eitaa logo
عاشقان ثارالله مشهد و قم مقدس
938 دنبال‌کننده
31 عکس
7 ویدیو
79 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
به روی رحل نیزه آنکه قرآن را نگه می داشت دم دروازه دختر های گریان را نگه می داشت خدا لعنت کند این شمر بدکردار را ، با پا به زیر آفتاب ، مقتول عریان را نگه می داشت غروب کربلا یادم نخواهد رفت ابن سعد درون قتلگاه مرکب سواران را نگه می داشت نسیم آمد  برای اینکه پوشیده بمانی تو به روی پیکرت خاک بیابان را نگه می داشت سنان میخواست دربیاورد هر بار اشکم را روی نی دستباف مادرمان را نگه می داشت بگردم‌‌ دور سقای حرم ؛ شرمنده اش هستم سرش بر نی جلوی سنگ باران را نگه می داشت مرا دق داد پاسبان بی ناموس شهر  شام میان جمع ناموس تو مردان را نگه می داشت خدا مرگش دهد نَخّاسِ در صومعه را ؛ عمداََ.. ..سر بازار طیف چشم هیزان را نگه می داشت قرارم ، بی قرارم‌ ، کاش دستان تو می آمد درون سینه این قلب پریشان را نگه می داشت نَخّاسِ یعنی برده فروش
. السلام علیک یا اباعبدالله شب اول ماه صفر ؛ ورود به شام آن چه در دایره ی عشق به اثبات رسید جلوه ی نور خدا بود به مرآت رسید حق که در صبح ازل دم ز تجلی می زد آیه ی نور به مصباح و به مشکات رسید سجده کردند همه مثل سجود آدم تا که بر خیل مَلَک وقت ملاقات رسید بعثت دیگری انگار به پا گردیده یا که کلیم آمد و در طور به میقات رسید صوت قرآن حجازی تو غوغا می کرد گویی از وحی خدا روح افاضات رسید رأس زیبای تو بر نیزه پدیدار شد و بین من با سر تو وقت مناجات رسید همه در تابش خورشید سه روزی ماندیم قافله تا که به دروازه ی ساعات رسید شهر آذین شد و در جشن و چراغانی بود تهمت خارجی و رَجم و مکافات رسید غربت و بی کسی و بی سر و سامانی ما بیشتر از همه در شام به اثبات رسید امتی آمده و اجر رسالت می داد یا که بر عترت او وقت مجازات رسید من سرم مثل تو بشکسته ز سنگ از سر بام سر به سر بود چنین رسم مساوات رسید سرِ ما شعله ی آتش سر تو خاکستر سر ما خم نشد و نغمه ی هیهات رسید همه را صبر نمودم به شکیبایی خود ولی از زخم زبان شرح شکایات رسید تشت زر ، بزم شراب و من و نامحرم ها حرف معجر شد و هنگام مراعات رسید خطبه ی حیدری ام کرد چه طوفان بر پا که یزید آن همه حیرت زده و مات رسید عاقبت کنج خرابه شده منزلگه ما هر که سرمست تو گردد به خرابات رسید نیمه شب رأس تو آمد به دل ویرانه به نماز شب من اوج عبادات رسید دخترت رأس تو را تا که به آغوش کشید جان فدا کرده و بر اوج زیارات رسید   دوشنبه ۱۵ مرداد ۱۴۰۳ ۱۴۴۶
السلام علیک یا ام المصائب یا زینب کبری ***************** دروازه ی ساعات بود و هتکِ حرمت ها حیران شد اینجا عمه ی سادات ، ساعت ها ساعاتِ این دروازه بی اندازه غم دارد دروازه ای که شد سر آغازِ مصیبت ها یک مرتبه دیدند شهر شام شد روشن یک قافله از نور آمد بینِ ظلمَت ها شد کاروان اینجا معطّل بینِ جمعیت وای از شلوغی ها و ای وای از اهانت ها دروازه با آوازِ رقّاصان دلش لرزید زینب دلش خون شد میان این جسارت ها بازار شام و ازدحام و زینبِ کبری گشتند روی نی ، پریشان کوهِ غیرت ها با سنگ استقبال سرها آمدند اینجا بازار گم شد بینِ آزار و اذیّت ها زینت به زین العابدین گشته غل و زنجیر خون شد به قلبِ مرد محراب و عبادت ها عباس روی نیزه شرمنده شد از زینب چون دید خواهر را اسیرِ بی مُروّت ها با خطبه های آتشین ، آتش به دشمن زد روشنگری کرد و عیان شد واقعیت ها در شام گویا یک علی با ذوالفقار آمد تنها بر آید از علی این گونه صحبت ها هرگز نمی گویم چگونه ساکتش کردند زشت است آید بر زبان بعضی عبارت ها!! بر روی نیزه، خواندن آیات حکمت داشت قرآن تلاوت شد برای رفعِ تهمت ها هر بار زینب دیده اش بر یار می افتاد تجدید می شد بین آنها عهد و بیعت ها ********************
وقت عزای خیر الانام است و ازدحام دروازه ورودی شام است و ازدحام اوباش بین راه رقیّه چه می کنند؟ دلشوره ها تمامِ تمام است و ازدحام چیزی که هست دور و برِ من سر و صداست سنگ و سر و صدای امام است و ازدحام مثل تو سوخت موی سر زین العابدین این فتنه از بلندی بام است و ازدحام عباس من که نیست، علی اکبرم که نیست حالا که حرف مجلس عام است و ازدحام امروز با مدد ز نگاه ابوتراب کاخ یزید را به سرش میکنم خراب
دم دروازه ساعات گرفتار شدم هدف ساز و دف مردم بی‌عار شدم دختر هیچ نبی مثل من آواره نشد هیچ عزیزی نشد اینقدر که من خوار شدم شام از خلوتی خود به ستوه آمده بود من که رفتم به خدا رونق بازار شدم هیچ کس مثل من اینقدر خجالت نکشید که ز ابرارم و بازیچه‌ی اشرار شدم یوسفی دیده ام از چاه تنور آوردند من کلافم جگرم بود و خریدار شدم سر تو با زن رقاصه گلاویز شدم با کس و ناکسشان وارد پیکار شدم دختر فاطمه را بزم شرابش بردند هیچ عزیزی نشد اینقدر که من خوار شدم خیزران خورد به لبهات  دلم هُرّی ریخت خیزران خورد به دندان تو بیمار شدم