#حضرت_علی_اکبر_زمزمه
کجا بشینم؟
میخوام بیام پیشت ولی ای نازنینم!
هر جا که چشم میچرخونم علی میبینم
کجا بشینم؟
خواستی بشی عصا برا این پدر پیر
ببین حالا کنار تو شدم زمینگیر
جوون برای پدرش خیلی عزیزه
میخوام نوازشت کنم (تنت میریزه) ۳
جوونِ بابا
با سرِ زانو اومدم ای ارباً اربا
چیزی برام نذاشتن از اون قد رعنا
جوونِ بابا
تو که با نالهت منو تا اینجا کشیدی
خونو گرفتم از گلوت جواب نمیدی
پاشو ببین کی اومده، پاشو جَوونمرد
فکر بابات نباش فقط (با عمه برگرد) ۳
برو جَوونم
تو با جَوونا برو ای وصلهی جونم
عموت منو کمک نده من نمیتونم
برو جَوونم
هی بر میگردم چون بابا دل نگرونه ...
از جسم تو چیزی رو خاکا جا بمونه
چهل نفر اگه شدن قاتل مادر
چهل قبیله کشتنت (با تیغ و خنجر) ۳
#عبدالله_باقری
#حضرت_علی_اکبر_زمزمه
بعد تو دیگه جگرم سوخت علی
عطش لبت رو پسرم سوخت علی
میشنوم از همین الان تو حرم
رقیه میگه معجرم سوخت علی
پاشو اذان بگو /دم از خدا بزن
پاشو یه بار دیگه منو بابا صدا بزن
ای نیمه جون من/ باغ خزون من
عمه اومد تو معرکه/پاشو جوون من
یه لشکری به/ جونت افتاد
پهلوی زخمیت/ آزارم داد
علی بودنت/ کار دستت داد
من چه گلایه ای از این غم کنم
فکری برا این تن درهم کنم
یه نفره نمی تونم با عبا
اعضای پیکر تو رو جمع کنم
رفتنت عمه رو/ آواره میکنه
داغ جوون داره منو /بیچاره میکنه
چقد رو زخم تو/ خورده نمک علی
شبیه مادرم تو رو/ زدن کتک علی
آخر به حیرت/ افتاد بابات
پیشت با صورت/ افتاد بابات
خیلی به زحمت/ افتاد بابات
#مظاهر_کثیری_نژاد
#حضرت_علی_اکبر_زمزمه
یوسفم دیدی چطور کار تو هم کشید به صحرا...
دستِ شمشیر با سخاوت جسمت و بخشید به صحرا!
مثل یه تسبیح پاره از زمین باید جَمِت کرد!
روز و شب گریه به وضعیت جسمِ مُبهمِت کرد!
تورو کشتن
جلو چشام با اینهمه شمشیر
زدن دوتا هدف رو با یک تیر!
هم تو زمین خوردی و هم من
میدونستن
میسوزه از غم جگرش بابا
میمیره بعد از پسرش بابا
که وحشیانه تو رو کُشتن
میمیره مادرت لیلا
علیِ اکبر بابا
علی جانم علی جانم
یوسفم گرگای صحرا کردن آخر اربااربات
میشه تعداد یه لشکر رو شمرد از روی زخمات!
دست خالی برنگشته یک نفر از پیش جسمت
از تو هیچ چیزی نَمونده دیگه بابا غیرِ اِسمت!
با اینکه تو
شبیه ترین بودی به پیغمبر
ریختن سرت تموم این لشکر
برای غارت و تَصَرُّف
مثِ خیرات
جلو چشای گریون بابا
تن تو رو میون این صحرا
به هم دیگه کردن تعارف
امان از این غم عظمی
علیِ اکبر بابا
علی جانم علی جانم
#بهمن_عظیمی
#حضرت_علی_اکبر_زمزمه
صدام گرفت از بس تو رو صدا کردم
حالا بدون تو چه جوری برگردم
پاشو ببین اومد کی وسط میدون
بلند شو کاری کن عمه رو برگردون
یه لشکری از تن تو رد شد
ای اربن اربا ای وای
جمع تن تو عدد عدد شد
ای اربن اربا ای وای
تن تو با شمشیر ورق ورق کردند
همه ی دشت و با خونت شفق کردند
انگار که تفریحی می کشتنت بابا
که اینجوری بی نظم شده تنت حالا
عصای پیری م شکستنت با
اوج قساوت ای وای
جایزه بگیرا تنت و بردن
قسمت به قسمت ای وای
#حسن_کردی