eitaa logo
عاشقان ثارالله مشهد و قم مقدس
937 دنبال‌کننده
31 عکس
7 ویدیو
79 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
شده وقتِ سرکشیِ قلم که گذر کند به سطورِ می به بیانِ آنکه مناقبش شده وصفِ وضعِ سرور می شده بادهِ نوشِ مقامِ او به قیامِ غمزه ، غرورِ می مگر اینکه نزهتِ وصف او شود آیتی به حضور می چه کند کزآن شود آیتی به مقالِ حضرتِ مصطفی زحجازِ نغمه ی مدحتش ره بیدلی زده بیدلان که ز بیدلی ، دلِ دلکشان ببرد رهی سوی لا مکان که چنین شود اگر آن شود که از آن شود نَفَسی بیان که زلالِ جرعۀِ می شود شرری طریقِ سخنوران که غبارِ مقدم او بُوَد به بَصر تشابهِ توتیا چه خجسته مبعثِ رحمتی زصفا شمیمِ شقایقی چه همایِ منظره هدهدی به بیانِ کشفِ حقایقی که رموزِ علمِ لدن از او شده شرطِ خلقِ خلایقی همه در فنونِ بلیغِ او ، به دقیقه گفته دقایقی زجمالِ غیب جمالیش ، شده سرِّ آیینه بر ملا زده خرگهِ لمعاتِ او ، صدفی به وصفِ فراتری که فراتر از همه سایه ها بنموده سایه به برتری که نبوّت است و نبیِّ حق ، به کمالِ قدرِ غضنفری همه اینکه شرحِ ولایت است و صفاتِ حضرتِ حیدری که ز ابنِ عمِّ نبیّ شود به سرادقاتِ عطا عطا چه گمان که دامِ غزل شده همه مدحِ صیدِ بلای تو مگر اینکه جلوۀِ نایِ نی ، بشنیده شورِ نوای تو که خروشد از دلِ بی دلان به سروشِ نایِ ندایِ تو مگر اینکه سَر سپُرد کسی به سواد صفحۀ "هل اتی" ز "الف" اشارۀِ حضرتش ، همه بودِ سویِ سبویِ می به همان صحیفه که حُسنِ مِی شده مستِ مُصحَفِ بویِ می به مدار جلوۀِ جازمش ، شده آشکارِ به روی می زده سلسله به جوارِ دل ، شبِ آشناییِ بویِ می قفس است اگر که بدونِ او ، گذرد گذارۀِ ما سوا به ذواتِ ذاتِ منیعِ او ، شده شرعِ شارعِ دین ، مبین که مبیّناتِ مبینِ او ، شده شهدِ شیرۀ انگبین چه خوش اینکه نوشد از آن لبی ، لبِ لعلِ چشمۀِ ماء و طین که برد سری به سجودِ او به همان روش که نهد امین که به هر زمینه زبانِ می ، بنموده سویِ وی اقتدا نفخاتِ نفخۀ کبریا ، متجلّی از جلواتِ او همه کافۀ کلماتِ حق به ترنّم از کلماتِ او به تجلّی آمده امرِ "کُن ْ " که بگوید از اثراتِ او "فیکون" و "کاین" و "کان" شد نمِ نم نمِ نفحاتِ او به ظهورِ اقدسِ احمدی ، متصوّر آمده کبریا همه ذاتِ منحصرِ تو شد ، که مفصّل آمده "کاف" و "نون" به جز این نبوده چکامه ای که عیان شود ز تو "یَسطَرون" که تو شرحِ "قافِ" قلم شدی که قلم گرفته رهِ جنون به طوافِ فیضِ اتمِّ تو به کتابت آمده "یَفقَهون" صفحات ناطق وصف تو همه در اراده ی انما تو نگین عرش سخاوتی به عطای فیض کریم خود تو جوار قرب سعادتی به وجود خُلق عظیم خود تو حدیث فصل خطابتی به دلیل حُسن نعیم خود تو قیاس شرح عنایتی به جمال شخص رحیم خود نبود ورای مقام تو به مقام مرتبه ماورا جبروت اقدس وصف تو شده قاف شهپر عرشیان که رسد به مرتبتی چنین که تویی روایت لامکان چه قیاس اگر به قلم رسد چه بجوید از دم تو نشان که تجلیات تجلی ات به اشاره محور آسمان به کمال طره ی تو عُلا به اشارتی کشف الدجی
سکرات جذبه ی میم و ها غلیان مَد هوَالعُلی دم نطق ظاهر من تشاء به ظهور حضرت مصطفی که جریده ی جریان می ز حدوث رتبه ی هل اتی متجلی از نفحات هو به هویت آمده  برملا قِدَم از حدوث وجوب او که شود ثنای محمدی جریان خَلقِ خَلَقتُ شد به ظهور ظاهر هو دلیل عجبا ز نسل ابوالبشر به اصالتش که بُوَد اصیل شرف شرافت ذاتیش که شده کفالت ماکفیل به مقام هو هویت دهد سکرات نشعه ی بی بدیل چه حکایتی شده بر ملا همه از عطای محمدی لب ساغری می هل اتی چه کشیده مست و قلندری که برات بی دلی از جنون شده نقد مفلس مشتری اگر آیتی به اشاره ای متحیر از دم حیدری به جلال صاحب تیغ اگر بنهد سر از رخ دلبری همه حسن مرتبت آورد نفسی لقای محمدی شب لیله الجلوات کُن به قدوم شامخ نجل هو که نذیر شربت ها انا به بشارت آمده نزد او به درنگی از شریان دل که بشارت آمده از سبو چه قدح گرفته به کف شبی به جواز آیه فاذکروا که امین امن مقام خم قدحی نوای محمدی کلمات نافذ چشم او همه ایه ایه مشعشا فوحات حول سلام او همه نهله نهله مرصعا صلوات سبط مکرمش همه لمعه لمعه مدمعا که جناب خاتم انبیا همه لجه لجه مورعا شب نوش و نشعه به پاشده به حق صفای محمدی بلغ العلی به بلاغتش کشف الدجی به سیادتش که خصال خاص عنایتش صلوات خاصه به ساحتش ملکوت جامع قدرتش شرف شریف بلاغتش چه کسی رسد به نهایتش چه کسی رسد به بداتش که صفیر مانزل آمده همه از دعای محمدی نظری اویس قَرَن اگر ز کجا رسیده به ناکجا شکنی شکن شکن آمده به پناه رف رف عُلیا چه شکسته سنگ جفا اگر دُر عِقد شاهد اصطفا همه بوده حب محبه که حبیب حضرت کبریا همه هفت عزیمه عزم دل قَدَری قَضای محمدی رخ یوسف است اگر آئینه که ببیند آیت قل کفی به اشاره مصر صفات او چه رسد مقصد ماورا که ورای شان خطیب کن همه بوده وادی اصطفا به یعز همت من یشا به تعز رحمت من تشا همه نموده به وی عطا قدحی بهای محمدی به کنایه خصلت اربعه به اشاره آمده بی کران که در این کرانه هویتی قِدم آمده ره بی نشان احدیت ایه ی واحدی  که اشاره کرده به کن فکان که طفیل خلقت او شده ملکوت مالک آسمان صفحات صفه ی سالکان به سماء لوای محمدی زده طره اش گره بر سبو به جوار ساقی می کشان عجب از قلندری جنون که اشاره کرده به سایبان به کجا رسد زکجا رود که به گل فرو نرود بیان به همین بهانه که طره زد نفسی به ورطه ی امتحان اگر از دلیل اثری رسد بود از رجای محمدی
شده وقتِ سرکشیِ قلم که گذر کند به سطورِ می به بیانِ آنکه مناقبش شده وصفِ وضعِ سرور می شده بادهِ نوشِ مقامِ او به قیامِ غمزه ، غرورِ می مگر اینکه نزهتِ وصف او شود آیتی به حضور می چه کند کزآن شود آیتی به مقالِ حضرتِ مصطفی زحجازِ نغمه ی مدحتش ره بیدلی زده بیدلان که ز بیدلی ، دلِ دلکشان ببرد رهی سوی لا مکان که چنین شود اگر آن شود که از آن شود نَفَسی بیان که زلالِ جرعۀِ می شود شرری طریقِ سخنوران که غبارِ مقدم او بُوَد به بَصر تشابهِ توتیا چه خجسته مبعثِ رحمتی زصفا شمیمِ شقایقی چه همایِ منظره هدهدی به بیانِ کشفِ حقایقی که رموزِ علمِ لدن از او شده شرطِ خلقِ خلایقی همه در فنونِ بلیغِ او ، به دقیقه گفته دقایقی زجمالِ غیب جمالیش ، شده سرِّ آیینه بر ملا زده خرگهِ لمعاتِ او ، صدفی به وصفِ فراتری که فراتر از همه سایه ها بنموده سایه به برتری که نبوّت است و نبیِّ حق ، به کمالِ قدرِ غضنفری همه اینکه شرحِ ولایت است و صفاتِ حضرتِ حیدری که ز ابنِ عمِّ نبیّ شود به سرادقاتِ عطا عطا چه گمان که دامِ غزل شده همه مدحِ صیدِ بلای تو مگر اینکه جلوۀِ نایِ نی ، بشنیده شورِ نوای تو که خروشد از دلِ بی دلان به سروشِ نایِ ندایِ تو مگر اینکه سَر سپُرد کسی به سواد صفحۀ "هل اتی" ز "الف" اشارۀِ حضرتش ، همه بودِ سویِ سبویِ می به همان صحیفه که حُسنِ مِی شده مستِ مُصحَفِ بویِ می به مدار جلوۀِ جازمش ، شده آشکارِ به روی می زده سلسله به جوارِ دل ، شبِ آشناییِ بویِ می قفس است اگر که بدونِ او ، گذرد گذارۀِ ما سوا به ذواتِ ذاتِ منیعِ او ، شده شرعِ شارعِ دین ، مبین که مبیّناتِ مبینِ او ، شده شهدِ شیرۀ انگبین چه خوش اینکه نوشد از آن لبی ، لبِ لعلِ چشمۀِ ماء و طین که برد سری به سجودِ او به همان روش که نهد امین که به هر زمینه زبانِ می ، بنموده سویِ وی اقتدا نفخاتِ نفخۀ کبریا ، متجلّی از جلواتِ او همه کافۀ کلماتِ حق به ترنّم از کلماتِ او به تجلّی آمده امرِ "کُن ْ " که بگوید از اثراتِ او "فیکون" و "کاین" و "کان" شد نمِ نم نمِ نفحاتِ او به ظهورِ اقدسِ احمدی ، متصوّر آمده کبریا همه ذاتِ منحصرِ تو شد ، که مفصّل آمده "کاف" و "نون" به جز این نبوده چکامه ای که عیان شود ز تو "یَسطَرون" که تو شرحِ "قافِ" قلم شدی که قلم گرفته رهِ جنون به طوافِ فیضِ اتمِّ تو به کتابت آمده "یَفقَهون" صفحات ناطق وصف تو همه در اراده ی انما تو نگین عرش سخاوتی به عطای فیض کریم خود تو جوار قرب سعادتی به وجود خُلق عظیم خود تو حدیث فصل خطابتی به دلیل حُسن نعیم خود تو قیاس شرح عنایتی به جمال شخص رحیم خود نبود ورای مقام تو به مقام مرتبه ماورا جبروت اقدس وصف تو شده قاف شهپر عرشیان که رسد به مرتبتی چنین که تویی روایت لامکان چه قیاس اگر به قلم رسد چه بجوید از دم تو نشان که تجلیات تجلی ات به اشاره محور آسمان به کمال طره ی تو عُلا به اشارتی کشف الدجی
سکرات جذبه ی میم و ها غلیان مَد هوَالعُلی دم نطق ظاهر من تشاء به ظهور حضرت مصطفی که جریده ی جریان می ز حدوث رتبه ی هل اتی متجلی از نفحات هو به هویت آمده  برملا قِدَم از حدوث وجوب او که شود ثنای محمدی جریان خَلقِ خَلَقتُ شد به ظهور ظاهر هو دلیل عجبا ز نسل ابوالبشر به اصالتش که بُوَد اصیل شرف شرافت ذاتیش که شده کفالت ماکفیل به مقام هو هویت دهد سکرات نشعه ی بی بدیل چه حکایتی شده بر ملا همه از عطای محمدی لب ساغری می هل اتی چه کشیده مست و قلندری که برات بی دلی از جنون شده نقد مفلس مشتری اگر آیتی به اشاره ای متحیر از دم حیدری به جلال صاحب تیغ اگر بنهد سر از رخ دلبری همه حسن مرتبت آورد نفسی لقای محمدی شب لیله الجلوات کُن به قدوم شامخ نجل هو که نذیر شربت ها انا به بشارت آمده نزد او به درنگی از شریان دل که بشارت آمده از سبو چه قدح گرفته به کف شبی به جواز آیه فاذکروا که امین امن مقام خم قدحی نوای محمدی کلمات نافذ چشم او همه ایه ایه مشعشا فوحات حول سلام او همه نهله نهله مرصعا صلوات سبط مکرمش همه لمعه لمعه مدمعا که جناب خاتم انبیا همه لجه لجه مورعا شب نوش و نشعه به پاشده به حق صفای محمدی بلغ العلی به بلاغتش کشف الدجی به سیادتش که خصال خاص عنایتش صلوات خاصه به ساحتش ملکوت جامع قدرتش شرف شریف بلاغتش چه کسی رسد به نهایتش چه کسی رسد به بداتش که صفیر مانزل آمده همه از دعای محمدی نظری اویس قَرَن اگر ز کجا رسیده به ناکجا شکنی شکن شکن آمده به پناه رف رف عُلیا چه شکسته سنگ جفا اگر دُر عِقد شاهد اصطفا همه بوده حب محبه که حبیب حضرت کبریا همه هفت عزیمه عزم دل قَدَری قَضای محمدی رخ یوسف است اگر آئینه که ببیند آیت قل کفی به اشاره مصر صفات او چه رسد مقصد ماورا که ورای شان خطیب کن همه بوده وادی اصطفا به یعز همت من یشا به تعز رحمت من تشا همه نموده به وی عطا قدحی بهای محمدی به کنایه خصلت اربعه به اشاره آمده بی کران که در این کرانه هویتی قِدم آمده ره بی نشان احدیت ایه ی واحدی  که اشاره کرده به کن فکان که طفیل خلقت او شده ملکوت مالک آسمان صفحات صفه ی سالکان به سماء لوای محمدی زده طره اش گره بر سبو به جوار ساقی می کشان عجب از قلندری جنون که اشاره کرده به سایبان به کجا رسد زکجا رود که به گل فرو نرود بیان به همین بهانه که طره زد نفسی به ورطه ی امتحان اگر از دلیل اثری رسد بود از رجای محمدی
سکرات جذبه ی میم و ها غلیان مَد هوَالعُلی دم نطق ظاهر من تشاء به ظهور حضرت مصطفی که جریده ی جریان می ز حدوث رتبه ی هل اتی متجلی از نفحات هو به هویت آمده  برملا قِدَم از حدوث وجوب او که شود ثنای محمدی جریان خَلقِ خَلَقتُ شد به ظهور ظاهر هو دلیل عجبا ز نسل ابوالبشر به اصالتش که بُوَد اصیل شرف شرافت ذاتیش که شده کفالت ماکفیل به مقام هو هویت دهد سکرات نشعه ی بی بدیل چه حکایتی شده بر ملا همه از عطای محمدی لب ساغری می هل اتی چه کشیده مست و قلندری که برات بی دلی از جنون شده نقد مفلس مشتری اگر آیتی به اشاره ای متحیر از دم حیدری به جلال صاحب تیغ اگر بنهد سر از رخ دلبری همه حسن مرتبت آورد نفسی لقای محمدی شب لیله الجلوات کُن به قدوم شامخ نجل هو که نذیر شربت ها انا به بشارت آمده نزد او به درنگی از شریان دل که بشارت آمده از سبو چه قدح گرفته به کف شبی به جواز آیه فاذکروا که امین امن مقام خم قدحی نوای محمدی کلمات نافذ چشم او همه ایه ایه مشعشا فوحات حول سلام او همه نهله نهله مرصعا صلوات سبط مکرمش همه لمعه لمعه مدمعا که جناب خاتم انبیا همه لجه لجه مورعا شب نوش و نشعه به پاشده به حق صفای محمدی بلغ العلی به بلاغتش کشف الدجی به سیادتش که خصال خاص عنایتش صلوات خاصه به ساحتش ملکوت جامع قدرتش شرف شریف بلاغتش چه کسی رسد به نهایتش چه کسی رسد به بداتش که صفیر مانزل آمده همه از دعای محمدی نظری اویس قَرَن اگر ز کجا رسیده به ناکجا شکنی شکن شکن آمده به پناه رف رف عُلیا چه شکسته سنگ جفا اگر دُر عِقد شاهد اصطفا همه بوده حب محبه که حبیب حضرت کبریا همه هفت عزیمه عزم دل قَدَری قَضای محمدی رخ یوسف است اگر آئینه که ببیند آیت قل کفی به اشاره مصر صفات او چه رسد مقصد ماورا که ورای شان خطیب کن همه بوده وادی اصطفا به یعز همت من یشا به تعز رحمت من تشا همه نموده به وی عطا قدحی بهای محمدی به کنایه خصلت اربعه به اشاره آمده بی کران که در این کرانه هویتی قِدم آمده ره بی نشان احدیت ایه ی واحدی  که اشاره کرده به کن فکان که طفیل خلقت او شده ملکوت مالک آسمان صفحات صفه ی سالکان به سماء لوای محمدی زده طره اش گره بر سبو به جوار ساقی می کشان عجب از قلندری جنون که اشاره کرده به سایبان به کجا رسد زکجا رود که به گل فرو نرود بیان به همین بهانه که طره زد نفسی به ورطه ی امتحان اگر از دلیل اثری رسد بود از رجای محمدی
هله آنکه فاتح هر دلی به جلای جازم کبریا متحیر آمده عقل می ز مقام صبر تو برملا که صبوری تو عیان شده ز مقام صبر هوالعُلا نبود عجب که به نام تو متحیر آمده مجتبی که نماد نامه ی کن فکان تویی آن چکامه ی یسطرون تو جواب کافه ی ابتری به ظهور حضرت مقدمت که سکوت دایم و خاصه ات به صبوری آمده مرحمت که بیان صبر فَصَلِ از تو گرفته رتبه و مرتبت که نگاه طرفه ی کیمیا بگرفته جرعه ز عزتت به حقیقت آمده عشق تو به حضور محضر یحضرون به قعود و سجده کسی نشد که رسد به حد نمای تو که صلات و صوم اثر آن دهد که به جان دمیده صلای تو چه عجب که واهب فیض می به ازل خریده بلای تو عجب از دو دیده ی دیده ای که به دیده وفای تو نرسد به حیطه ی درک خُم که عقول شمه ی یعقلون حسن از تو حُسن حسن شود که حسن تویی به حسن شدن حسن از حسن به حسن رسد که بیان نص سخن شدن به عقیق سبز سخاوتش که قیاس عِقد یمن شود عجبا نفیر نفخت را که جلال دشت و  دمن شدن که حسن اجازه دهد به تین ز خطاب خطبه ی یعلمون به امامت تو قوام دل که تو شبل پیر بلا کشان به وصایت تو قسم که دل ز حدیت تو شده بی نشان به مناعت تو منیع خم بسپرده ره سوی کاروان به عنایت تو که عالمی بنشسته در دل سایبان به نگاه خاص تو زده شررب به غمزه ی یکتبون سر خوان رحمت حضرتت ز یسار دل به سوی یمین نبود کسی که نبودنش نبود به خوان کرم رهین که تو سفره داری و اطعمه به طعام لطف تو شد ثمین به کفایت از کف کاف کن که نخورده نان به جز از جویین به گواه نخله ی نخل غم چه کسی رسیده به یشعرون ز کرامت تو کرم شده متجلی از جلوات هو که جناب دست سخاوتت به تعهد از سکرات هو به مداد رقعه ی اِنما کَرمِ تو شد قطرات هو نفسی شعاع عطای تو غلیانی از اثرات هو به خدا که فضل و سخای تو به اشاره آمده یرملون نمی از سرائر سِر خُم به ظهور قدس تو آسمان دمی از قوائم قدر تو به نفیر کن شده آشیان که تو محتبایی و مجد تو به عطای حق شده تر جمان که تو مجتبایی و حد تو نرسد به نقطه ی هر بیان تو امام عدلِ سخاوتی  که فلک به نزد تو یحضرون به ظهوری نوری حضرتت به سما طواف مقربین که حصول جامد و مشتق از کرم تو مستی ساتکین اگر این نبوده چه بوده در فوحات فتح معذبین که غرور لیله ی قدر از آن شده شرح نشئه ی عابدین چه رسد مقال خیال اگر تویی آنکه جذبه ی یکتبون به فدای طره ی طره ات که تویی شعاع شهاب هو که اسیره طره ی تو قِدَم که تویی عدیل جناب هو که پریش طره می کشان شده ملتهب ز شراب هو که در آن سه آیه ی کوثری شده حضرت تو جواب هو به مدار ظَهر ظهور تو زده باده از خُم یسئلون