در دلم دلشوره افتاده به آه افتاده ام
آه مولایم ببین اینجا به چاه افتاده ام
در هوای سر پناهی ایمن از دست نفاق
کوچه های بی کسی ام را به راه افتاده ام
سر به دیوار ملامت دارم ای ماه غریب
چشم تر یاد لب عطشان شاه افتاده ام
بشکند دستم که دست کوفیان را لمس کرد
نامه دادم بر تو و در این گناه افتاده ام
از دل تاریک این مردم ببین با چشم تر
روز روشن در دل شام سیاه افتاده ام
بس که از این سو به آنسو میکشندم گوییا
بین طوفان بلاها مثل کاه افتاده ام
با غم دلواپسی بر حال و روز زینبت
ای پناه بی پناهان بی پناه افتاده ام
تا به دست حرمله دیدم سه شعبه جان تو
در دلم دلشوره افتاده به آه افتاده ام
#داریوش_جعفری
اگر چه چند خشکیده نهال از گلشن آوردم
ولی از شام غم سوغات صبح روشن آوردم
حسین جان نیمه جانی دارم و آن هم به صد زحمت
به سوی تربت پاکت به صد جان کندن آوردم
خمیدم در غمت اما ، علی گونه حسین جانم
به غارت رفته ها را در مقام یک زن آوردم
چهل منزل حماسه در چهل منزل غم و غربت
چهل منزل سرافرازی برای تو من آوردم
اگر چه تشنه ای برخیز و بنگر ای برادر جان
ز چشمم چشمه ای سوی تو دامن دامن آوردم
اگر انگشتر و انگشت تو اینجا به غارت رفت
گرفتم خاتم و گهواره را با شیون آوردم
نرفت از خاطرم عریان به روی خاک افتادی
سری بردار که از بهر تنت پیراهن آوردم
#داریوش_جعفری
#اربعین
تو که در ارض و سما از همه کس خوبتری
چه کنم با غم تو با غم بی بال و پری
به شب تیره من ماه تمامی تو رضا
سیرتت شمس شموس است و به صورت قمری
ای که از زهر شرربار جگر پاره شدی
چه کنم با تو که سهم ات شده خونین جگری
دیده واکن پسری آمده از راه وفا
آمده سوی خراسان تو با چشم تری
آمده تا که بگیرد سر زانوش سرت
آمده تا غم غربت ز دل خود ببری
روضه برپاست در این حجره خدایا تو ببین
روضهء وصل بخواند پسری بر پدری
خاک حجره شده گودال تو پس نیست عجب
که بگوییم رضا جان تو حسین دگری
شکر حق نیست کنار تن تو خواهر تو
بعد تو بر سر نیزه نرود هیچ سری
شکر بعد از تو نشد سهم حریم تو رضا
بزم نامحرم و سیلی و غم دربدری
تو غریب الغربایی و رئوفی چه کنم
ز شب غربت من گر تو نگیری خبری
میروم نعره زنان تا به جنان سوی حسین
از سر تربت من گر که نمایی گذری
#داریوش_جعفری
ابری بدون اذن تو باران نمیشود
شمعی بدون نور تو تابان نمیشود
ای مهر تو دلیل همه امتیازها
بی تو بشر که لایق غفران نمیشود
بی حب تو عصای نبی غیرِ چوب نیست
حتی که نار بی تو گلستان نمیشود
ای تربتت شفای همه دردهای خلق
دردی بدون مهر تو درمان نمیشود
چشمی که تر شود به عزایت ، به روز حشر
دارم یقین که ابری و گریان نمیشود
ما داغدار پیرهن پارهء توایم
داغت به هیچ پرده که پنهان نمیشود
ای ماتم عظیم جهان ، تا فدای جان
درد و غم محبِّ تو درمان نمیشود
برگ برات شاه خراسان تویی حسین
بی اذن تو زیارت جانان ، نمیشود
این آخرین شب است که مهمان جنتیم
امشب بدون ذکر رضا جان نمیشود
#داریوش_جعفری
دلم مست و گرفتار محمد
دلم مست و گرفتار محمد
سرم سرگرم بازار محمد
ندارم سایه ای بر سر به غیر از
صفای مهر سرشار محمد
تمام هستی عالم خدا گفت
بود رهن و بدهکار محمد
به محشر میرود با توشه ای پر
کسی که شد خریدار محمد
امیرالمومنین مشکل گشا شد
ز سوداهای بازار محمد
یداللهی به حیدر داد الله
که شد دست علی یار محمد
اگر چه گشت زهرا کوثر ناب
شد از احسان سرشار محمد
نشد سلمان مسلمان تا زمانی
که از جان شد خریدار محمد
علی فرمود منّا را به سلمان
که باشد گنج اسرار محمد
نه هر میثم که اشهد گفت بر لب
رود با سر سرِ دار محمد
محمد گفت از فرمایش رب
علی گفتا ز گفتار محمد
سلامت بگذرد از راه محشر
هر آنکس گشت بیمار محمد
صراط مستقیم اهل تقوی
نباشد غیر افکار محمد
خدا قرآن شریعت دین و مذهب
همه پندار و کردار محمد
به روز حشر خالی نیست دستی
که زد دستی به دستار محمد
#داریوش_جعفری
سلام ای با مقام و رتبه ی زن آشنا زینب
سلام ای عفت و صبر و وفا را محتوا زینب
سلام ای خورده نان از سفره ی ایمان پیغمبر
سلام ای قبله ی ایمان کل انبیا زینب
سلام ای زینت نام علیِ عالیِ اعلا
سلام ای افتخار حضرت خیرالنسا زینب
سلام ای زینبیون را پناه روز وانفسا
سلام ای بر غمت هر پاکزادی مبتلا زینب
نباشد گر چه نامت در حدیث عشق اما تو
شدی معنای ستر و کرده ای کار کساء زینب
تمام انبیا خدمتگزاران سر کویت
که هستی بضعه ی آزاده ی آل عبا زینب
تمام حسنها را در تو دیدم اینچنین گفتم
حیا زینب وفا زینب به عالم کیمیا زینب
به فرمان خدا فرمانبرت میشد ملک وقتی
که میخواندی دعا با بارالها ، ربنا زینب
اگر دارالشفا ذکر حسین ابن علی باشد
یقین دارم تویی داروی این دارالشفا زینب
هزاران مرحبا گفتی به یاران روز عاشورا
خدا هم گفت در هر دم هزاران مرحبا زینب
از آن ساعت که غرق خون حسین افتاد در گودال
هدایت تا چهل منزل به راه افتاد با زینب
تو شیر عرصه ی حق محوری بودی نبودی تو
یقین میمرد نام کربلا در کربلا زینب
نه تنها روی دوشت پرچم حلم و حیا داری
که تو هستی سفیر مکتب خون خدا زینب
تو تفسیر تمام آیه ها بودی که از یک سر
به گوش خلق می آمد ز روی نیزه ها زینب
ز نطق آتشینت شام را شام بلا کردی
کلامت کرد کار ذوالفقار مرتضی زینب
به تیغ در زبان ویرانه کردی کاخ ظلمت را
گلستان کرده ای با مقدمت ویرانه را زینب
سنان و ساربان وجسم عریان را جدا دیدی
سه ساله طشت زر راس جدا دیدی جدا زینب
به هر جا دید زین العابدین بزم عزایی را
میان گریه بر داغ پدر میگفت یا زینب
جدا از کربلا با زخمهای شام در غربت
فقط میخواند از گودال و آخر شد فدا زینب
قیام سرخ عاشوراست با نام حسین اما
یود حسن ختام دفتر این ماجرا زینب
#شعر_شهادت_حضرت_زینب_س
#داریوش_جعفری
اگر چه مضطرم گر چه نحیف و زار و بیمارم
ببر من را به زیر هرم این خورشید ، بگذارم
چو زیر آفتاب گرم جسم دلبرم افتاد
کنون خواهم که جان را تشنه بر جانانه بسپارم
نخوردم آب خوش یک جرعه بعد از روز عاشورا
نمیدانی چه داغی بر دلم از کربلا دارم
تمام دلخوشی هایم شده یک جامه خونین
فقط با مرگ شاید دست از این جامه بردارم
نبودی تا ببینی زیر تیغ و نیزه یارم را
نبودی تا ببینی بر زمین جسم کس و کارم
یکی میبرد انگشتر یکی سر دیگری معجر
یکی هم مشک پاره برد از دست علمدارم
به قدر بغض کوفی اربا اربا شد علی اکبر
نشد تا جسم او را بی عبا از خاک بردارم
دلم تنگ و گله دارم ز تکرار نفسهایم
اجل از چه معطل میکتد در کار دیدارم
همین که دیدی و نشناختی من را ، بخوان با من
دعای رفتن و پیوستنم بر نازنین یارم
#شعر_شهادت_حضرت_زینب_س
#داریوش_جعفری
شد بسته بر هر ماه در عالم
چشمان اخترهای بعد از تو
جز بام تو هرگز نگردد باز
بال کبوترهای بعد از تو
تا آسمانها راه داری تو
نامت بلند و قامتت بالا
سر در گریبانند در پیش ات
سرو و صنوبرهای بعد از تو
آری دلم گرم است بر مهر ات
مهری که تو بر سینه ام دادی
آری ندارد هیچ مفهومی
سرمای آذر های بعد از تو
تو درس مکتب خانه ها گشتی
تو مرجع هر عالم دینی
اکبر شناسی گشته تا امروز
عنوان منبرهای بعد از تو
تو اشبه الناسی به پیغمبر
کافر مسلمان میکند لحن ات
آری ادا هرگز نشد صوت
الله اکبرهای بعد از تو
چشم تو مصباح الهدی باشد
در هر دم ات خفته است صد عیسی
مشق تو را دارند رهبرها
در پای دفترهای بعد از تو
بابای تو زیب همه عالم
تو زینت بابای خود بودی
بازار زیورها شکست ، اما
بازار زیورهای بعد از تو
در قحط آب و قحطی غیرت
لب را به روی لعل تو بگذاشت
با اشک مستی کرد و معنا شد
مفهوم ساغرهای بعد از تو
فریاد زد امداد کن زینب
من ناتوانم پیش این پیکر
در ناتوانی ها چه باید کرد
با جسم اکبرهای بعد از تو
زینب برایت روضه میخواند
روضه برای غارت خیمه
زینب دلش آشوب میگیرد
آشوب معجرهای بعد از تو
وقتی به روی نیزه ها رفتی
یک کاروان گریان تو بودند
هم دیده ی سرهای قبل از تو
هم دیده ی سرهای بعد از تو
#داریوش_جعفری
الا ای آن که از بالا به مشتاقان نظر داری
مرا بیمار خود کردی و از دردم خبر داری
طبیب دردهای جان ما کس نیست الّا تو
فقط تو می توانی درد از این بیمار بر داری
پر از دلتنگی ام، چیزی شبیه ساحل خشکم
بگو ای موج جان افزا به این ساحل گذر داری؟
نه تنها صید خود کردی دل صیاد و آهو را
جهان صید نگاهت می شود از بس هنر داری
فقط یک دانه گندم بهر مرحم از تو می خواهم
که تو دارالشفایی از دو عالم خوبتر داری
بِکِش من را از این بند بلا تا گنبدت بالا
که می دانم به کار خلق هم حق نظر داری
نیازم یک نوازش بر سر از دستان گرم توست
اگر چه یک جهان بهتر ز من در زیر پر داری
دلم را غرق نورت کن جدا از هر چه غیر از خود
که دانم مثل جدّت قُدرت شق القمر داری
ضمانت نامه از دست تو می خواهم وَ می دانم
برای لیله الدفنم چراغی زیر سر داری
#داریوش_جعفری
گرچه از دست شما خواهم دوا را بیشتر
بیشتر خواهی اگر خواهم بلا را بیشتر
چون تو سلطانی در این وادی ز هر پست و مقام
دوست دارم رتبه و شأن گدا را بیشتر
می کشم ناز غریبان را به حکم دین ولی
می کشم از هر کسی ناز رضا را بیشتر
هرچه کردم بیشتر گیرد دل آرام و قرار
باختم این جا دل درد آشنا را بیشتر
من به امّید شما این جا به مشهد آمدم
چون شفاعت می کنی اهل خطا را بیشتر
چون کریم و مهربانی دست خالی آمدم
با سه حاجت می دهم زحمت شما را بیشتر
در هوای وعده ی دیدار رویت در صراط
آرزو کردم ز هر چیزی فنا را بیشتر
چشم دارم از تو گیرم نامه ی اعمال خویش
اعتبارت میکند فضل خدا را بیشتر
دست من گیر و بِبَر تا پای میزان وَز کرم
کفّه ی جرم مرا کم کن، عطا را بیشتر
ای که روی خاک حجره مثل جدّ اطهرت
خفتی و کردی غم آل عبا را بیشتر
هرچه میخواهی بگیر از من ولی جان جواد
حکم کن در طالع ما کربلا را بیشتر
#داریوش_جعفری
در دلم دلشوره افتاده به آه افتاده ام
آه مولایم ببین اینجا به چاه افتاده ام
در هوای سر پناهی ایمن از دست نفاق
کوچه های بی کسی ام را به راه افتاده ام
سر به دیوار ملامت دارم ای ماه غریب
چشم تر یاد لب عطشان شاه افتاده ام
بشکند دستم که دست کوفیان را لمس کرد
نامه دادم بر تو و در این گناه افتاده ام
از دل تاریک این مردم ببین با چشم تر
روز روشن در دل شام سیاه افتاده ام
بس که از این سو به آنسو میکشندم گوییا
بین طوفان بلاها مثل کاه افتاده ام
با غم دلواپسی بر حال و روز زینبت
ای پناه بی پناهان بی پناه افتاده ام
تا به دست حرمله دیدم سه شعبه جان تو
در دلم دلشوره افتاده به آه افتاده ام
#داریوش_جعفری
ابری بدون اذن تو باران نمیشود
شمعی بدون نور تو تابان نمیشود
ای مهر تو دلیل همه امتیازها
بی تو بشر که لایق غفران نمیشود
بی حب تو عصای نبی غیرِ چوب نیست
حتی که نار بی تو گلستان نمیشود
ای تربتت شفای همه دردهای خلق
دردی بدون مهر تو درمان نمیشود
چشمی که تر شود به عزایت ، به روز حشر
دارم یقین که ابری و گریان نمیشود
ما داغدار پیرهن پارهء توایم
داغت به هیچ پرده که پنهان نمیشود
ای ماتم عظیم جهان ، تا فدای جان
درد و غم محبِّ تو درمان نمیشود
برگ برات شاه خراسان تویی حسین
بی اذن تو زیارت جانان ، نمیشود
این آخرین شب است که مهمان جنتیم
امشب بدون ذکر رضا جان نمیشود
#داریوش_جعفری