به تغییر وضع فعلی نبودند، آنها تغییر توام با بهتر شدن میخواستند. البته نه اینکه فقط بخواهند، بلکه میدانستند چه میخواهند و دولتی که میآید هم، باید متناسب با این خواسته هم جوان، هم انقلابی و هم مومن به مسیر درست باشد.
🔺البته تشخیص مردم درست بود، فهمیده بودند نباید از روی نخواستن دولتهای قبلی، به سمت دولت جدید بروند، مردم به آنچه میخواستند رای دادند، نه از اجبار نخواستن. حرکت دولت با چنین پشتوانهای شروع شد، با میل به تحول و حرکت به سمت حل بیماریهای مزمن کشور در حوزه اقتصاد، عدالت و آسیبهای اجتماعی.
🔺کارگاهها و کارخانههای تعطیل و نیمهتعطیل رونق گرفت، حرکت دانشبنیانها با شتاب جدیتر دنبال شد، پیشرفتهای علمی سرعت گرفت، حرکت به سمت آنچه مردم میخواستند، یعنی ایران قوی نیز شتاب گرفت. خدمات جامع، کلی و عمومی نظیر واکسیناسیون سراسری و همت جدی برای تولید واکسن، در چنین شرایطی شکل گرفت.
🔺فضای ایجاد شده از چنین اقدام و حرکت بزرگی، دست دولت را برای ایجاد تحولی دیگر بهمنظور درمان درد مزمن اقتصاد کشور باز کرد. طرح اصلاحات اقتصادی کلید خورد، تحولی که متکی به فضای اعتماد ایجاد شده بود و خیال دولت را از دستدرازی به سمت بیگانگان راحت کرد. دولت هم به توان داخل و نیروی تحول آفرین مردم تکیه و اعتماد کرد. این اقدام نیز هر دو ویژگی حرکت تحول آفرین را داشت، هم جامع،کلی و عمومی بود، هم میتوانست فضا را برای حرکات بعدی آماده کند.
🔺اشتباه نکنید، در چنین فضایی، متوقف کردن حرکت ممکن نیست. چنین امکانی از نیروها و جریانات ضدمردمی خارج است. تنها یک امکان وجود دارد و آن کند کردن شتاب تحول است. بنابراین شاید، بتوان دلیل شعار «تغییر» آن نیروها را فهمید. شعار تغییر در چنان فضایی برابرنهاد تحول بود. حرکت تحولی مردم و کشور، هم فضای جدید ساخته بود(امید به پیشرفت)، هم واقعیتهای جدیدی تولید کرده بود.
🔺تغییر واقعیتهای جدید برابر نهاد تحول بود، دشمن خوب فهمیده بود، طراحی خوبی هم کرده بود. راهبردش تغییر بود، نه تغییر برای بهتر شدن وضع مردم، بلکه تغییر در اصل تحول و شتاب. ابتدا باید سرعت این قطار پیشرفت را کم کرد و بعد واقعیت دیگری جای آن نشاند. بنابراین باید دست روی نقاط قوت میگذاشت، چون همانها سرعت گرفته و متحولانه حرکت میکردند.
🔺سلسله حوادث شروع شد، درست زمانی که در فضای اوج سرمایه مردمی-دینی
بودیم، یعنی دقیقا در فضای تولید شده مابعد اربعین. در صحنه عملیاتی مسأله از یک بهانه فرهنگی، یعنی چیزی درست در برابر فضای فرهنگی اربعین آغاز شد. کم کم ماجرا ابعاد شناختی گرفت، همزمان خشونتهایی میدانی به مدد مستندسازی رسانههای ضدمردمی آمد. قدری جلوتر مسأله پیچیدهتر شد، قدرت تشخیص مردم و فاهمه جمعی بینظیر آنان که خود نقطه قوت دیگری بود، نشانه رفته شد.
🔺وارد مرحلهای به نام تروریسم شناختی شدیم، زبانداران جریان ضدمردمی تغییرخواه(به جای اصلاحطلب) به توجیه خشونت و تخریب مشغول شدند، دشمن تا حد اندکی موفق به ترور شناختی آحاد انسانی شد. در مقابل خیل کثیری از مردم وارد فضای مقاومت و صبر شدند.
🔺خواست تغییر نیروهای ضدمردمی با واکنش مقاومت و صبر مردم روبرو شد، وقایع یک به یک رخ میداد، مردمی شهید و نیروهای تحولخواهی جان میدادند. پدیدههای بیسابقهای نظیر قتل دستهجمعی رخ داد. به هر حال همه توان نیروهای ضد مردمی داخل و خارجبسیجشدند که سرعت این تحول را کاهش دهند.
🔺صبر مردم جواب داد، منجر به فهم بخشی از جامعه ناراضی از شعار «تغییر» دشمن شد. تغییری که تنها نخواستن میدانست و برای نخواستن همه چیز را از صدر تا ذیل زیر ضربه برد. چه خواستن را نمیدانست، چون حرکتشان اساسا نهناظر به خیر عمومی بود نه فضای جدید ایجاد میکرد. تنها موفق شده بودند فضای مخرب ناامنی تولید کنند که به شدت خلاف مصالح و منافع عمومی بود.
🔺حوادث ناامنساز در صحنه میدان پایان یافت، با این حال فضای ناامنی در اذهان تا حدی تداوم یافت، تغییر میدانی حاصل نشد، اما به هر حال صدماتی خوردیم، در گامآخر با هجوم نوسانات اقتصادی مواجه شدیم، طبیعی بود که طبیعیترین واکنش ممکن در برابر تحول برای درمان درد مزمن اقتصادی نمیتوانست، تنها شناختی بماند.
🔺بساط شرارتهای میدانی جمع شد، اما تازه رسیدیم به نقطه اول ماجرا، یعنی ماقبل حوادث، زمانی که قرار بود نخستین نشانههای تحول مثبت در اقتصاد خود را نمایان سازد. این نقطه قوت نیز باید مورد هجمه قرار میگرفت، تا از خیر تحول اقتصادی بگذریم. دشمن فهمید باید همه هزینه تغییر ریل اقتصاد را بر دوش مردم سوار کند.
🔺در چنین فضایی است که رهبری مجدد موضوع تحول را به یاد ما و دولت آوردند. به یاد ما آوردند که هدفهای بزرگ و بهتر نیاز به کارهای بزرگ دارد. حرکتی که لوازم آن موجود بود، چراکه هم مسئولین، همان مسئولین مومن ماقبل حوادث هستند، هم مردم همچنان خواهان تحول. برای حرکت جدی نیاز به تحول داریم، فریب شعار تغییر را نخوریم. انقلاب اسلامی مصداق بارز همین تحول است. مردم در اصل انقلاب، اسلام، نظام و ایران تغییر نمیخواهند، بلکه با اصل انقلاب، اسلام، نظام و ایران خواهان تحول هستند.
آدرس کانال:
@jafaraliyan
لینک مطلب در خبرگزاری فارس:
http://fna.ir/1u3zsh
نصیری علیه نصیری(درباره گفتار و مواضع مهدی نصیری)
✍ جعفرعلیاننژادی
🔺مهدی نصیری یکی از افرادی است که میتوان با اطمینان در مورد ایشان، از نصیری متقدم، نصیری متاخر نوشت. البته این توصیف بیشتر از آنکه تعبیری از سوی نگارنده این متن باشد، حرفی است که خودش به انحای مختلف اصرار دارد، اثبات کند.
🔺 هم در زندگینامه خودنوشت او، هم در یادداشتهای روزانهاش، این تفکیک به عینه دیده میشود. او اصرار دارد که بگوید نصیری واقعی همین کسی است که اکنون دارد مینویسد و ای مردم آن نصیری را فراموش کنید. نصیری کنونی، همانی است که چشمهایش بازتر شده و با همین چشمان باز میخواهد، خودش را باز تعریف کند.
🔺 نصیری متاخر در توصیف از گذشته خویش، یا چیزی ندارد که از آن ، با افتخار و مباهات یاد کند، و یا اگر چیزی باشد همان است که اکنون نیز برای او تا اطلاع ثانوی معتبر است. اگر از او بپرسیم دوست دارد، چگونه او را ببینیم، می گوید من را در حالی بیابید که مشغول ملامت اکثر کردههای گذشته خویش باشم.
🔺هر آنچه از قدیم مانده را از یاد ببرید، الا چند چیز کوچک که نقدا در وضع کنونی به آن پایبندم. اکنون گویا "نصیری ملامت گر نصیری " شده است. برای همین موضوع است که می گوییم ما دو نوع نصیری داریم، نصیری متقدم، نصیری متاخر.
🔺البته به طور طبیعی شاید بتوان در مورد برخی از متفکران و اندیشمندان مطرح دنیا، به دلیل تحول در یک ایده یا نظریه که خود پایه گذاشتهاند، از وصف متقدم و متاخر استفاده کرد. اما اصرار مداوم بر نفی گذشته و اعتراف بر برائت از آنچه در قدیم بودهاند، نمیتواند خیلی طبیعی باشد.
🔺نگارنده قبلا در یادداشتی که روزنامه فرهیختگان منتشر کرد، دلایل چنین رفتار غیر طبیعی را شرح داده بودم، سوال من در آن یادداشت این بود که چرا یک فرد یا گروهی از افراد میل به انهدام خود پیدا می کنند. پاسخ را میتوان در دو دلیل عمده خلاصه کرد: اول. جاماندگی زمانی. دوم بیقراری مکانی یا فضایی.
🔺جاماندگی زمانی: یک فرد ملامتگر نظیر نصیری دچار جاماندگی زمانی شده است. به این معنا که سعی میکند با نفی وجهه غالب گذشته خود و گزینش بخشی از آن، بگوید من از اول هم همینگونه بودم که مد زمانه روشنفکری است. گویا نوعی تصور عقب افتادگی و میل به کاهش فاصله زمانی خود، با آنچه شرایط موجود میداند، در او وجود دارد.
🔺 همین میل است که منجر به انکار بخش اعظم گذشته نصیری شده و احیانا در آینده به طور طبیعی شاهد نفی تمام گذشته خود، توسط نصیری باشیم. به یک معنا امکان دارد، وضعیت فعلی نصیری هم چندی دیگر با نفی و تکذیب او مواجه شود. گویا نوعی حس بی هم زمانی یا عقب افتادن از تحولات روز در او بوجود آمده است. این عامل به «خودخوری» و «خودخوانی» تاریخی نصیری منجر شده است.
🔺جاماندگی مکانی: مصداق بیقراری فضایی، تورم روزافزون و فربگی بیسابقه در بحث محتواسازی نصیری است. اهمیت یافتن مساله کارآمدی برای مردم، نصیری را دچار این تصور کرده است که وضع فعلی، محصول عدم توجه به گفتار سیاسی وی و همفکران ایشان است. جاماندگی موقعیتی، در همین نقطه شکل میگیرد.
🔺درست در موقعیتی که توجه مردم به مساله کارآمدی و اصلاح ساختار معیوب اقتصادی است، زبان به ملامت و سرزنشگری باز و ناامیدی پمپاژ میکند. یعنی در وضعی که به باور بسیاری از متفکرین امید پیشران پیشرفت است، زبان به القای ناامیدی باز میگشاید. این مساله خود را در تغییر از «سیاستاندیشی» به سیاسیکاری نشان داده و منجر به عارضه «عدول از مبانی» و «بیهویتی» شده است.
🔺جاماندگی زمانی و مکانی، شناخت نصیری در وضع فعلی را نیز دچار مساله میکند. گویا آن به آن، نفی و رد گذشته در او بیشتر میشود، به طوریکه شاید در ادامه واقعا هیچ چیز خوبی برای نصیری باقی نمانده باشد که بخواهد از گذشته گزینش کند. این وضعیت حاد را در یادداشت اخیر او میتوان سراغ گرفت.
🔺 در این یادداشت نصیری که تا پیش از این، اکثر هجمههای خود را متوجه شخص رهبری کرده بود، به نحو زنندهای به حضرت امام خمینی(ره) تاخته است و ایشان را با لفظ " آقای خمینی" مورد خطاب قرار داده است. محتوای یادداشت اخیر او به نحوی زننده و سیاستزده است که حتی دستگیرهای برای نقد اندیشهای او باقی نمیگذارد.
🔺 باید باور کنیم نصیری همین نصیری فعلی است یا چشمانمان را بیشتر بمالیم و نصیری نشریه سمات و کتاب اسلام و تفکر را به یاد بیاوریم. بگذارید از خود او بپرسیم، این نصیری کدام نصیری است؟ اگر او را در آخرین کتابش بیابیم باید بگوییم، نصیری حیران است. هم از زمان جا مانده هم دچار بیقراری مکانی شده است. زمین و زمان زیر پای او شل شده است. او در وادی حیرت است.
لینک مطلب در خبرگزاری تسنیم:
https://tn.ai/2842551
آدرس کانال:
@jafaraliyan
یادداشت ۱۰۰: استقلال یعنی آزادی عمومی(شماره۳)
✍ جعفرعلیاننژادی
🔺یکی از تعابیر پرمعنا و کمتر کارشدهای که رهبر انقلاب به کار بردهاند، تعریفی نو از مفهوم استقلال است. در این تعریف، رهبری استقلال را به معنای آزادی عمومی ملت، یا آزادی به مقیاس یک ملت بکار برده است. طبیعی است هر وقت صحبت از آزادی میشود، معنایی از آزادی به ذهنمان میآید که ماهیت فردی دارد. یعنی این جملات در ذهنمان شکل میگیرد که مثلا من اجازه داشته باشم فلان کار مشروع و قانونی را انجام دهم و برای این اقدام محدودیتی نداشته باشم. یعنی کسی یا چیزی مانع انجام این کار نشود. به زبان دیگر مداخلهای نکند.
چنین چیزی یعنی من برای داشتن آزادی نیاز به استقلال از دخالت دیگران دارم. اگر قدری تأمل کنیم متوجه میشویم حتی ضامن این آزادی فردی، وجود نوعی استقلال است که مانع دخالت دیگران میشود. حالا فرض کنید، به جای یک فرد یا یک «من»، یک «ما» یا جمعی بخواهد آزاد باشد، سوالی که بوجود میآید آن است که این آزادی چگونه محقق میشود؟ یقینا با استقلال جمعی. یعنی ما باید مستقل از دخالت دیگران یا غریبهها باشیم. دقیقا این استقلال از دخالت بیگانگان، همان چیزی بود که مردم ما قبلا از انقلاب دنبالش بودند، چرا؟ چون میخواستند خودشان، آزادانه، دینشان، زندگیشان، ایرانشان و نظامشان را بسازند.
#کوتاهوگویا
ویروس ترس از مردم در ایالت دنیپروی اوکراین
✍ جعفرعلیاننژادی
🔺مدتها قبلتر از تمایل مردم دو ایالت لوهانسک و دونتسک اوکراین برای الحاق به روسیه، در یکی از ایالتهای مجاور این دو استان، یعنی دنیپروپتروفسک جنایتی تکاندهنده بروز کرد که دلیلش ترس از «مردم» بود.
🔺این ماجرا را خانم «دوبراوکا اوگرشیچ» نویسنده درتبعید کروات، نقل میکند. او در کتاب «فرهنگ کارائوکه» که بخشهایی از آن به فارسی ترجمه شده، گفته است، اوایل سال ۲۰۰۸ میلادی دادگاهی در شهر دنیپروی اوکراین دو بچه مدرسهای را به جرم قتل ۲۱ نفر محکوم میکند.
🔺ماجرا از این قرار است که دو بچه مدرسهای به نامهای ویکتورساینکو و ایگورسوپرونیوک مسلح به چکش و میلههای فلزی آدمهایی را به صورت تصادفی گیر میآوردند و تا حد مرگ کتک میزدند، چشمهای قربانیان را از حدقه درآورده و گوشهایشان را میبریدند.
🔺آنها از این قتلها فیلم میگرفتند و در فضای مجازی منتشر میکردند. مثلاً در یکی از قتلها، دوربین، پیرمرد غرق در خونی را نشان میدهد که پیچگوشتیهایی درون شکمش فرو میرود. فقط صدای قاتلین میآمد که به یکدیگر میگفتند: «ویچا، تمیزتر، گندت بزنند».
🔺این دو دانشآموز به حبس ابد محکوم شدند، وکیل مدافع این دو نفر، دلیل چنین جنایتی را چنین اعلام کرد: «پسرها آدم میکشتند تا بر ترسشان از مردم غلبه کنند». هیچ جامعهشناس یا جرمشناسی نتوانست توضیح قانعکنندهای در خصوص ارتکاب این جرم ارائه کند، تا اینکه کمکم معلوم شد، مردم در ایالتهای مجاور دونتسک و لوهانسک تصمیم دارند دیگر اوکراینی نباشند.
🔺پسرها در واقع از آدم بزرگهایی میترسیدند که مردم خوانده شده بودند، آنها نمیدانستند، معنای مردم چیست و دلیل آن هم این بود که نمیدانستند خودشان هم جزئی از این مردم هستند. به گمان آنها، مردم موجودی بیگانه است که تنها با کشتن آنها میتوانند از بچگی درآمده و بزرگ شوند.
🔺در واقع میل به کشتن مردم، ریشه در عدم شکلگیری طبیعی مردم در این کشور داشت. بخشی از جمعیت شرق این کشور روستبار بودند، بخشی دیگر از جمعیت غرب این کشور تجربه تجزیه و فروپاشی یوگسلاوی را در حوزه بالکان غربی دیده بودند.
🔺برای چنین جغرافیایی قاعدتاً حفظ استقلال در معنای واقعی کلمه میتوانست، واجبتر از نان شب باشد. در مقابل اوکراین بجای اتکاء به مردم خود، در مسیر تاثیرپذیری از تحولات منطقهای حرکت کرد. سوابق تاریخی نشان میداد سررشته تحولات این منطقه در اختیار صیهونیستها و شبکه سرمایهداران بینالمللی بود.
🔺این شبکه از طریق ایجاد تحولات دلخواه در چنین سرزمینی، زمینه را برای اهداف مالی و سلطه سیاسی فراهم میکرد، خلاصه کنم به دنبال ایجاد و ساخت مردمی بود که بیشتر از آنکه برایشان استقلال و هویت ملی اولویت داشته باشد، مصرفگرایی و اخلاق جنسی باز، برایشان معنادار باشد.
🔺بر همین مبنا بود که اوکراین بین کشورهای منطقه، بدنامی تنفروشی و صادرات زنان بدکاره را به جان خرید. در اولویت نبودن ساخت مردم برای دولت اوکراین، به مرور عوارض خود را نمایان میساخت، نشانههایش از مدتها قبل بروز کرده بود. سال ۲۰۰۸ بود که ماجرای ۲۱ فقره قتل بیجواب در شهر دنیپرو رخ داد.
🔺۶ سال بعد یعنی در سال ۲۰۱۴ بود که مردم شبه جزیره کریمه در یک همهپرسی به الحاق این منطقه به روسیه رای مثبت دادند. از آن تاریخ ۸ سال دیگر گذشت تا در ۲۰۲۲ مردم لوهانسک و دونتسک هم ترجیح دادند با روسیه باشند.
🔺این درد بیمردمی بود که به جان سرزمین اوکراین افتاده بود. بین آن دو پسرقاتل و این دو ایالت جدایی طلب یک چیز مشترک بود: «هر دو در تعقیب مردم بودند. یکی راهحل را در کشتن مردم غریبه میجست، دیگری در جُستن مردم غریبه». راهحل اما غریبه ندانستن مردم خود بود و غریبه دانستن بیگانگان. در یک کلام استقلال.
لینک مطلب در خبرگزاری فارس:
http://fna.ir/1u4mnu
آدرس کانال:
@jafaraliyan
یادداشت صد (۴): تله تصمیم سخت
✍ جعفرعلیاننژادی
🔺در دوران حسن روحانی، مشاورین دولت اعتدال و نخبگان جریان حامی او، فضای سیاسی کشور را طوری تصویر و ترسیم میکردند که هر تصمیم رئیسجمهور را با بهای گزافی به مردم بفروشند. کلیدواژه «تصمیم سخت رئیسجمهور» در آن دوران باب شد. فضاسازی رسانهای به نوعی بود که گویا حسن روحانی حاضر است، برای چرخیدن چرخ کشور، از محبوبیت خود هزینه کرده و خطاب و عتاب مردم را به جان بخرد. بعد از حسن روحانی، همان مشاورین و عناصر جریان اصلاحات، پیش پیش فضای رسانهای را برای تصمیمات مهم دولت، سخت میکردند. مثلاً با درز اولین خبرهای طرح برداشتن ارز ۴۲۰۰ تومانی، داد دلسوزی سفره مردم را سر دادند و اجرای چنین طرحی را، اقدامی علیه منافع مردم جلوه دادند. نمونه دیگر همین طرح مولدسازی اموال راکد و منجمد دولت است. فارغ از برخی انتقادات وارده به یکی از بندهای این طرح، از یاد نبریم اجرای موفق هر طرح مهم دولت، نیاز به آمادهسازی مناسب افکارعمومی دارد، نه سخت کردن اصل اجرای این طرح.
#کوتاهوگویا
معرفی کانال خوب آقای علی شعبانی
رهبر معظم انقلاب اسلامی در پانزدهم دی ماه سالجاری فرمودند:
«شماها میتوانید ارتباطات فضای مجازی بگیرید و زمینهسازی کنید برای اینکه توجّه کنند و این مفاهیم را در قالب گزارههای کوتاه و گویا ــ که هم کوتاه باشد، هم گویا باشد ــ تنظیم کنید، و بفرستید»
در کانال آقای شعبانی با عنوان کوتاه و گویا تلاش شده، این توصیه کلیدی مقام معظم رهبری رعایت شود.
نظرات ارزشمند مخاطبین عزیز راه گشا خواهد بود و انتشار مطالب این کانال از سوی شما بزرگواران انشاءالله کمک به جهاد تبیین خواهد بود.
عضویت در کانال در سروش👇
https://splus.ir/kootahgooya1
عضویت در کانال در بله👇
https://ble.ir/kootahgooya
عضویت در کانال در اینا👇
https://eitaa.com/kootahgooya
یادداشت صد(۵): مردی که از آپارتمانش به فضا پرواز کرد
✍ جعفرعلیاننژادی
🔺تصویر بالا، یکی از آثار هنرمند اوکراینیالاصل، ایلیاکاباکوف است. به این هنر، هنر چیدمان گفته میشود و یکی از کاملترین و مهمترین آثار کاباکوف است. اثری سه بعدی، به شکل یک اتاقِ مملو از پوسترها و عکسهای خاطرات جمعی مردم شوروی با یک سوراخ بزرگ در سقف و یک منجنیق که قرار است مردی را به فضا پرتاب کند. به گفته بوریس گرویس منتقد هنری، آن مرد خود کاباکوف است که میخواهد، همچون یوری گاگارین، تبدیل به قهرمان ملی شوروی در سفر به فضا شود، منتها دو فرق عمده با او دارد، اولا او قهرمان تصاویر و پوسترهای مردم است نه خود آنها و ثانیا پرتاب شدن او به فضا، هیچ دستاورد افتخارآمیز جمعی نمیسازد. تنها یک اثر هنری عرضه میکند که فقط مایه مباهات فردی هنرمند است. دست بر قضا کشوری که او بعد از فروپاشی شوروی به آن تعلق دارد، نیز چنین حکایتی دارد. نه توانسته متکی به مردم خود شکل بگیرد و نه موفق شده خاطره جمعی بسازد. تنها این اتفاقات اوکراین بود که نشان داد، زلنسکی همان مردی است که میخواد از آپارتمانش به فضا پرواز کند. الحق و الانصاف هم، او و مشاورش که ادعا کرده با ریزپرندههایش تاسیسات نظامی اصفهان را تهدید کرده، فضانوردان خوبی هستند.
#کوتاهوگویا
یادداشت صد(۶): سواری مجانی با دانش خورجینی
✍ جعفرعلیاننژادی
"دیدید گفتیم یا دیدید گفته بودیم"، ترجیعبند حرفها و مواضع این روزهای طیفی از عناصر فکری غرب گرا است که در بسیاری از نوشتارها یا گفتارهای رسانهای آنها نمود پیدا کرده است. به یک بیان، گویا این طیف، صاحب دانشی شده است که به آنان امکان پیشگویی حوادث را میدهد. کافی است هر از گاهی دستشان را درون آن خورجین پر از حرف های سردردآور قبلی کرده و چیزی را بیرون بکشند و بگویند، این چیز، چیز جدیدی نیست، همان چیزی است که قبلا گفته بودیم. اکنون که در حال عبور از حوادث هستیم، این جریان میخواهد با ایجاد این تصور بگوید، من راه حل مسائل و مشکلات هستم. غافل از آنکه پایان حادثه به معنای پایان سواری است. این جریان شاید سواری مجانی را خوب بلد باشد، اما از پیادهروی طولانی بیزار است.
#کوتاهوگویا
🔺اصل و کامل این یادداشت شب گذشته در خبرگزاری فارس منتشر شد:👇
http://fna.ir/1u5hyh
مردم چگونه مردم شدند؟
✍ جعفرعلیاننژادی
🔺در میان گفتارها و اندیشههای مختلف شرقی و غربی، مسأله مردم شدن مردم، یکی از موضوعات به ظاهر ساده و در واقع بسیار پیچیده است. اینکه یک مردم چگونه ساخته میشوند، هنوز برای بسیاری از متفکرین مجهول است.
🔺در طول تاریخ معاصر دویست ساله ایران حداقل شاهد سه تعبیر و دودگردیسی مفهومی از آن چیزی اکنون به مفهوم مردم یاد میشود، وجود داشته است.
🔺در تعبیر اول از واژه ملت یاد میشده است. ملت به معنای آیین یا دین تا همین دویست ساله اخیر اصطلاحی معروف بود. تقریبا این اصطلاح را میتوان به نوعی در کنار مفهوم رعایا و نه در مقابل آن به کار برد.
🔺ملت به معنای جمع دینداران در واقع رعایای حاکم یا شاه ایران نیز بودند. به یک معنا در آن زمان مصداق مردم هم ملت هم جمع رعایا بودند. نوعا گاهی ملت مردم علمای دین و رعایا مردم شاه هم نامیده میشدند.
🔺در آستانه مشروطه بود که ملت هم معنا با واژه ناسیون که تعبیری لاتین بود شد. ادعا آن بود که ناسیون، معنای مردمِ متعلق به شاه و یا متعلق به علمای دین را محدود و مشروط ساخته و این برای اولین بار است که ملت در معنایی آزاد از قید و شرط به کار رفته است.
🔺چیزی نگذشت که معلوم شد ناسیون یا ملت در معنای جدید، دال و کلمهای میان تهی است که اشاره به هیچ مردمی نمیکند. در طول دوران پهلوی تلاش زیادی شد تا برای ملت در معنای ناسیون نوعی مفهوم سازی تاریخی باستانی در تقابل با ملت به معنای جمع دینداران شود.
🔺 این تلاشهای بسیار بیشتر از آنکه به مردمی واحد بینجامد، نوعی ابهام و شکاف مفهومی ایجاد کرد. تنها برای اولین بار به معنی واقعی کلمه بود که در مبارزات علیه رژیم پهلوی مردم مصداق و معنای خود را یافتند، این اراده عمومی که منجر به تشکیل صفوف فشرده و بیشمار مردم میشد، در میل به بازگشت به خویشتن دینی و ملی نمایان شد.
🔺انقلاب یک تعارض تاریخی و یک چالش مدرن را در خود هضم کرده بود. اکنون میشد از مردم حرف زد، بدون اینکه بخواهیم تنها به بخشی از جمعیتها اشاره کنیم. میشد با خیال راحت به مردم اشاره کرد و چنین اشارهای همه آحاد مسلمان ایرانی را در برگیرد.
🔺انقلاب مفهوم مردم را به ایران برگرداند. همان مفهومی که عمومی، جامع و کلی بود و هیچ ایرانی را از دایره خود خارج نمیکرد. انقلاب اسلامی یک انقلاب مفهومی در مسأله مردم هم بود.
🔺این انقلاب مفهومی با هضم معنای ملیت و دین در مردم، برای نخستین بار گره کور تلفیق سنت و تجدد را باز و نظمی جدید ایجاد کرد. نظمی که ورای تمام شکافهای زبانی، قومی، جنسیتی، نسلی و مذهبی قرار میگرفت.
🔺 این مردم در یک روند تاریخی ساخته شد. داستان مردم انقلابی، روایت یک پیوستگی تاریخی است، نه یک گسست. نظم جدیدی که حاصل این معنا از مردم بود، همزمان به امر دین و دنیا آنان معنا داد و به ما اعلام کرد از همه تجارب تاریخ معاصر درس گرفتهایم و به معنای واقعی کلمه عبرت گرفته و عبور کردهایم.
آدرس کانال:
@jafaraliyan
استقلال یعنی آزادی در مقیاس یک ملت
✍جعفرعلیاننژادی
🔺یکی از زمینههای استحاله معنای استقلال، تعبیر فردگرایانه از این مفهوم است. بگذارید برایتان توضیح دهم. ما وقتی واقعا استقلال داریم که آزاد از دخالت دیگران باشیم.
🔺عموما به معنایی از آزادی آگاهی داریم که به طور ساده به بیرون رفتن از جایی، یا کندن پوششی، یا گفتن هر چیزی و فکر کردن به همه چیز، اشاره دارد.
🔺اگر همه ما به صورت فردی آزاد باشیم، هرجا برویم، هر گونه لباس بپوشیم، هرچیزی بگوییم و به هر چیزی فکر کنیم، یا باید تنها زندگی کنیم، یا باید آزادی دیگران را نقض کنیم.
🔺مسلما در دورانی هستیم که بدون ارتباط با دیگران، نمیتوانیم زندگی کنیم، بنابراین همانطور که دوست داریم هر کاری کنیم و هر چیزی بگوییم، باید به دیگران هم این حق را بدهیم که هرکاری کنند و هرچیزی بگویند.
🔺در این وضعیت که همه حق داشته باشند همه کاری کنند و همه چیز بگویند، برای اینکه آزادی کامل داشته باشیم، طبیعتاً لازم است در آزادی دیگران دخالت داشته باشیم، وگرنه نمیتوانیم کاملاً آزاد باشیم.
🔺مثلا برای اینکه آزاد باشیم همه جا برویم، لازم است در مکانهایی برویم که متعلق به ما نیست، اگر کسی جلوی رفتن ما به مکانش را بگیرد، پس آزادی ما سلب شده است.
🔺بنابراین یا باید به زور وارد شویم و آزادی دیگران را سلب کنیم، یا به استقلال و حوزه خصوصی افراد احترام بگذاریم. همین مثال ساده نشان میدهد، استقلال ما در گرو احترام به آزادی دیگران است.
🔺به معنای دیگر وقتی مستقل هستیم که استقلال دیگران را به رسمیت بشناسیم، در غیر اینصورت نمیتوانیم مستقل باشیم. از همینجا است که معلوم میشود، استقلال به معنای آزادیهای عمومی در مقیاس یک ملت است. آزادی عمومی از دخالت بیگانگان.
🔺انقلاب اسلامی دقیقا در چنین فضای استقلالخواهی بوجود آمد، برای حصول آزادی از دخالت اجانب و بیگانگان.
آدرس کانال:
@jafaraliyan
راز کشف تصویر جامعه مومنین در کلام امام علی(ع)
✍ جعفرعلیاننژادی
🔺در خطبه ۱۰۳ نهجالبلاغه، حضرت امیرالمومنین(ع)، بندی با موضوع بیچهرهگی و گمنامی مومنین در دوره آخرالزمان، بیان فرمودهاند که بسیار قابل تامل است. حضرت در این بند نجات یافتگان از فتنهها را مومنانی خوانده که بینام و نشان هستند و بیان داشته: «اگر در حضور باشند، شناخته نشوند و اگر غائب گردند، کسی سراغ آنها را نمیگیرد». مولای متقیان این دسته از مومنین را چراغ هدایت و نشانههای روشن، برای سیرکنندگان در این شب ظلمانی دانسته است.
🔺سوالی که بوجود میآید آن است که در عصر حاضر با وجود انبوه رسانههای جمعی چطور ممکن است، کسی گمنام و بینشان باقی بماند. اساسا وضع فعلی بگونهای است که نمیتوان از رسانههای انبوه، بینیاز بود. گویا همه حاضرند و در معرض دید، با این حال یکی از پرمسالهترین موضوعات جامعه، همچنان مسأله دیدهشدن و بیشتر دیدهشدن است.
🔺سوال بعدی آن است که با وجود فراهم بودن امکان دیدهشدن جماعت مومنین و حتی چهرهشدن برخی از آنها، اکنون معنای بیچهرهگی مومنین چیست؟ همه ما تجمعات میلیونی جشن غدیر، اربعین حسینی(ع) و ۱۳آبان ۱۴۰۱ را با چشم خود دیدهایم، یا هر روز به نوعی در معرض کلام و بیان علمای دینی و رهبرانقلاب هستیم، اما چه چیزی به واقع منجر به بیچهرهگی مومنین میشود؟
🔺حوادث اخیر به عنوان یک مثال زنده، پاسخ را به ما نشان داد. فکر میکنم مسأله در التفاف و عدم التفات به واقعیتها باشد. آن چیزی که موجب میشود، مومنین چه حاضر باشند و چه غائب، شناخته نشوند و دیدهنشوند، همین عدم التفات است.
🔺در پدیدارشناسی، فلاسفه به این نتیجه رسیدهاند که التفات به چیزی وقتی رخ میدهد که انسان به غیر از موضوع محل توجه، مابقی اعیان و چیزها را در پرانتز قرار دهد. یعنی در آن واحد تنها به یک چیز توجه دارد.
🔺بنابراین باید دید، اکنون چه چیزی محل توجه است و چه چیزی محل توجه نیست. این زمانه با ما چه کرده که حضور و غیاب مومنین را درک نمیکنیم و به زبان بهتر، اهمیت کمتری برای او قائل هستیم. مومنینی که در همهجا حاضرند چرا غائب به نظر میآیند؟ چگونه میتوان این چراغهای هدایت و نشانههای روشن را دریافت؟
🔺به چرایی این وضعیت پاسخ گفتیم، اما بگذارید از خود حضرت پاسخ چگونگی شناسایی جماعت مومنین را بپرسیم. امیرالمومنین(ع) در ادامه همان خطبه میفرماید: «نه مفسدهجو هستند و نه فتنهانگیز؛ نه در پی اشاعه فحاشیند و نه مردمی سفیه و لغوگو! اینانند که خداوند درهای رحمتش را به سویشان باز میکند و سختیها و مشکلات را از آن برطرف میسازد.»
🔺اگر در این جملات دقت کنیم، معلوم میشود راه التفات به جماعتهای مومنین، در پرانتز قراردادن و زدودن تصاویر مفسدین، فتنهسازان، اشاعهدهندگان فحشا، مردم سفیه و لغوگو است.
🔺زدودن معارضین تصویر جامعه مومنین، با یک حرکت عادی ممکن نیست، این اراده و حرکت باید طوری باشد که توجهات را به خود جلب کند، سریع و قاطع باشد، چیزی هم معنای جهاد. جهادی برای تخریب چهره معارضین و تبیین چهره مومنین. نتیجه مقدر این حرکت همانطور که مولا بیان داشته، درهای رحمت خداوند را باز و سختی و مشکلات را برطرف میکند.
آدرس کانال:
@jafaraliyan
یادداشت صد(۷): پشت دیوار قانون سیاسی
✍ جعفرعلیاننژادی
🔺چگونه از هر پدیدهای، سوژه بسازیم؟ این سوالی است مختص اصلاحطلبان، علی الخصوص وقتی توسط مردم طرد میشوند. به همان میزان طرد از قدرت، درد بیمردمی این جریان را اذیت میکند. معمولاً وقتی عناصر این جریان در قدرت هستند، بدنبال تغییر قانون یا اصلاح قانون اساسی هستند، اما وقتی دور از قدرت میشوند، به خیال پشتیبانی مردمی، از برگزاری رفراندوم تغییر برخی اصول مهم قانون، دم میزنند. اما اکنون ماجرا قدری فرق میکند، حجاریان زودتر از اصلاحطلبان فهمیده حالا نه جای پایی در قدرت و نه دستی در میان مردم دارند. بنابراین توصیه کرده اکنون نه وقت سردادن شعار تغییر قانون، نه اصلاح آن و نه رفراندوم است. اکنون زمان تفسیر قانون است. تفسیر اصلاحطلبانه بندهای مربوط به اختیارات رهبری و شورای نگهبان.این جاروجنجالهای بعد از تصویب طرح مولدسازی دولت یا بعد از طرح حذف ارز ۴۲۰۰ تومانی را باید با این فرمان جدید حجاریان خوانش کرد. او به اصلاحطلبان گفته اکنون باید پشت دیوار سیاسی کردن(خواندن) قانون اساسی سنگر بگیرند. #کوتاهوگویا
🔺اصل و کامل این یادداشت را که در خبرگزاری تسنیم منتشر شد، از طریق لینک زیر دنبال فرمایید:👇
https://tn.ai/2846924
خاتمی به مثابه یک قربانی
✍ جعفرعلیاننژادی
🔺جریان اصلاحات نیاز به یک قربانی دارد. قربانی باید صحنه را عوض کند، اما خاتمی قربانی خاموشی است.
🔺عموماً فرض بر این بوده که با قربانی شدن یک قربانی، فضا برای قصابها یا قربانی کنندگان، مصون میشود و آنها از خشونت و خشم واقعیت محفوظ میمانند. اما قربانی کارکردهایی دیگری نیز میتواند، داشته باشد. قربانی هم میتواند خود داوطلب قربانی شدن شود، هم اینکه دیگران او را قربانی کنند.
🔺در حالت اول، به بیان فروید در کتاب «موسی و یکتاپرستی»، قربانی شدن وسیلهای برای ایجاد انسجام در جامعهای بسته است که در آن صحنه قربانی شدن، پیوندها را در حین ازهمپاشیدگی پیدا و احیا میکند. فروید میگوید، این احیا با "تکرار "صحنه ذبح ممکن میشود تا چیزی به نام "ما" از دل آن مناسک تکراری بیرون آید.
🔺در حالت دوم، دیگران، قربانی را بدون اینکه او بداند، هبه میکنند، تا صحنه ذبح تبدیل به یک خروش شود. بهطور خلاصه قربانی در حالت اول برای ایجاد انسجام و وحدت میان یاران، تولید ترحم میکند، اما در حالت دوم برای ایجاد هیجان و خروج از انفعال، تولید خشم و احساس میکند.
🔺تقریباً چند وقتی است که خاتمی و اصلاحطلبانه فهمیدهاند، تاریخ مصرف کارکرد اول قربانی به سر آمده است. اما دست شستن از این تجربه برای اصلاحطلبان بی هزینه نبوده است.
🔺اصل و کامل این یادداشت را در روایت روز خبرگزاری فارس ملاحظه فرمایید:
http://fna.ir/1u6kex
آدرس کانال:
@jafaraliyan
🔺بازنشر یادداشت روز گذشته "خاتمی به مثابه یک قربانی" در روزنامه جوان. این یادداشت روز گذشته در بخش روایت روز خبرگزاری فارس منتشر شده بود. لینک یادداشت در جوان آنلاین: http://www.Javann.ir/004ldn
«انقلاب زیبا»
✍ جعفرعلیاننژادی
🔺اول. انقلاب زیبا است. البته نه هر انقلابی. انقلابی زیباست که زیبایی اش را حفظ کند. امر زیبا در انقلابی معنا دارد که امکان خلق زیبایی از او سلب نشده باشد. هم در خلق زیبایی تداوم داشته باشد، هم توانایی زدودن نازیبایی ها را داشته باشد. انقلاب می تواند به یک امکان هنری تبدیل شود. در هنر است که امرزشت و زیبا معنا می شود. امر زیبا میل به مانایی دارد، هیچ گاه گرد کهنگی بر او نمی نشیند، همیشه معنا دار است، در هر دوره ای حرف هایی دارد، زبان ها و بیان هایی را بر می انگیزد. امر زیبا زنده است، گذر زمان امر زیبا را زنده تر هم می کند. انقلاب می تواند به یک اثر هنری تبدیل شود، نه صرفا برای تحسین و تقدیر که برای ماندگاری و خلق زیبایی بیشتر. یک انقلاب را مردم، زیبا می کنند. اثر هنری مخاطب را به صاحب اثر ارجاع میدهد. اما در انقلاب به عنوان یک اثر هنری، هم صاحب اثر، هم مخاطب یکی است، انقلاب به مردم بر میگردد.انقلاب، هنری مردمی است. رمز ماندگاری اش در مردمی ماندنش است. یک اثر هنری همیشه پیشرو است. جلوتر از واقعیت زمان حال حرکت می کند، به یک معنا واقعیت های زمان حال را به دنبال خویش می کشد. این انقلاب است، یک اثر هنری، یک انقلاب اسلامی که هر سال بر زیبایی هایش می افزاید.
ادامه در پیام بعدی👇
دوم. بیش از نیم قرن است، سرمایه داری تمام امکانات تولید زیبایی را از مردم آن کشورها درربوده است. نه اینکه اثری زیبا خلق نشود، نه منظور این نیست. منظور آن است که امر زیبا در این کشورها، همیشه دنباله رو است. دنباله میل سرمایه داری و سرمایه داران. مردم امر زیبا را در متابعت از میل این نظام ها دنبال می کنند. کارناوال شکل می گیرد اما زیبا نیست چون دنباله خواست ابدان است. بدن ها جلو افتاده است. این هنر تن ها را تکان می دهد، هیجاناتی بر می انگیزد، اما به همان اندازه رفع میل بدن، کوتاه و کم اثر است. دنباله رو است، چون سرمایه داری توانسته تن ها را برنده این مصاف سازد. امر والا که پیش کش، اکنون هنرمندان این نظام ها، یا برای دیده شدن باید دنباله رو سیاست شوند، یا به هنر ابزورد و انزوای خود خواسته پناه ببرند. اکنون لنز سرمایه داری توانسته از همه مرزها عبور کند. از پشت لنز سرمایه داری، هیچ هنر مردمی امکان تولید ندارد. هر چه هست، تفسیر می شود. تفسیری سرمایه دارانه. مثل همین تفاسیری که از جمعیت های ایرانی می شود. جمعیت در نگاه نظام های سرمایه داری، نهایتا جمعیت ابدانی است که تنها برای یک اعتراض به صحنه می آیند. او می تواند جمعیت هایی را ببیند، اما برخی جمعیت ها را نمی بینید. نه اینکه نخواهد، اساس نمی تواند ببیند، چون نمی تواند تحلیلش کند. امکان تفسیر چنین هنرنمایی هایی از او زائل شده است.
ادامه در پیام بعدی👇
سوم. انقلاب یک هنر مردمی است. نه یک اثر هنری برای ماندگاری در موزه تاریخ، یک اثر هنری زنده که هر روز بر زیبایی اش می افزاید. انقلابی که می تواند هم آرایه ها و پیرایه هایش را حفظ کند و هم بر آن بیفزاید. یک انقلاب معمولی، از سنخ همین انقلاب های معروف دنیا نیست. این انقلاب، هم کبیر است و هم باشکوه، البته نه مانند فرانسه و انگلیس که سال هاست سرمایه داری، کبیر و باشکوه بودنشان را، بر سر ما کوبیده است. انقلاب به عنوان یک اثر هنری زنده، خلق زیبایی می کند، اما هیچگاه خود به این وسوسه نیفتاده که زیباییش را تفسیر کند. تفسیر زیبایی را بر عهده مردم گذاشته است. مردم به عنوان صاحبان این اثر هنری، هم او را حفظ و تکثیر می کنند و هم تفسیر و تاویل. مردم خیابان های این انقلاب را زیبا می کنند. این البته فقط یک هنر خیابانی نیست، یک هنر انقلابی است که نام همه خیابان ها را هم انقلاب می گذارد. این هنر پیشرو و این انقلاب زنده و دائمی، نازیبایی را می زداید. تابع هیچ میلی نیست، اما نیاز به مردم به زیبایی را درک می کند. هنر انقلابی برای زنده ماندن، نیاز به مردم دارد، نه یک مردم، یک دسته، یک گروه. همه مردمان، همه دسته جات و همه گروه ها. این انقلاب با همه مردم زیبا می شود وز یبا می ماند. مردم همه با هم، این اثر را تماشایی می کنند، نمی گذارند یک رخداد، تنها به یک یادبود، تبدیل شود، آنها این رخداد را هر بار می سازند، به شکلی معنادار و پر پیام. این پیام هنر انقلابی بیست و دوم بهمن 1401 بود: همه با هم برای اتحاد ملی.
آدرس کانال:
@jafaraliyan
🔺لینک یادداشت «انقلاب زیبا» در خبرگزاری فارس👇
http://fna.ir/1u826k