#حضرت_اباالفضل_زمزمه
بلندشو داداش
رفتن همه؛ تو لااقل کنار من باش
تو رو رو خاک نمیدیدم هیچ موقع ایکاش
بلندشو داداش
چشم انتظارن بچهها، ستون خیمه!
دارن عمو عمو میگن بیرون خیمه
خیمهها رو ریختی به هم بلند شو از جا
بدون تو منم دیگه (میفتم از پا) ۳
ماه مُنیرم
دست منو بگیر پاشو!!! بریم امیرم
دستی نداری توو بدن برات بمیرم
ماه مُنیرم
خیر نبینن سَرْوِ منو از ریشه کندن
به اشک تو، به قدّ من دارن میخندن
میخوام تو رو بغل کنم امّا نمیشه
این همه تیر از بدنت (جدا نمیشه) ۳
می بینی عباس
مادرت اینجا اگه نیست مادرم اینجاس
هنوز روی تنش رَدِ روضهها پیداس
می بینی عباس
حسین فداش بشه قدش هنوز کمونه
از بعد کوچه دیگه چشماش رنگ خونه
ما دلمون صاف نمیشه با قنفذ پست
دستش که بالا نمیاد (کار مغیره است) ۳
#عبدالله_باقری
#حضرت_اباالفضل_زمزمه
#حضرت_اباالفضل_واحد
قربون لبای/ خشک و نیمه جونت
قربون چشات وُ/ اشکای روونت
دست تو که افتاد/ زندگی حروم شد
بعد تو خوشیِ/ خیمه ها تموم شد
کوچیک شده قد و بالات
از دست من رفته دستات
تیرای بی رحم چی کردن
دیگه نمی بینه چشمات
ای وای عباس بی تو حرم بی پناهه
پاشو داداش حسین بی تکیه گاهه۲
*[ای وای عباس سقای لشکر حسین]۴
از حرم صدای/ العطش بلنده
توی چشمای من/ حرمله می خنده
پاشو که تو لشکر/ صحبت هجومه
کارِ گوشواره/ بعد تو تمومه
بی تو حرم میشه غارت
به خیمه میشه جسارت
خوبه که نیستی ببینی
زینب کجا و اسارت!؟
افتادی و من پیر شدم ناگهانی
افتادی و قد حسین شد کمانی۲
*[ای وای عباس سقای لشکر حسین]۴
واسه من نمونده/ دیگه راه چاره
فکری کن برای/ معجرای پاره
بعدِ تو اباالفضل/ بی پناهِ خیمه
میری و میوُفته/ تکیه گاهِ خیمه
توو خیمه روضه خوندن
رقیه و سکینه
به سر زدن تا شنیدن
ماهِ حرم رو زمینه
پاشو بی تو زمینگیرم اباالفضل
بعد تو از دنیا سیرم اباالفضل۲
*[ای وای عباس سقای لشکر حسین]۴
#حسن_کردی
#روح_الله_نوروزی
#حضرت_اباالفضل_زمزمه
#تاسوعا_زمزمه
ای وای چقد تیر و چقد نیزه رها کردن
ای وای من دستاتو از پیکر جدا کردن
چشمات به خیمه بود عمود آهنین خوردی
از صورتت معلومه با صورت زمین خوردی
مادرم فاطمه برات میاره مرهم...اخی اباالفضل
برادرم چقد سرت پاشیده از هم...اخی اباالفضل
علم افتاد ،تو افتادی و زینب زمین افتاد
توافتادی و مشک و طفل تشنه لب زمین افتاد
دست تو و امیّد من هر دو بریده شد
انگار تنت خیلی روی خاکا کشیده شد
اصلا نمیشه این بدن به خیمه برگرده
انگار یه لشکر پیکرت رو زیر و رو کرد
چهار هزار نامرد یه مرد وتیر می زدن
ای وای اباالفضل
یک لشکری به یک بدن شمشیر می زدن
ای وای اباالفضل
اونیکه به زمینت با یه ضربه زد...نمی بخشم
اونیکه چشمتو تیر سه شعبه زد...نمی بخشم
#محمدعلی_قاسمی_خادم
#حضرت_ام_البنین_زمزمه
کی زیر تابوتو میگیره
حالا که داره میمیره
چهار تا پسر داشت روزگاری
تنهاست تو روزایی که پیره
همه ی امیدشن بچههاش
اگه سو نداشته باشه چشاش
خدایی نکرده تشنه باشه
کی میاره کاسه ی آب براش
سپر پاره اومد یارش نیومد
اونی که بود عزادارش نیومد
نگاش وقتی به سمت علقمه بود
اجل اومد علمدارش نیومد
تنها بود و آخر هم تنها رفت
ام البنین دلتنگ از دنیا رفت
ام البنین لشکر نداره
جز چشای تر نداره
به بچههام کم گریه کردم
آخه حسین مادر نداره
این خبر قرارو از من گرفت
بوریا دفنشو گردن گرفت
دست مادرش یه کم درد میکرد
سرشو تنور به دامن گرفت
از اون بدتر غم بزم شرابه
اونی که پیرتر از من شد ربابه
جای چوب رو لبای پاره پاره
میگن کشته گرفته توو خرابه
خاکش کردن تو کنج ویرونه
جیگرم رو غصهاش میسوزونه
#حضرت_اباالفضل_زمزمه
رفتی و حرف آبرو شد
خیمه بی تو زیر و رو شد
افتادی و چشم حرم با
امثال خولی روبرو شد
دیر چشاتو بست چشات درد گرفت
تیغ برید و بازوهات درد گرفت
سر برات نذاشت بمونه عمو
سرم از مصیبتات درد گرفت
تو افتادی چقدر گوشواره بردن
از آقات یه لباس پاره بردن
بگو این ماجرا صحت نداره
شنیدم از حرم گهواره بردن
افتادی و حرمله میتازید
شرمندگی از چشمات میبارید
#ناصر_دودانگه