#جهاد_نگاشت
🔰از جهادی ها پول نمیگیریم...
همزمان که سعی داشت با پد پر از الکل، دست پر از رنگم را ضد عفونی کند،با لبخند گفت:(از جهادی ها پول نمیگیریم.) حرفش چنان ذهنم را درگیر کرد که نفهمیدم چطور توانست بالاخره رگ را از من بد رگ بگیرد و سرم را با موفقیت وصل کند.....
🔸️خانم عطیه متقی
#اردوی_هجرت
#گروه_جهادی_فاطمیون
ᚐᚑᚒᚓᚔ﴾࿇﴿ᚔᚓᚒ
گروه جهادی فاطمیون
@jahadi_fatemiyun
ᚐᚑᚒᚓᚔ﴾࿇﴿ᚔᚓᚒᚑ
🔰از جهادی ها پول نمیگیریم...
همزمان که سعی داشت با پد پر از الکل، دست پر از رنگم را ضد عفونی کند،با لبخند گفت:(از جهادی ها پول نمیگیریم.) حرفش چنان ذهنم را درگیر کرد که نفهمیدم چطور توانست بالاخره رگ را از من بد رگ بگیرد و سرم را با موفقیت وصل کند .
روز پنجم اردو ست. سه روز عجیب و سخت را گذارنده بودم.استرس عجیب اولین اردویی که باید مدیریت میکردم . مدیریت یک کار عمرانی بزرگ که ناچارم میکرد تمام روز یا بالای چهارپایه ها در حال فرچه کشی و رنگ درست کردن و بتونه زدن باشم و یا یاد دادن همه این ها به جهادگرانی که برای اولین بار داشتند این حال و هوا رو تجربه میکردند،کسانی که شاید دست هایشان از تجربه خالی بود اما عشق توی قلب شان آنقدر بود که دست هایشان را هم پر کند. الباقی روز را هم،در راه پر پیچ بین سه روستا درحال تردد.
استرس و خستگی روزی ۱۲ ساعت مداوم روی پا بودن و معده ای که استرس نمیگذاشت لقمه ای غذا بخورد،رفیق همیشگی ام میگرن را همراهم کرده و حال با فشار 5 روی 6 و ضعف،بعد از دعوا ها و کل کل های مدام با بچه های فرماندهی،ناچارا کوتاه آمده و زیر سرم بودم .
بگذریم بعد از معاینه دکتر و نگاه های پر تعجب مردمی که در درمانگاه بودند،از اهالی گرفته تا کادر درمان،به لباس ها و سر وضع پر از رنگم،به اتاق تزریق رفتم و روی تک تخت گوشه اتاق دراز کشیدم . پرستار آمد و با تعجب به وضع پر از رنگی که دیگر برای خودم عادی شده بود نگاه کرد و پرسید: چرا حالت اینه ؟! ته لهجه زیبای لری اش به دلم نشست .
گفتم : جهادی ایم
دوباره با خنده گفت : چکار میکنی که این جوری شدی ، نکنه بنایی ؟!
گفتم: نه نقاشی،دیوار کلاس ها را رنگ جدید میزنیم و مدرسه هارا نقاشی میکنیم .
آمدن پرستار دوم و سوالی که پرسید بحث مان را نیمه گذاشت .
پرستار از رفیق شفیقی که رسما با اعمال قدرت مرا روی این تخت خوابانده بود پرسید : فیش تزریق تون رو بدین !
یادمان رفته بود فیش بگیریم .
پرستاری که بحث مان با او نصفه مانده بود مانع رفتن رفیق شفیق شد و گفت :
ما از جهادی ها پولی نمیگیریم .!
صدایی در سرم میگفت : برای لبخند قلب بزرگ این مردم جان هم دهیم رواست...🌱
🔸️خانم عطیه متقی
دانشجو معلم پردیس فاطمه الزهرا
#جهاد_نگاشت
#اردوی_هجرت
#گروه_جهادی_فاطمیون
ᚐᚑᚒᚓᚔ﴾࿇﴿ᚔᚓᚒ
گروه جهادی فاطمیون
@jahadi_fatemiyun
ᚐᚑᚒᚓᚔ﴾࿇﴿ᚔᚓᚒᚑ
#جهاد_نگاشت
🔰مکتب عشق
....آنها با تمام وجود مرا پذیرا بودند و من نیز با قلبم برایشان آموزگاری کردم تا مرا در ذهن خود معلم اخلاق یاد کنند نه معلم درسهای تکراری پایههای مکرر....
🔸️فاطمه زراعتیان
#اردوی_هجرت
#گروه_جهادی_فاطمیون
ᚐᚑᚒᚓᚔ﴾࿇﴿ᚔᚓᚒ
گروه جهادی فاطمیون
@jahadi_fatemiyun
ᚐᚑᚒᚓᚔ﴾࿇﴿ᚔᚓᚒᚑ
#جهاد_نگاشت
🔰آموزگارهای زندگی
سفر به مناطق محروم کشورم، مانند درس زندگی
بود🌱....
🔸️کوثر طهماسبی
#اردوی_هجرت
#گروه_جهادی_فاطمیون
ᚐᚑᚒᚓᚔ﴾࿇﴿ᚔᚓᚒ
گروه جهادی فاطمیون
@jahadi_fatemiyun
ᚐᚑᚒᚓᚔ﴾࿇﴿ᚔᚓᚒᚑ
🔰آموزگارهای زندگی
سفر به مناطق محروم کشورم، مانند درس زندگی بود🌱...
دریافتم که می توان در سختی زندگی کرد اما دلی همچو دریا داشت...
آنها به ما بخشیدن را آموختند....
آنها به ما یاد دادند که میشود در مناطق محروم، دور از هیچ رفاهی، با دلی خوش زندگی کرد....
زندگی آنها سراسر حال خوب بود، سراسر امید و آرزوهای زیبا...
آنها به ما یاد دادند که زندگی سخت نیست و تنها باید قلبی بزرگ داشت. قلب آنها به وسعت تمام دنیا بود. این را میشد از نگاه پر از مهر و محبتشان فهمید.
آنها برای ما معلم زندگیکردن بودند و سهل دیدن سختی ها و سخت نگرفتن را آموختند.
در آخر قلب خود را به ما هدیه کردند و قطعا یادگاری ماندگاری برای ما خواهد بود.
🔸️کوثر طهماسبی
دبیری علوم اجتماعی، مرکز امام خمینی کاشان
#جهاد_نگاشت
#اردوی_هجرت
#گروه_جهادی_فاطمیون
ᚐᚑᚒᚓᚔ﴾࿇﴿ᚔᚓᚒ
گروه جهادی فاطمیون
@jahadi_fatemiyun
ᚐᚑᚒᚓᚔ﴾࿇﴿ᚔᚓᚒᚑ
#جهاد_نگاشت
🔰جهاد ادامه دارد...🌱
....ساعت از ۲ نیمه شب هم گذشته بود و جهاد هنوز ادامه داشت....☺️
🔸️جهادگر🇮🇷
#اردوی_هجرت
#گروه_جهادی_فاطمیون
ᚐᚑᚒᚓᚔ﴾࿇﴿ᚔᚓᚒ
گروه جهادی فاطمیون
@jahadi_fatemiyun
ᚐᚑᚒᚓᚔ﴾࿇﴿ᚔᚓᚒᚑ