غریب وطن
ازجهل مردم ، مانند بابا ، چهاکشیدی
از دشمن ودوست، عمری توزخم، زبان شنیدی
السلام علیک یا غریب وطن
یاحسن یاحسن یا حسن یاحسن
**
آنان که از تو ،غیر ازکرامت، چیزی ندیدند
سجاده ات را، از زیر پایت، ازچه کشیدند
السلام علیک یا غریب وطن
یاحسن یاحسن یا حسن یاحسن
**
درکوچه های، شهرمدینه، آتش گرفتی
از روی نیلی ، با سوز سینه ،آتش گرفتی
السلام علیک یا غریب وطن
یاحسن یاحسن یا حسن یاحسن
**
درجام آبت، قاتل زکینه، زهرستم ریخت
خون دلی را، که خورده بودی،درتشت غم ریخت
السلام علیک یا غریب وطن
یاحسن یاحسن یا حسن یاحسن
**
افسوس افسوس، درپیش چشم، آن داغداران
کنار جدت، تن شریفت ، شد تیرباران
السلام علیک یا غریب وطن
یاحسن یاحسن یا حسن یاحسن
**
با که بگویم ، باآن مقام و ،قدر رفیعت
بر دل نشسته، غبار غم از، خاک بقیعت
السلام علیک یا غریب وطن
یاحسن یاحسن یا حسن یاحسن
#سیدهاشم_وفایی
زمزم غم
خون گریه کن دل من ، ازاینکه غم نصیبی
آوای وا غریبا، می آید از غریبی
که گوید خدایا جواد من نیامد
ای وای ازاین مصیبت(3)
آن که به درد عالم، باشد طبیب ودرمان
از شعله های زهر، مأمون چرا دهد جان
الهی بمیرم که عمر او سرآمد
ای وای ازاین مصیبت(3)
را نفس کشیدن، را زهر کینه بسته
مانند مادرخود، روی زمین نشسته
پیچیده به خویش و راه نفس شده سد
ای وای ازاین مصیبت(3)
درباز کن ابا صلت، مهمان ز ره رسیده
آبی بزن رهش را، با اشکهای دیده
رسیده جوادش به اشک غم به مشهد
ای وای ازاین مصیبت(3)
لب تشنگان هستی ، زمزم غم بنوشید
دراین مصیبت وغم، رخت سیه بپوشید
دریغا که رفته عالم آل احمد
ای وای ازاین مصیبت(3)
#سیدهاشم_وفایی
#امام_رضا_شهادت
#رباعی
در طوس قیامتی دگر را دیدند
در راه شما حجله ی ماتم چیدند
در دست صبا فتاد عطر تو رضا
از بس که به تابوت تو گُل پاشیدند
#سیدهاشم_وفایی
#امام_رضا_شهادت
تا زهر ستم بر دل و جان و جگر افتاد
چون برق جهان سوز به جانش شرر افتاد
چون موج به پهلوی گل فاطمه می خورد
دردی که به پهلو و دل و بر کمر افتاد
آهسته به روی سرش افکند عبا را
یک سایه ی غم بر روی شمس و قمر افتاد
پیوسته نگاهش به در حجره ی غم بود
تا آن که نگاهش به جمال پسر افتاد
یک قاب ز تصویر یتیمی شدنش دید
چشمان پسر تا که به چشم پدر افتاد
غمناله ی مادر شرر افکند به جانش
وقتی نظرش جانب دیوار و در افتاد
او ساحل امن همه طوفان زده گان است
چون کشتی طوفان زده ،گر در خطر افتاد
از طوس دلم تا حرم کرب وبلا رفت
این جا پدر افتاد در آن جا پسر افتاد
دل سوخت «وفایی» به مُحرم ،پس از آن ماه
داغی به دل ما همه ماه صفر افتاد
#سیدهاشم_وفایی
کرمخانه
آزآن زمان که سائل این آستان شدم
آسوده دل زمحنت ورنج زمان شدم
معراج من زمرکزاین آستانه است
بانردبان مهرتوبرآسمان شدم
یک روز آمدم به کرمخانه ات ولی
یک عمر برکرامت تو میهمان شدم
خارم ولی به گلشن سبز بهشتی ات
شرمنده ی مرام تو ای باغبان شدم
هرگه که دل غمین به حریم توآمدم
بایک نگـاه مرحمتت ،شادمان شدم
گفتم به صدزبان غم دل گویمت ،ولی
بادیدن جلالت تـو بی زبان شدم
ازکثرت گناه ، زپا اوفتاده ام
وقتی نسیم لطف توآمد ،جوان شدم
یاثامن الحجج چو«وفایی» دراین حریم
من باکبوتران تو هم آشیان شدم
#سیدهاشم_وفایی
تشنه ی دیدار
ای کاش که خاک ره زوار توباشم
تا آن که مقیم تو و دربار توباشم
ای کاش که مثل همه در مشهد قدست
مهمان حریم تو و زوار توباشم
برگنبد و گلدسته ی تو چشم بدوزم
با شوق ،«تماشایی گلزار توباشم»
ای کوثر رأفت ،به زلالی تو سوگند
چون تشنه لبان ،تشنه ی دیدار توباشم
یک لحظه رهایم مکن ای کعبه ی امید
آزادیم این است گرفتار توباشم
تا آن که نصیبم بشود نور تو ،ای کاش
چون اینه ها ، نقش به دیوار توباشم
وقتی که طبیب دل بیمار تو باشی
من صحتم این است که بیمار توباشم
نیکوست که با وعده ی تو ، درسفرمرگ
دلباخته ی دیدن رخسار توباشم
بگذار که مانند «وفایی» همه ی عمر
سیراب زسرچشمه ی سرشار توباشم
#سیدهاشم_وفایی
#امام_حسن_عسکری_ع_شهادت
اگر با غصه وغم هم ندیمی
غبار غم رسد با هرنسیمی
بیا همراه با مهدی بگوئیم
«یتیمی درد بی درمان یتیمی»
#سيدهاشم_وفايي
مژدۀ بهاران
اجازه خواستم از تو هماره بنویسم
دوباره از تو بگویم ،دوباره بنویسم
ز بحر رحمت تو، بی کناره بنویسم
ز نور شمس رُخت با اشاره بنویسم
تو آمدی که زمین و فلک شود روشن
شکفته ای که کویر جهان شود گلشن
حدیث رویش تو مژدۀ بهاران داشت
کویر سینۀ ما را نوید باران داشت
امید بهر تمام امیدواران داشت
بشیر آمدنت نغمۀ هزاران داشت
که فصل آمدن تو بهار می آید
به یمن مقدم تو گل ببار می آید
تو آمدی که غبار از دل بشر ببری
دل ظلام بشر را سوی سحر ببری
از آن سحر دل ما را تو در سفر ببری
سفر به سوی خداوند دادگر ببری
تو آمدی که بشر را خدا شناس کنی
پی نجات همه بر حق التماس کنی
سلام بر تو که شمس تمام افلاکی
درود بر تو که نص حدیث لولاکی
اگر چه چند زمانی به روی این خاکی
تو عقل کل و فراتر ز عقل و ادراکی
اگر که خلق تو را احمد امین گوید
خدا ز خلقت تو بر خود آفرین گوید
چگونه از تو بنویسم توان ندارم من
چگونه از تو بگویم بیان ندارم من
به پیش قدر و جلالت زبان ندارم من
به قدر وسعت شأنت زمان ندارم من
چراغ بینش ما را بیا و روشن کن
کویر دانش ما را ز مهر گلشن کن
تو بحر رحمت و دل قطرۀ همین دریاست
دل غریبۀ من معتکف به کوی شماست
همیشه جای قدومت به روی دیدۀ ماست
که رد پای شما در غدیر خم پیداست
ز عطر ناب شما نکهت ولی آید
از آن دیار صدای علی علی آید
منم گدای ولای تو یا رسول الله
نشسته ام به سرای تو یارسو ل الله
شدم رهین عطای تو یا رسول الله
«وفاییم» به فدای تو یا رسول الله
مرا زلال حیاتند اهل بیت شما
سفینه های نجاتند اهل بیت شما
#سیدهاشم_وفایی
نسیم رحمت
امشب دوگل دمیده درمکه و مدینه؟
یاسرزده سپیده درمکه و مدینه
مرغان نغمه خوان باغ بهشت خواندند
امشب دو گل دمیده درمکه و مدینه
ای تشنگان رخمت ازحق نسیم رحمت
برخاکیان وزیده درمکه و مدینه
چشم ملائک حق جزشور و شادمانی
چیزی دگر ندیده درمکه و مدینه
یزدان برآسمان علم و رسالت خود
خورشید آفریده درمکه و مدینه
یک سو نبی اکرم یک سو امام صادق
اینک ز ره رسیده درمکه و مدینه
ازآن دو پیک رحمت عرش خدای رحمان
حمد خدا شنیده درمکه و مدینه
بایک مرام و ایده حق امشب آفریده
دو رهبر عقیده درمکه و مدینه
از بس دلم هوائی شد در هوای آن ها
مرغ دلم پریده درمکه و مدینه
باسائلان بگوئید دست کرامت حق
خوانی بزرگ چیده درمکه و مدینه
خنده نشست برلب تا ای«وفایی» ازعرش
گفتند گل دمیده درمکه و مدینه
#سیدهاشم_وفایی
برکت صلوات
اسلام تبلور حیاتی زشماست
منظومۀ پُر تشعشعاتی ز شماست
سیراب شدن ز کوثر ناب بهشت
در برکت ذکر صلوتی ز شماست
شوق شکفتن
مرغان بهشت تا هم آواز شدند
دراوج سپهر غرق پرواز شدند
از شوق شکفتن محمّد دیدند
گلهای محمدی همه باز شدند
#سیدهاشم_وفایی
تجلی عشق
شب تجلی عشق وعقیده است امشب
شب ظهور هزاران سپیده است امشب
گلی به گلشن یاسین شکفته شدکه فلک
نظیر چهره ی او را ندیده است امشب
دمید صادق آل رسول همچون ماه
که روشن از مه رویش سپیده است امشب
اگرسپهر فضیلت دوباره نورانی است
ستاره ی سحر ما دمیده است امشب
حضور حضرت باقر فرشته ی رحمت
برای عرض تهیت رسیده است امشب
به ام فروه بیا تهنیت بگو که گلش
به مهد مهرو وفا آرمیده است امشب
به پاس مقدم این گل نثار کن صلوات
که درخور صلواتی حمیده است امشب
همان گلی که خدا را ستود و مرغ سحر
صدای زمزمه اش را شنیده است امشب
فرشتگان فلک راخدای عز و وجل
برای خدمت او برگزیده است امشب
زباغ دانش او سوی تشنگان علوم
نسیم رحمت و دانش وزیده است امشب
همیشه پیرو این مکتب پر از نور است
کسی که جام ولایت چشیده است امشب
چو یاد اوست عبادت به یادحضرت او
دلم به سوی خدا پر کشیده است امشب
بیا و سر به حریم مقدسش بگذار
که مرغ دل به مدینه پریده است امشب
بگو به خلق «وفایی» چراغ دانش را
خدا زجلوه ی او آفریده است امشب
#سیدهاشم_وفایی
کوثرحقایق
دوباره فصل ظهور تجلیّات خداست
زموج معجزه ی دوست آسمان زیباست
به پیش چشم ملائک زنور رحمت وعشق
پُلی زعرش به پا تا مدینةالزهراست
طنین بال ملائک به گوش می آید
که بزم شوق وسروری به آسمان برپاست
حدیث نور بخوانید خلقت نور است
ظهور نور امامی که مظهر تقواست
بشیر نورخبرمی دهد به اهل جهان
طلوع مهر سپهر علوم دردنیاست
اگر که تشنه لبی کوثر حقایق اوست
مُراد جان مُریدان، امام صادق اوست
مدینه ازقدم او بهشت موعود است
بهار عاطفه دراین بهشت، مشهود است
مدینه طور تجّلای اهل بیت رسول
دوباره شاهد خورشید علم معبود است
مدینه درقدم صادق رسول الله
به وجد آمد وغرق نشاط وخشنود است
مدینه چشمه ای از زمزمه شد و گفتا
قسم به کعبه که این قبله گاه مقصود است
مدینه گفت به دلدادگان این مولا
کسی که دل به ولایش سپُرد مسعود است
سعادت ابدی درولایتش جاری است
مُحّب اوگُل گلزار حضرت باری است
نسیم رحمت یزدان وزیده است ازاو
شمیم گلشن طاها رسیده است ازاو
خدا به پاس وجود مقدسش از نور
هزار جلوۀ ناب آفریده است ازاو
کلام وحی کند گل به بوستان دلش
هرآن کسی که حدیثی شنیده است ازاو
هماره تشنه لب جام دیگری ازاوست
کسی که جام محبّت چشیده است ازاو
همیشه زنده بود او ،که دیده ی تاریخ
شکوه معجزه ی علم دیده است ازاو
به رازغیب و شهود خدای محرم اوست
فقیه آل رسول لله معظم اوست
جهادعلمی او در جهان قیامت کرد
بهشت علم و شرف را پُراز طراوت کرد
«چهارهزار حکیم وفقیه و دانشمند»
زپای مکتب خود بربشر کرامت کرد
کناراین همه دانشسرای ارزنده
تمام زندگی خویش را عبادت کرد
زمین بهشت برین شد زعطر او هرگاه
کلام وحی خدا را به لب تلاوت کرد
فدای حکمت خالق شوم که در دنیا
زخلقتش چه علومی نصیب خلقت کرد
مفسّران همه او را فقیه می دانند
سخنوران همه شیخ الائمه اش خوانند
هنوز هم زحریمش شمیم عشق آید
شمیم شوکت او با نسیم عشق آید
سزاست گرکه پی احترام آن مولا
زطور و وادی سینا کلیم عشق آید
هزار عاشق و دلداده منتظر هستند
که سوی مکتب دانش علیم عشق آید
خبر دهید به لب تشنگان این مکتب
فقیه آل رسول و حکیم عشق آید
رسید دست تهی بردرش «وفایی» وگفت
خبررسیده که از ره کریم عشق آید
خدا کند که مرا عاقبت به خیر کند
کبوتر دل ما را مدینه سیر کند
#سیدهاشم_وفایی