eitaa logo
عاشقان ثارالله مشهد و قم مقدس
706 دنبال‌کننده
25 عکس
2 ویدیو
63 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
بعد زهرا غصه ی مولای ما بسیار بود عاقبت رفت آن کسی کو بر علی غمخوار بود این سخن روی لبش هر لحظه در تکرار بود ((سینه ای کز معرفت گنجینه ی اسرار بود کی سزاوار فشار آن در و دیوار بود)) حد او از عقل معقولان عالم دور بود نفس کل از دیده ی خورشید هم مستور بود خانه ی او جایگاه وحی بود و طور بود ((طور سینای تجلّی مشعلی از نور بود سینه ی سینای عصمت مشتعل از نار بود)) نیست حتی نیستی از جلوه های او تهی گل ز استنشاق ما کی میشود از بو تهی سینه ی ما کی شود از عشق آن بانو تهی ((آنکه کردی ماه تابان پیش او پهلو تهی از کجا پهلوی او را تاب آن آزار بود)) زهره ی زهرا که صد خورشید او را مشتری قدر او معلوم میگردد به روز داوری پیش او موسی ندارد جز مقام نوکری ((گردش گردون دون  بین کز جفای سامری نقطه ی پرگار وحدت ، مرکز مسمار بود)) سست شد ارکان هستی رفت زهرا پشت در پس ندا از اسمان امد هلا اهسته تر شعله زد در،ناله زد صدیقه از نای جگر ((ناله ی بانو زد اندر خرمن هستی شرر گویی اندر طور غم چون نخل آتشبار بود)) از جفای روزگار بی مروت اه،اه اه بر دخت پیمبر کافران بستند راه اینچنین هرگز نکردی هیچ شیطانی گناه ((صورتی نیلی شد از سیلی که چون سیل سیاه روی گیتی زین مصیبت تا قیامت تار بود)) از بهاران شد تهی دنیا و شد فصل خزان باوجود روشنایی تیره میشد اسمان با طنابی بسته شد دستان سلطان جهان ((شهریاری شد به بند بنده ای از بندگان آنکه جبریل امینش بنده ی در بار بود)) داغ این ننگ است بر پیشانی اهل حجاز کز جفاشان سر به زیر افکنده بود ان سرفراز پشت ان قران ناطق بود این روح نماز ((از قفای شاه ، بانو ؛ با نوایی جان گداز تا توانایی به تن ، تا قوّت رفتار بود)) داغ اتش بود پس مسمار دستش بسته شد در جسارت کرد پس دیوار دستش بسته شد اینچنین شد حیدر کرار دستش بسته شد ((گرچه بازو ، خسته شد وز کار دستش بسته شد لیک پای همتش بر گنبد دوار بود))
بعد زهرا غصه ی مولای ما بسیار بود عاقبت رفت آن کسی کو بر علی غمخوار بود این سخن روی لبش هر لحظه در تکرار بود ((سینه ای کز معرفت گنجینه ی اسرار بود کی سزاوار فشار آن در و دیوار بود)) حد او از عقل معقولان عالم دور بود نفس کل از دیده ی خورشید هم مستور بود خانه ی او جایگاه وحی بود و طور بود ((طور سینای تجلّی مشعلی از نور بود سینه ی سینای عصمت مشتعل از نار بود)) نیست حتی نیستی از جلوه های او تهی گل ز استنشاق ما کی میشود از بو تهی سینه ی ما کی شود از عشق آن بانو تهی ((آنکه کردی ماه تابان پیش او پهلو تهی از کجا پهلوی او را تاب آن آزار بود)) زهره ی زهرا که صد خورشید او را مشتری قدر او معلوم میگردد به روز داوری پیش او موسی ندارد جز مقام نوکری ((گردش گردون دون  بین کز جفای سامری نقطه ی پرگار وحدت ، مرکز مسمار بود)) سست شد ارکان هستی رفت زهرا پشت در پس ندا از اسمان امد هلا اهسته تر شعله زد در،ناله زد صدیقه از نای جگر ((ناله ی بانو زد اندر خرمن هستی شرر گویی اندر طور غم چون نخل آتشبار بود)) از جفای روزگار بی مروت اه،اه اه بر دخت پیمبر کافران بستند راه اینچنین هرگز نکردی هیچ شیطانی گناه ((صورتی نیلی شد از سیلی که چون سیل سیاه روی گیتی زین مصیبت تا قیامت تار بود)) از بهاران شد تهی دنیا و شد فصل خزان باوجود روشنایی تیره میشد اسمان با طنابی بسته شد دستان سلطان جهان ((شهریاری شد به بند بنده ای از بندگان آنکه جبریل امینش بنده ی در بار بود)) داغ این ننگ است بر پیشانی اهل حجاز کز جفاشان سر به زیر افکنده بود ان سرفراز پشت ان قران ناطق بود این روح نماز ((از قفای شاه ، بانو ؛ با نوایی جان گداز تا توانایی به تن ، تا قوّت رفتار بود)) داغ اتش بود پس مسمار دستش بسته شد در جسارت کرد پس دیوار دستش بسته شد اینچنین شد حیدر کرار دستش بسته شد ((گرچه بازو ، خسته شد وز کار دستش بسته شد لیک پای همتش بر گنبد دوار بود))
چو گنج از چه به خاك سیه نهان شده ای گل همیشه بهارم چرا خزان شده ای تو زهره ی فلكی زیر خاك جای تو نیست برآر سر ز لحد، خشت متكای تو نیست كنون ز خانه به خوشحالی تو آمده ام برآر سر كه به جا خالی تو آمده ام مرا ببر كه مقامات عالی‌ت بینم چسان به خانه روم جای خالی‌ت بینم گرفته از چه ترا خاك تیره در آغوش تو ای چراغ نبوت چرا شدی خاموش ز همدمی من غم رسیده ی مهجور چه دیده ای كه شدی نو عروس حجله ی گور ز چیست گشته ترا خاك تیره منزلگاه مرا برای چه بنشانده ای به خاك سیاه ز جای خیز كه با هم همی شبانه رویم مرا ز داغ مكش، خیز تا به خانه رویم كه طفلهای یتیم تو بی قرار تواند دو چشم من، حسنینت در انتظار تواند