#امیرالمومنین_ولادت
در شب میلادت ای وجه خدا
نور می تابد به جان ماسـوا
ماه امشب چشم دارد بر زمین
تا ببیند روی ماهِ خورشید آفرین
مکه امشب مهبط نور خداست
کعبه امشب قبله نه، قبله نماست
کعبه امشب در طواف روی توست
چشم اشک آلود زمزم سوی توست
حاصل حب و وداد حق تویی
فاش گویم خانه زاد حق تویی
×
مریم آن کاخ عبادت را ریاض
دید چون در خویش آثار مخاض
وحی آمد گرچه هستی محترم
لیک بیرون رو بدین حال از حرم
این مکان غیر از عبادتگاه نیست
مسجد است اینجا ولادتگاه نیست
گرچه فرزندت بود عیسی ولی
فرق ها دارد مسیحا با علی
مرده را گر زنده عیسی می کند
دردها را گر مداوا می کند
این همه از لطف و جود حیدر است
بودِ طفلت از وجود حیدر است
×
مریم ار چه مام پاکی خوانده شد
این چنین از خانه حق رانده شد
×
لیک بهر مادرت از آسمان
در چنین حالی ندا آمد بمان
فاطمه، بنت اسد ،ام اسد
غم مبادا بر دلت یک دم رسد
آمدی در کوی ما محزون مرو
همچو مریم از حرم بیرون مرو
کشتی دین را تو نوح آورده ای
بهر جسم کعبه روح آورده ای
ای شُکوه محض، معنای وقار
ای عفاف و زهد را آموزگار
باغبانا! بـه از این دادم تورا
غنچه ای گل آفرین دادم تورا
فاطمه ای درّ هستی را صدف
هست طفلت آفرینش را هدف
مژده ای شمس ولایت را فلک
هست او بر سفره هستی، نمک
گرچه فخرکون و مافیهاست او
فخرش این بس، همسر زهراست او
×
فاطمه از این ندا مسرور شد
درد، شیرین و دلش پرشور شد
همسفر با دل شد و پرواز کرد
چشم خود را سوی کعبه باز کرد
×
کعبه دست و پای خود گم کرده بود
بر رخش اما تبسم کرده بود
زانکه مهمانی بلند آوازه داشت
از حضورش شور و حالی تازه داشت
کعبه یک در داشت آن هم مشرکان
رفت و آمد می نمودندی از آن
گفت با خود هوش باش او حیدر است
نی سزاوار ورود از این در است
باز کن ای بیت پاک داوری
بهر باب الله باب دیگری
این بگفت و نعره بر افلاک زد
بهر مولا سینه خود چاک زد:
کای به رضوان ساقی کوثر بیا
وی در رحمت ، تو از این در بیا
ای فدای مقدمت حِجر و حَجَر
گشته از هجر تو زمزم دیده تر
ای تو چشم حق، ببین چشم ترم
وی تو دست حق، بنه پا بر سرم
میهمان ای جان تو بر جانانه ای
میهمان نه، بلکه صاحب خانه ای
×
ای بلند آوازه از نامت حرم
حرمتت کرده حرم را محترم
تا زند بوسه به پایت چشمِ خاک
کعبه هم چون گل، بزد بر سینه چاک
خانه ی معبود بر روی زمین
در طوافت بود و می گفتا چنین:
با ولای تو، عبادت کامل است
طوف من، بی حب حیدر باطل است
#مهدی_ریاحی
#امیرالمومنین_ولادت
حریم کعبه است این جا و خیل پرده دارانش
به نزدیکش زنی، استاده دور از چشم یارانش
صفای باطنش پیداست از اشک چو بارانش
صفات نیک در ذاتش، فلک حیران، ملک ماتش؟
حرم محو مناجاتش، برآید کاش حاجاتش!
گرفتارست و می خواند، خدا را با دل و جانش
الهی! ذکر یارب یاربم باشد به لب تا کی؟
ز اندوه مَنِ بیدل، بنالد مرغ شب تا کی؟
دلم آمد به جان، این سوز و ساز و تاب و تب تا کی؟
ببین برق نگاهم را، سرشکم را گواهم را
مؤثّر کن تو آهم را، به من بنمای راهم را
که من مشتاق آن راهم که پیروزی ست پایانش
اگرچه بر سر راهم، غم ایام سد بسته
ولی صبر من این غم را به «حبلٌ مِنْ مَسَد» بسته
خدایا! دل به مهرت فاطمه بنت اسد بسته
تویی قدّوس و سبّوحش، قرار قلب مجروحش
اگر فانی شود روحش، توییکشتی، تویی نوحش
که هرکس با تو دل دارد چه باک از موج تطوفانش
به محبوبی که اندر بطن من گوید سخن با من
به آه عافیت سوزی، که یا او می کشد یا من
مرا مپسند بیش از این، گلاب اشک در دامن
که یک روح و دو تن دارد، دو گل در یک چمن دارد
دو شمع انجمن دارد، حسین و هم حسن دارد
ولی پرورده دامان زهرا جان به قربانش
علی، آن کس که مرغِ دل به شوقِ وصل او پر زد
علی آن کس که جبریلِ امینش حلقه بر در زد
علی، آن کس که شاید تکیه بر جای پیمبر زد
نظر با ما خَلَق دارد، به دین گوی سبق دارد
به صورت نور حق دارد، عنایت با «شفق» دارد
امیدست آن که بشمارند او را از محبّانش
#محمد_جواد_غفورزاده #شفق