eitaa logo
عاشقان ثارالله مشهد و قم مقدس
751 دنبال‌کننده
26 عکس
2 ویدیو
63 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
امشب همه کائنات گشته منور زجلوه صورت علی اصغر رباب او را چو جان گرفته در بر یا باب الحوائج یا علی اصغر یا باب الحوائج یا علی اصغر ..... گه روی دست حسین مثل گل یاس گاهی قنداقه اش به دست عباس گاه به بر گیردش علی اکبر یا باب الحوائج یا علی اصغر یا باب الحوائج یا علی اصغر .... لالایی خواب او تا به سحر گاه اشهد ان علیا ولی الله صورت ماهش بود شبیه حیدر یا باب الحوائج یا علی اصغر یا باب الحوائج یا علی اصغر ....... دو دست کوچک او میکند اعجاز زکار خلق عالم گره کند باز ذکر همه اهل عالم شده یکسر یا باب الحوائج یا علی اصغر یا باب الحوائج یا علی اصغر ....... قنداقه اش بود اسباب شفاعت به روی دست زهرا کند قیامت بگیر دست مرا به روز محشر یا باب الحوائج یا علی اصغر یا باب الحوائج یا علی اصغر ......
بوی بهار آمد ؛ مدینه شد گلشن ابن الرضا آمد ؛ چشم رضا روشن خوش آمدی ای پسر فاطمه (یاجواد)۲ پاره قلب ثامن الائمه (یاجواد)۲ یاجوادالائمه یاجوادالائمه ....... رئوف اهل البیت ؛ امشب دلش وا شد روی گلش را دید ؛ گل از گلش وا شد قلب رضا عاشق خندیدنت (یاجواد)۲ سیر نمیشود زبوسیدنت (یاجواد)۲ یاجوادالائمه یاجوادالائمه ....... چه عید موعودی ؛ چه شب مسعودی با برکت تر از ؛ تو نیست مولودی به سائلان لطف نهایی آمد (یاجواد)۲ که بهترین شب گدایی آمد (یاجواد)۲ یاجوادالائمه یاجوادالائمه ....... اگر جوادی تو ؛ گدا نمی ماند کسی زاحسانِ ؛ تو جان نمی ماند منم منم گدای باب المراد (یاجواد)۲ اسالک بجودک یا جواد (یاجواد)۲ یاجوادالائمه یاجوادالائمه
آن که مرا حالا مُرید تو نوشته حتماً تو را هم می نویسد «یا مراد»ت   تو جان مایی، پس بگیر این حق خود را نفرین بر آن که جان گرفتی جان ندادت   تو هر کجا پا می نهی هر صبح خورشید عرض ارادت می کند بر بامدادت   بابای تو با دیدن تو گریه می کرد با گریه لطف دیگری دارد عبادت   آباء و اجدادت همه یک یک جوادند پس می نویسیمت جواد بن الجوادت بر روی پایت می گذارد کعبه سر هم جبریل حتی می گذارد بال و پر هم   به خاک پایت احتیاجی نیست اصلاً وقتی دوا می سازم از این خاک در هم   تو کعبه ای! آن کعبه ای که در طوافت بال و پر ما سوخته حتی جگر هم   با آبروی تو تهجّد آبرو یافت فیض از مناجات تو می گیرد سحر هم   با این جمالی که تو را دادند، باید... بین خریداران تو باشد پدر هم   نام مرا هم بین این عشاق بنویس بگذار تا جا خوش کند این یک نفر هم   ای جان به قربان تو و دورِ شلوغت یوسف شدن بازار دارد، دردسر هم   در کوچه جانِ ما نقابت را بیانداز! این گونه چشمت می زنند این ها، نظر هم   هستند یک یک شیرها دنبال دامت چشمان آهوی خراسانِ پدر هم   فهم من از لطف جوادی تو این است: که آن چه را گفتیم دادی، بیشتر هم   ما را ببر تا کاظمین این بار با هم ما را بخر در کاظمین این بار درهم جز عجز، سائل چاره ای دیگر ندارد وقتی کریمیِ‌ خدا آخر ندارد   ما را برای در زدن معطل نکردند اصلاً ‌بیوت این کریمان در ندارد   این خانواده کودکش ذاتاً بزرگ است نام علی که اصغر و اکبر ندارد   طفل رباب ست و ولیکن عادتش بود از شانهٔ عمه سرش را بر ندارد   بین مقامات رباب این شان کافی ست که هیچ کس جز او علی اصغر ندارد   وقتی که آمد لشگر کوفه به هم ریخت میدان علمداری ازین بهتر ندارد   وقتی که آمد لشگر از دور پدر رفت آخر گمان کردند که لشگر ندارد   طفل است و بابای بلاتکلیف مانده حیرانی است و کودکی که سر ندارد   گیرم که از فردا دوباره آب وا شد چه فایده، شش ماهه که دیگر ندارد  
دلگير تر از سينه‌ي تنگم قفسي نيست در خانه‌ي تنهايي من همنفسي نيست تنهاتر از اين بي‌كس دلمرده كسي نيست من يكسره فريادم و فريادرسي نيست   در حسرت آغاز بهار است كويرم   واكن دهن شيشه‌ي من را به لبي يا دم كن نفس شرجي من را به تبي يا پر كن بغل سرد مرا يك دو شبي يا سر كن با من چند سحر در رجبي يا   فرصت بده تا پيش قدمهات بميرم   وقتي كه به موي تو مسير دلم افتاد صدها گره‌ي كور سرِ مشكلم افتاد شور لب تو بر بدن ساحلم افتاد صد شكر كه در خانه‌ي تو منزلم افتاد   در پيچ و خم عشق تو در آمده پيرم   آغاز بهار است صداي قدم تو جنگل شدم از آب و هواي قدم تو سر مي‌دود از شوق براي قدم تو چشمان مدينه شده جاي قدم تو   از هرچه به غير از قد و بالاي تو سيرم   جان همه‌ي شهر به گيسوي تو بسته است نان همه بر همت بازوي تو بسته است بند دل عيسي به دم هوي تو بسته است طاقي است دل ما كه به ابروي تو بسته است   با دست تو ورز آمد از آغاز خميرم   با آمدنت ختم شده غصه‌ي بابا لبخند تو شد ساحل آرامش دريا شد بسته در تهمت بي‌پايه و بي‌جا مبهوت شد از ذره‌اي از علم تو يحيي(يحيي بن اكثم)   گفتي كه من از طايفه‌ي علم غديرم   خورشيد شدي ساقي اين نور علي شد نوري نبوي آمد و منشور علي شد آتش خودِ حق بود ولي طور علي شد تأكيد به مستي شد و انگور علي شد   از عقل جدا شد سرِ اين كوچه مسيرم   حرف از علي و آينه‌ها شد چه بجا شد دستم پُر باران دعا شد چه بجا شد غم ، پشت سرم آبله‌پا شد چه بجا شد اين شعر فقط صرف خدا شد چه بجا شد   از شعله‌ي اين راز گُل انداخت ضميرم    
آمدي تا که عشق ما بشوي ثمر کار انبيا بشوي   در زمان قنوتهاي دلم پاسخ ذکر ربّنا بشوي   آمدي تا به عرصه ي بخشش در صف بندگي خدا بشوي   کربلا مشهد است و آمده اي تا علي اکبر رضا بشوي   نقل کردند اين حکايت تو برکت بارد از ولادت تو   آمدي استعاره ها گم شد اي نهادم گزاره ها گم شد   داستانهاي حاتم طايي وسط برگه پاره ها گم شد   با حضورت قدي علم کردي زير پايت مناره ها گم شد   جلوه اي کرده اي به نيمه ي شب ماه بين ستاره ها گم شد   آمدي مثل سوره ي کوثر سندم آيه ي هوالابتر   درک عشق تو درک اسرار است روي تو روي نور الانوار است   دست رد روي سينه اي نزدي حرف من نيست ،عين آمار است   گر مرا پيش تو عقيقه کنند باز هم چشم تو طلبکار است   بارها حاجت مرا دادي اين براي هزارمين بار است   باز هم چون هميشه پر دردم عشقتان را فقط طلب کردم   بين آيات، والضحي عشق است نهمين رؤيت خدا عشق است   دل بيمار و حضرت آقا مردن و بودن و شفا ؛ عشق است   بين اين قبله هاي بي همتا کاظمين، مشهدالرضا عشق است   از براي زيارت سلطان در باب الجواد را عشق است   چيست خورشيد ؟ انعکاس شما چيست قرآن؟ اقتباس شما   شاعر اين حضورتان شده ام قالي زير پايتان شده ام   نذر تو کرده آن قدر مادر تا زماني که من جوان شده ام   جشن امسالتان چه رويايي است چون که هم سن و سالتان شده ام   چون که در کودکي شدي رهبر مؤمن صاحب الزمان شده ام   اي که هستي جواد مادر زاد جشن ميلاد تو مبارک باد  
نوری ز عرش آمد و وقتِ سپیده شد مابِین شهر صوت اذانی شنیده شد در صور جسم،نفخه ی روحی دمیده شد آئینه ی جمال نبی آفریده شد خورشیدِ روی بام رضاجان ما..،سلام ای سومین محمد ایمان ما..،سلام لبخند تو به خوشه‌ی گندم سلام کرد بامِ عروج ، بالِ تو را احترام کرد شُرب نگاهِ تو چه شرابی به جام کرد چِل سال انتظار پدر را تمام کرد از قعرِ چاهِ طعنه ی مَردُم..،رها شدی تو یوسف مدینه ی یعقوب ما شدی جود تو شیعه را ز گدایی مُعاف کرد باید به دور دست کریم‌ات طواف کرد حُبِّ تو ریسمان دلم را کلاف کرد حتّی عصا به مرتبه ‌ات اعتراف کرد عشق تو حُکم قطعیِ حفظ شعائر است هرکس که بی ولای تو مُرده‌است..،کافر است در فصل‌فصلِ کوچ،شبیه کبوتریم از کاظمین تا حرم طوس می پریم جیره‌بگیرِ گندم خواهر_برادریم ما ریزخوار سفره ی موسی‌بن جعفریم این کاسه‌ها رسیده به خوان سِتُرگ تو قربان سفره‌داری بابابزرگ تو در خاک ما نسیم دل‌انگیز یاس‌هاست ایران؛پناهگاهِ ولایت‌شناس‌هاست روی ضریح‌ها گرهِ التماس‌هاست این عمه جانِ تو بخدا جانِ فارس هاست مانند موجِ عاطفه ها در تلاطمیم خدمتگزار حضرت معصومه ی قمیم نقش تو طرح نقشه ی آب و گل من است حِرزَت امید آخر هر مشکل من است پشت در حریم شما..،منزل من است باب‌الجواد؛باب مراد دل من است دروازه ی رسیدن شیعه به جنتی تو آن جواز آخر قبل از زیارتی در دشت خشک لذت باران تویی تویی تلفیقی از کرامت و احسان تویی تویی روز جوانِ مردم ایران تویی تویی اصلاً علیِّ اکبر سلطان تویی تویی هرچند مَشهَدی‌ شده ام..،کربلایی‌ام من بی قرار بوسه‌ی پائینِ پایی‌ام زلف تو جز نوازش باد سحر ندید شش‌ماهگیِّ عاطفه‌ ی تو خطر ندید گهواره ات لطیف تر از جنس پر ندید شکر خدا که تشنگی‌ات‌ را.،پدر ندید آه از دل حسین..،سه‌شعبه بلند شد اصغر سرش به تکّه ای از پوست بند شد اشک پدر به گونه‌ی اصغر چکید..،آه با چه مشقتی به خیامش رسید..،آه این صحنه را سکینه دم خیمه دید..،آه ارباب از رباب خجالت کشید..،آه!... ولله قلبِ اَخنَس و خولی رقیق نیست قبری که کنده اید برایش..،عمیق نیست
جلوۀ روی تو در آینه تا پیدا شد عشق، بی‌حُسنِ تو در خاطره، ناپیدا شد چون "یدالله" که شد جلوه‌گر از آیۀ عشق باز در دست خدا، دست خدا پیدا شد ای دلِ خلق به زنجیرِ ضریح تو دخیل! نورِ چشمانِ تو چون شمسِ ضُحی پیدا شد مثلِ پروازِ بهار از نفسش گل می‌ریخت آن ‌که چون غنچه در آغوش رضا پیدا شد ذرّه شد همسفر شوق، که در بزم وجود آفتاب رخ تو در همه‌جا پیدا شد در دل، ای روشنیِ عاطفه‌های ابدی! آنچه گم بود، ز انوار شما پیدا شد در کلام دل ما رایحۀ عشق نبود عشق با نامِ تو در دفتر ما پیدا شد سجده بردیم چو مشرق به سراپردۀ نور آفتابِ رخت از پنجره تا پیدا شد
رسیدم باز هم بی استخاره حرم حال خوشی دارد دوباره شب است و آسمان با یک اشاره به روی صحن می ریزد ستاره دوباره دل فقیرِ خانه زاد است مقیم جنّتِ باب الجواد(ع) است تماشا میکنم این تاب و تب را چشیدم دم به دم طعم رطب را ببین مولودِ آیینه نسَب را چراغان میکند ماهِ رجب را خبر آورده با خود نصّ قرآن پدر شد حضرتِ شاهِ خراسان سلامی عرض کردم محضرِ یار مبارک باد گفتم! کردم اقرار که هر ثانیه مشتاقم به دیدار زدم رویِ ضریحش بوسه ده بار دل از من برده؛ خیلی بیقرارم جواد إبن رضا(ع) را دوست دارم دو چشمانش پناهِ اهل عالم دعایش بهترین دارو و مرهم به عشقش میچکد بارانِ نم نم نگاهش هست اعجازِ دمادم به روی سنگ اگر ذکری بخواند سریعاً میشود درّ و زبرجد همان ذکری که عشقِ «إن یکاد» است- -جواد(ع)است و جواد(ع)است و جواد(ع)است کراماتش چنان در ازدیاد است بساطِ حاتم طایی کساد است شبیه حضرت موسی بن جعفر(ع) به سائل میدهد از هر چه بهتر همان عشقی ست که در جستجویم گدای او شدن؛ شد آرزویم کنارش گرچه غرقِ گفتگویم نیازی نیست از حاجت بگویم نشستم تا که از ماهِ منیرم براتِ کربلا عیدی بگیرم!
گدای گاهوارش ماه و خورشیدند باهم که در یک ماه مثل ماه تابیدند باهم و تا شیرین شود کام خلائق پس ملائک رطب از نخل‌های شهر می‌چیدند باهم حسین از یک طرف شاد و رضا از یک طرف پس سراسر نور شد وقتی که خندیدند باهم دل و دلبر شدند و باده و ساغر به یک شب که از دامان کوثر شیر نوشیدند باهم چه اعجازی که در ماه رجب شب اما تلاقی دوتا خورشید را دیدند باهم یکی بر گاهوارش دیگری دور ضریحش گرفتاران دخیل گریه پیچیدند باهم یکی باب الجوائج دیگری باب المراد است گناه خلق را وقتی که بخشیدند باهم
در اين حريم، هيچ‌كسی بی‌مراد نيست بازار اهل معرفت اینجا کساد نیست همواره بی‌حساب فقط لطف می‌كند بيهوده نام او كه امامِ "جواد " نيست ديدم كه در تمامی حاجت‌گرفته‌ها فرقی ميان مجتهد و بی‌سواد نيست از كشور امام رضاييم و بين ما كمتر كسی به لطف شما، خانه‌زاد نيست بغضی نشسته در دل شبهای اين حرم برعكس مشهد است و زائر زياد نيست پرسيدم از حوائج و بين جواب‌ها حتی يكی‌ش، "حاجت ما را نداد"، نيست نامی برای درب ورودی مرقدش درخور تر از ورودی "باب المراد" نيست