💕 جهاد زنان💕
📌پذیرش فرهنگ آزادی برای کودکان، نیاز به دو عنصر اساسی دارد: 1⃣ اعتقاد ویژه به جایگاه آزادی در تربی
2⃣ تخلیۀ انرژی و رسیدن به آرامش
✳️کودک، بویژه پسر، به صورت طبیعی، دنیایی از انرژیهای نهفته است.
این انرژیها برای شاداب ماندن کودک، مثل غذایی است که از طریق خون به سلّولهای بدن میرسد.
🔰جَست و خیز کودک، حاصل همین انرژی است. کودک با تخلیۀ این انرژیها به دو نوع از آرامش میرسد: آرامش مقطعی و آرامش دائم.
🔴 آرامش مقطعی
✅اگر کودک در طول روز، آزاد باشد، به صورت خودکار، انرژیها و هیجانهای ذخیره شده برای یک روزش تخلیه میشود. وقتی این انرژیها تخلیه شد، آرام میشود و میخوابد.
✔️ما در اصطلاح معمول، به این آرامش، خستگی میگوییم؛ امّا واقعیت، آن است که بچّهها وقتی انرژیهای خود را بدون دغدغه تخلیه میکنند، آرام میشوند؛ اگر چه این آرامش به جهت تحرّک فراوانی که داشتهاند، همراه با خستگی جسمانی هم بوده است.
⚠️بسیاری از مادران از بدخواب بودن فرزندانشان، گِله دارند. اینها باید بدانند که یکی از دلایل اصلی بدخوابی کودکان، انرژیهای ذخیره شدهای است که زمینهای برای تخلیۀ آنها ایجاد نشده و گویا اعصاب و روحشان را خسته کرده است.
📛کودکانی که دچار خستگی روحی میشوند، نمیتوانند خوب و به اندازۀ کافی استراحت کنند.
⬅️ ادامه دارد .....
📚منِ دیگرِ ما، کتاب سوم، صفحه ۳۸
#من_دیگر_ما
#کتاب_سوم
#گزارههای_رفتاری
#تربیت_فرزند
#محسن_عباسی_ولدی
@abbasivaladi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بازی_های_ساختنی
این بازی رو داخل خونه با کمک کارتن و یک ماژیک درست کنید.
برای تقویت تمرکز حواس
مناسب 4 سال به بالا
#بازی
💞 @jahadalmarah
°🔹°
#مـــــادࢪانہهاموݩ
رســـــوڵ خداﷺفرمودند
درهربار شیࢪمڪیدن نوزاد
ثواب آزاد ڪردن یڪ بنده
برای زن نوشته مےشود ..
#ڪیاذخیرهڪردن
💞 @jahadalmarah
#متن_روز
اگه شما غذا در یخچال خونتون دارید لباس هم به تن دارین و یک سقف هم بالا سرتون هست و جایی برای خوابیدن دارین پس شما از ۷۵ درصد از کل مردم جهان ثروتمند ترین.
اگه شما الان پول در کیفتان هست و کمی هم پول خرد دارید تا هرکجا بخواهید بروید پس شما جزو ۱۸ درصد مردم پولدار دنیا هستین.
اگه شما زنده هستین با سلامتی بیشتر از مریضی پس شما نسبت به میلیونها آدمی که طی این هفته خواهند مرد لطف بیشتری از خداوند نصیبتان شده.
اگه شما می توانید این پیام را براحتی بخوانید و بفهمید شما از ۳ میلیارد انسانی که در جهان هستند و نمی توانند ببینند و بخوانند یا از مشکل عقب ماندگی ذهنی رنج می برند خوشبخت تر هستید.
زندگی همش شکایت و حسرت خوردن نیست، زندگی یعنی هزاران دلیل برای شکرگذاری به درگاه خداوند مهربان و لطیف ...
این متن زیبا را ارسال کن برای نا امید ها و عزیزانتون
≈💫≈
#خانوادهدرمانے♥️
⛔ خانم باهوش دستوری صحبت نکن!
❌مردها از اینکه از خانمشون دستور بشنوند خوششون نمیاد!
⬇از حرفهایی مثل:
عزیزم
ممکنه
میشه
لطف میکنی و...
استفاده کنید!
#نهایتاحترام
💞 @jahadalmarah
19.mp3
16.07M
#شادی_و_نشاط
در پرتوی #انسان_شناسی
❓خوراک روحت (نماز،روزه،دعاو،،،،) را به کدام بخش خودت میدهی؟!
❗آیا موقع انفاق دست و دلت می لرزد؟
😔 چرا رغبت نداریم به کمک امام زمانمون بریم؟!
#استاد_شجاعی
@jalasate_ostad🌸🍃
💕 جهاد زنان💕
💚 #قسمت_چهل_و_یکم #رمان_آموزشی ❣خانه مریم و سعید❣ مریم در کلاس "هنر زن بودن در تعامل با شوهر" از کا
💚 #قسمت_سی_و_چهارم #رمان_آموزشی
❣خانه مریم و سعید❣
سلام آقااااا
خوبی عزیزم؟ رسیدی الحمدلله؟
شبت بخیر... خوابهای رنگی ببینی
پایین متنش هم دوتا استیکر بوس فرستاد. 😘
هنوز دو دقیقه از پیامک مریم نگذشته بود که سعید جواب داد و تو پیامکش نوشت:
سلام خوشگل خانوم؛ آره الحمدالله رسیدم و الان دارم میرم حرم امام رضا(ع) برای زیارت، کاش اینجا کنارم بودی و با هم میرفتیم زیارت.😔 انشاءالله دعاگو هستم. شما برو بخواب که خیلی خسته شدی امروز.
پایین پیامکش هم دوتا بوس و دو تا گل فرستاد. 🌷😘
مریم نفس عمیقی کشید و این ادبیات آرامشبخش سعید انگار خستگی روز مریم رو رفع کرده بود.
فردا صبح قراره عارفه بیاد خونه و دربارهٔ مشکل شوهرش و حاشیههاش میخواد از مریم مشورت بگیره. مریم خودش رو آماده کرده که فردا و در صحبت با عارفه خیلی باید انرژی صرف کنه. چون عارفه یک خصلتی که داره اینه که در جلسه مشاوره خوب گوش میکنه و قبول میکنه که حرفهای مشاور رو انجام بده ولی بعد از شنیدن صحبتهای مشاور، دوباره کار خودش رو میکنه و ارادهای نداره که طبق راهکارها پیش بره❌. از چند سال پیش تا الان مریم به عارفه چندین مرتبه گفته بود بخاطر مشکلاتی که با شوهرش داره باید "کلاس هنر زن بودن در تعامل با شوهر" رو گوش کنه... هر دفعه هم عارفه پذیرفته که این کار رو انجام بده اما در عمل حتی جلسه اول کلاس هنر زن بودن رو هم کامل گوش نداده! از وقتی که عارفه باردار بود و هنوز بچهاش به دنیا نیامده بود بهش گفته بود که کلاس تربیت کودک (از تولد تا ٩ سالگی) رو گوش کن یا اگه نمیتونی گوش کنی حتما کتابهای "منِ دیگرِ ما" نوشتهی "استاد محسن عباسی ولدی" رو بخون اما دریغ از یک صفحه خواندن کتاب!💥 همین روحیه عارفه هست که مریم رو رنج میده و ناراحتش میکنه چون عارفه تلاش نمیکنه که این اخلاق و روحیهاش رو تغییر بده و انگار نمیخواد قبول کنه که انسان هرچقدر علم و تلاش و مهارت و توکلش بیشتر بشه طبعا شرایط رو بهتر مدیریت میکنه و حال دل او بهتر خواهد بود.
آخر شبه و سعید از بابالجواد(ع) وارد صحن پیامبر اعظم(ص) شده و داره اذن دخول میخونه. اولین باری هست که سعید بعد از ازدواج با مریم تنهایی اومده مشهد. قبل از ازدواج اما خیلی با دوستان مسجد و محل به زیارت امام رضاعلیهالسلام مشرف شده اما از وقتی ازدواج کرد همهٔ تلاشش این بوده که مجردی به مسافرت نره البته به غیر از ماموریتهای کاری که گاها پیش میاد و مجبوره که بره...
🔹صبح شده و بچهها یکی یکی بیدار شدن و دست و صورت نشسته مشغول بازی شدن. ساعت حدود ٨.۴۵ هست و تقریبا نیم ساعتی میشه که عارفه رسیده خونه و یک گوشه کز کرده و زل زده به گوشیش؛ معلومه که این چند روز از بس گریه کرده چشماش کاسه خون شده و خیلی مضطربه اما سعی داره وقتی با بچهها صحبت میکنه انرژی بیشتری صرف کنه و با حالت شادی و نشاط باهاشون حرف بزنه☺️. بچه.ها هم از موقعی که کوچیک بودن رابطه خوبی با عارفه داشتن و از همون موقع او رو خاله عارفه صداش میکردن. مریم داشت تند تند وسایل صبحانه رو آماده میکرد که بچهها صبحانهشون رو بخورن و زود بشینه و صحبتهای عارفه رو بشنوه، و خوب میدونست اگه عارفه حرفاش رو بزنه خیلی حالش بهتر میشه و از این وضعیت در میاد.
- بچهها بیایید سر سفره... هر کی دست و صورتش رو شسته بیاد سر سفره. نان و چای و ارده شیره و مقداری هم پنیر سر سفره بود و بچهها یکی یکی نشستند سر سفره. مریم به عارفه تعارف کرد که عزیزم بیا صبحانه بخور. اما عارفه آنقدر حالش بد بود که اصلا اشتهای خوردن چیزی رو نداشت و گفت اصلا نمیتونم بخورم...
مریم خواست اولین لقمه رو داخل دهانش بذاره که یهو یادش اومد امروز سر رسید سال خمسیشون بوده و قرار بود سعید خمسشون رو دیشب محاسبه کنه و پرداخت کنه و سعید هم دیشب بخاطر حال بد مادربزرگش رفت مشهد و یادش رفت خمسشون رو پرداخت کنه... لقمه رو گذاشت توی سفره و سریع به بچهها گفت: مامانجان یه لحظه کسی چیزی نخوره... امروز سال خمسیمون هست و فکر کنم بابا یادش رفته خمسمون رو بده📛، صبر کنید به بابا زنگ بزنم اول خمس رو پرداخت کنه بعدش بخوریم. فاطمه گفت: مامان اگه لقمه بگیریم هم اشکال داره؟ مريم لبخندی زد و همینطور که داشت شماره سعید رو میگرفت گفت نه مامانجان شما لقمه بگیر اما لقمهت رو نخور تا بابا خمسمون رو پرداخت کنه بعدش بخور نوش جونت😊... سعید گوشی رو برنمیداشت و گویا خوابه اما بچهها گشنه بودن و مریم مجبور بود که زنگ بزنه تا سعید بیدار بشه و تکلیف خمس رو روشن کنه. عارفه همه حواسش متوجه مریم شده و تعجب کرده که چرا مریم نه خودش لقمهش رو میخوره و نه اجازه میده بچهها صبحانهشون رو بخورن...
❤️ ادامه دارد...
💜 ارسال نظرات 👇
@Manamgedayefatemeh7
نویسنده: محسن پوراحمد خمینی
💞 @jahadalmarah