eitaa logo
جلسات معرفتی
369 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
1.1هزار ویدیو
275 فایل
صفحه نشر بیانات و سلسله مباحث اخلاقی، عرفانی و تربیتی حجت‌الاسلام والمسلمین حاج آقا یوسفی. کلاس اخلاق : روز های دوشنبه و جمعه بعد از نماز مغرب و عشاء، پیرامون بیان احادیث و قرآن کریم و مطالب معنوی توسط حجت‌الاسلام والمسلمین حاج آقا یوسفی.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔅توصیف آیت الله شیخ از مراقبه 🔺کسی که مراقبه ندارد، آدم نیست! ♨️ ؛ کُنجی برای انس با گَنج خاطرات علما @sireyeolama
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شنود مخفیانه دکتر متخصص و دکتر داروخانه را گوش کنید دکتر متخصص به دکتر داروخانه میگوید من در نسخه هایم دارو را زیاد می نویسم و توصیه اکید می کنم فقط باید از داروخانه شما تهیه کنند ، لذا این ماه 500 میلیون به حسابم واریز کن ولی از ماه بعد باید 700 میلیون تومان واریز کنی ، دکتر داروخانه هم در حال چانه زدن با این متخصص شیاد و پست فطرت است که زیاد است و فلان تا زمانی که رابطه بیمار با پزشک و داروخانه، رابطه خریدار و فروشنده است این وضعیت ادامه خواهد داشت. به بپیوندید🇮🇷 https://eitaa.com/jahadtabeeeen
بخش هجدهم وآخر دعای مکارم الاخلاق.m4a
43.54M
صحبتهاونکاتی پیرامون درخواست‌های مهم مطرح شده در دعا : ولایت وهدایت وآسایش وکسب روزی وفراغ بودن روزی وعدم احتیاج به دیگران عدم اسراف وغیره
‍ 💢 آنان که خاک را به نظر کنند! 🔰 ابوهاشم جعفرى گفت: در خدمت حضرت علیه السلام از سامراء خارج شديم؛ به ديدار قافله‌اى می‌رفت كه قرار بود بيايند ولى قافله دير كرد. یک زين اسب را براى امام گذاشتند؛ حضرت روى آن نشستند، من نيز از مَركب خود پياده شدم و مقابل آن جناب نشستم. 💬 شروع به صحبت فرمود؛ من از و ناراحتى خود شكايت كردم. دست انداخت و مقدارى از ريگ‌هایى كه بر آن نشسته بود را برداشت و به من داد و فرمود: با اين ریگ‌ها به زندگیت وسعت بده ولى این امر را از دیگران بپوشان؛ من نیز آن را پنهان كردم. ✨ از آنجا برگشتيم؛ وقتى نگاه كردم ديدم ریگ‌ها مثل آتش می‌درخشد؛ ى سرخ رنگى است! ‼️ زرگرى به منزل خود بردم و به او گفتم اين طلا را برايم آب كن. زرگر طلا را ذوب كرد و گفت: طلاى به اين خوبى نديده بودم با اينكه به صورت ريگ است؛ از كجا اين را آورده‏ اى؟ واقعا است! 📚 اعلام الورى، ج۲، ص۱۱۸؛ دُرالنظيم، ص۷۲۷؛ كشف الغمه، ج۳، ص۱۹۲. 🔘 اللّهم عجّل لولیک الفرج اللهم العن الجبت و الطاغوت و ابنتیهما ✨ما را دنبال کنید👇 https://eitaa.com/joinchat/4066247196C93ed6e9a04
📢 لشکر متوکل ملعون و لشکر امام هادی علیه السلام. ✍ قطب راوندى روايت كرده که متوکل امر كرد لشکر خود را كه نَود هزار بودند از ترکهایی كه در سامراء بودند، كه هر كدام توبره اسب خود را از گِل سرخ پر كنند و در ميان بيابان وسيعى در موضعى روى هم بريزند. ايشان چنين كردند و به منزله كوه بزرگى شد واسم آن را تل مخالى نهادند. آنگاه بالاى آن رفت و حضرت امام هادی عليه السلام را نيز به آنجا طلبيد و گفت: شما را اينجا خواستم تا مشاهده كنى لشكرهاى مرا و امر كرده بود لشكريان را كه با زينت و اسلحه تمام حاضر باشند و غرضش آن بود كه شوكت واقتدار خود را بنمايد تا مبادا آن حضرت يا يكى از اهل بيت او اراده خروج بر او نمايند. حضرت فرمود: مى خواهى من نيز لشكر خود را بر تو ظاهر كنم؟ گفت: بلى. پس حضرت دعا كرد و فرمود: نگاه كن! چون نظر كرد ديد مابين آسمان و زمين از مشرق و مغرب پر است از ملائكه وتمام شاكى السلاح بودند! خليفه چون این صحنه را ديد غش کرد. چون به هوش آمد حضرت فرمود: ما به دنياى شما كارى نداريم. ما مشغول به امر آخرت مى باشيم. بر تو باكى نباشد از آنچه گمان كرده اى‌. يعنى اگر گمانت آن است كه ما بر تو خروج مى خواهيم بكنيم از اين خيال راحت باش ما اين اراده را نداريم. 📚 الخرائج و الجرائح، ۱/۴۱۴ اللّهم عجّل لولیک الفرج اللهم العن الجبت و الطاغوت و ابنتیهما ✨ما را دنبال کنید👇 https://eitaa.com/joinchat/4066247196C93ed6e9a04
🌹وقتی شهید نواب با شاه ملاقات کرد به او چه گفت؟ ♦️ به جهت لغو حکم اعدام یکی از شاگردانش به دیدار محمدرضا پهلوی میرود. در مورد این دیدار می‏گوید: وقتی به دربار رفتم آقای جم وزیر دربار به من گوشزد کرد ملاقات با اعلیحضرت عرفی دارد، از جمله تعظیم به وی، رعایت زمان ملاقات و...، ولی من گوشم بدهکار این حرف‏ها نبود، به نزد شاه که رسیدم تعظیم نکردم بلکه سلام دادم و سر جایم ایستادم، به ناچار شاه دستش را دراز کرد و با من دست داد و پرسید: آقای نواب صفوی چه می‏خوانید؟ من شنیده ‏ام شما طلبه هستید و درس می‏خوانید، ما آمادگی داریم هزینه تحصیل شما را تأمین کنیم. شهید نواب صفوی در ادامه می‏گوید: دستم را محکم بر روی میز کوبیدم و گفتم: من درس هستی و سیاه ‏مشق زندگی می‏خوانم، من به شما نصیحت می‏کنم باید از فلسطین حمایت کنید و همراه با مردم مظلوم و فقیر باشید. 👌پس از پایان وقت ملاقات، شاه به وزیر دربار می‏گوید: این سید مثل یک افسر که با سرباز صحبت می‏کند با من صحبت کرد و اصلا انگار نه انگار شاهی وجود دارد. 🇮🇷 کانال اساتید انقلابی و نخبگان علمی @asatid_enghelabi ایتا و سروش
33.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚨 متأسفانه بازم سانسور شد ⛔😔 خانوم تجربه گری که در جهنم بخاطر عذاب گناهان جنسی بردنش🤯 🤯 شخصی که بخاطر گناهان زیاد شیطان مدعی روح او بوده، به تاریکی جهنم سقوط میکنه، بهش توضیح میده که جهنم ۷ طبقه داره و ادامه تجربه مرگ موقت شون که تو فیلم میتونید ببیند و این کلیپ یک خانمی است در فیلم‌های غیراخلاقی بازی می‌کردن و تجربه مرگ موقت رو داشتن... در این کلیپ میگن که چه عذاب‌هایی رو متحمل شدن😔 حتماً مشاهده کنید🙏 و اگر براتون مقدور بود حداقل برای پنج نفر بفرستید تا همه عزیزان ببینند🙏 ✅ حتماعضوشوید 👇 بااحٺیاط‌ۅاردشۅید 🔯 eitaa.com/joinchat/3411607798C22235a17ed اینجاپایاݩ‌دݩیاسٺ
گویند قبل از انقلاب مردی در شهر خوی بود که به او تِرمان می‌گفتند. او شیرین‌عقل بود و گاهی سخنان حکیمانه‌ی عجیبی می‌گفت. مرحوم پدرم نقل می‌کرد، در سال ۱۳۴۵ برای آزمون استخدامی معلمی از خوی قصد سفر به تبریز را داشتم‌. ساعت ده صبح گاراژ گیتیِ خوی رفتم و بلیط گرفتم. از پشت اتوبوسی دود سیگاری دیدم ، نزدیک رفتم دیدم، ترمان زیرش کارتُنی گذاشته و سیگاری دود می‌کند. یک اسکناس پنج تومانی نیت کردم به او بدهم‌. او از کسی بدون دلیل پول نمی‌گرفت‌. باید دنبال دلیلی می‌گشتم تا این پول را از من بگیرد‌. گفتم‌: ‌ترمان، این پنج تومان را بگیر به حساب من ناهاری بخور و دعا کن من در آزمون استخدامی قبول شوم. ترمان از من پرسید: ساعت چند است‌؟ گفتم: نزدیک ۱۰. گفت: ببر نیازی نیست. خیلی تعجب کردم که این سؤال چه ربطی به پیشنهاد من داشت؟ پرسیدم: ترمان، مگر ناهار دعوتی؟ گفت: نه. من پول ناهارم را نزدیک ظهر می‌گیرم. الان تازه صبحانه خورده‌ام. اگر الان این پول را از تو بگیرم یا گم می‌کنم یا خرج کرده و ناهار گرسنه می‌مانم. من بارها خودم را آزموده‌ام، خداوند پول ناهار مرا بعد اذان ظهر می‌دهد. واقعا متحیر شدم. رفتم و عصر برگشتم و دنبال ترمان بودم. ترمان را پیدا کردم. پرسیدم: ناهار کجا خوردی؟ گفت: بعد اذان ظهر اتوبوس تهران رسید‌. جوانی از من آتش خواست سیگاری روشن کند‌. روشن کردم مهرم به دلش نشست و خندید، خندیدم و با هم دوست شدیم و مرا برای ناهار به آبگوشتی دعوت کرد‌. ترمانِ دیوانه، برای پول ناهارش نمی‌ترسید، اما بسیاری از ما چنان از آینده می‌ترسیم و وحشت داریم که انگار در آینده دنیا نابود خواهد شد، جمع کردن مال زیاد و آرزوهای طولانی و دراز داریم. ✅ از آنچه که داری، فقط آنچه که می‌خوری مال توست، سرنوشتِ بقیه‌ی اموالِ تو، معلوم نیست. @mensejjil
جلسه دوم معرفتی خواهران در پایگاه ایثار.m4a
27.22M
سخنانی پیرامون اصناف سگانه انسانها که در روایت امير المؤمنين علی علیه السلام آمده ،کسانیکه به مقام شهدا می رسند ،خصوصیات خردمندان ، همج الرعا چه کسانی هستند؟،عوامل مهم گمراهی انسان ها