eitaa logo
کتابخانه رایگان (جهان کتاب) 📚
32.9هزار دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
154 ویدیو
8.1هزار فایل
🌍جهانی از کتاب برای کتابخوان ها #داستان #روانشناسی #تاریخی #فلسفی 📮پیشنهادات و تبلیغات: @admin_ketabs استفاده از کتابها با ذکر منبع(لینک کانال)مجاز است. کتاب‌های این کانال از سایت‌های مختلف تهیه شده، اگر کتابی، حق مولف را سهوا رعایت نکرده،اطلاع دهید
مشاهده در ایتا
دانلود
📚کتاب 🖌نویسنده 📝ترجمه داستان از پانیفتاده: مانوئل گارسیا از پله های دفتر دون میگوال رتانا بالا رفت. چمدانش را زمین گذاشت و در زد. جوابی نیامد. مانوئل که در راهرو ایستاده بود، احساس کرد کسی تو اتاق هست. از پشت در احساس کرد. گفت "رتانا" و گوش داد. جوابی نیامد. مانوئل اندیشید: درسته، اونجاست. گفت "رتانا" و محکم در را زد. کسی از توی دفتر گفت: "کیه؟" مانوئل گفت: "منم مانولو" صدا پرسید: "چی میخوای؟" مانوئل گفت: "میخوام کار کنم." چیزی چند بار با صدا درون در چرخید و در باز شد. مانوئل چمدان به دست آمد تو. مرد کوتاهی پشت میز ته اتاق نشسته بود. 📖 در کتابخانه‌ی مجازی «جهانِ کتاب». هم اکنون بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/1381761456C452427ae59
📚کتاب 🖌نویسنده 📝ترجمه داستان از پانیفتاده: مانوئل گارسیا از پله های دفتر دون میگوال رتانا بالا رفت. چمدانش را زمین گذاشت و در زد. جوابی نیامد. مانوئل که در راهرو ایستاده بود، احساس کرد کسی تو اتاق هست. از پشت در احساس کرد. گفت "رتانا" و گوش داد. جوابی نیامد. مانوئل اندیشید: درسته، اونجاست. گفت "رتانا" و محکم در را زد. کسی از توی دفتر گفت: "کیه؟" مانوئل گفت: "منم مانولو" صدا پرسید: "چی میخوای؟" مانوئل گفت: "میخوام کار کنم." چیزی چند بار با صدا درون در چرخید و در باز شد. مانوئل چمدان به دست آمد تو. مرد کوتاهی پشت میز ته اتاق نشسته بود. 📖 در کتابخانه‌ی مجازی «جهانِ کتاب». هم اکنون بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/1381761456C452427ae59
📚کتاب 🖌نویسنده 📝ترجمه داستان از پانیفتاده: مانوئل گارسیا از پله های دفتر دون میگوال رتانا بالا رفت. چمدانش را زمین گذاشت و در زد. جوابی نیامد. مانوئل که در راهرو ایستاده بود، احساس کرد کسی تو اتاق هست. از پشت در احساس کرد. گفت "رتانا" و گوش داد. جوابی نیامد. مانوئل اندیشید: درسته، اونجاست. گفت "رتانا" و محکم در را زد. کسی از توی دفتر گفت: "کیه؟" مانوئل گفت: "منم مانولو" صدا پرسید: "چی میخوای؟" مانوئل گفت: "میخوام کار کنم." چیزی چند بار با صدا درون در چرخید و در باز شد. مانوئل چمدان به دست آمد تو. مرد کوتاهی پشت میز ته اتاق نشسته بود. @jahaneketab