#امام_رضا
تلاش کرد نَیُفتَد ولی ز پا افتاد
شبیه ِ مادر خود بین کوچه ها افتاد
چه خوب شد که مسیرِ عبور ،خلوت بود
کسی ندید که آقایِ ما کجا افتاد
شبیهِ چادرِ خاکی،عبا شده خاکی
به پایِ خویش نیفتاد، بی هوا افتاد
عبایِ رویِ سرش دورِ زانویش پیچید
براش روضة کوچه چه خوب جا افتاد
میانِ حجرة در بسته دست و پا میزد
چه آتشی به دلِ حضرتِ رضا افتاد
کسی مزاحمِ جان دادنِ امام نشد
به یادِ چکمه و گودالِ کربلا افتاد
میانِ آن همه قاتل ، یکی جلو آمد
به ضربِ نیزة او شاه ،ازصدا افتاد
کنارِ گودیِ گودال مادرش می دید
محاسنِ پسرش دستِ بی حیا افتاد
به اسبها همگی نعل تازه کوبیدند
به این دلیل بدن بین ِ بوریا افتاد
میانِ کوچه و بازار بسکه رقصیدند
سرِ بریدة آقا ز نیزه ها افتاد
#قاسم نعمتی
#امام_رضا
نیست گاهی، هیچ راهی، جز به شاهی رو زدن
با غمی سنگین رسیدن پیش او زانو زدن
ظهرِ گرما، صحن سقاخانه می چسبد چقدر
ضامن آهو شنیدن، بعد از آن «یا هو» زدن
در شلوغیها دو تا آرنج خوردن بیهوا
مست چون جامی، به دیگر جامها پهلو زدن
آری آداب خودش را دارد این جا عاشقی
جز بزرگان کس ندارد منصب جارو زدن
امتحانی کن، ببین اینجا چه حظّی میدهد
یا علی گفتن به وقت دست بر زانو زدن
شمعها! نجوای با خورشید میدانید چیست؟
اشکهای بیصدا باریدن و سوسو زدن
هفت دوری نیست حجّ ما فقیران، این طواف
دور هشتم دارد و چرخی به دور او زدن
بیت هشتم هدیه ای از سوی قم آورده است
بوسه بر درگاه تو از جانب بانو زدن
بد کشیدم طرح خود را چیز دیگر شد، ببخش
دست و دل لرزیده وقت طرح این آهو زدن
#قاسم صرافان
#امام_رضا
ای که مرآت خدایی مددی حضرت سلطان
معدن جود و سخائی مددی حضرت سلطان
هر گدائی که به سویش بنمایی تو نگاهی
رسد آخر به نوایی مددی حضرت سلطان
تو نگفته بدهی حاجت و این رسم رئوف است
مهد احسان و عطایی مددی حضرت سلطان
چه شهیدان که گرفتند برات از حرم تو
که حبیب شهدایی مددی حضرت سلطان
روضههای سحر کوی تو دارد چه صفایی
صاحب هر چه بکائی مددی حضرت سلطان
قبله ی کعبه تویی جملۀ شاهان سگ کویت
کی تو حج فقرایی مددی حضرت سلطان
پرچم سبز سر گنبد تو هادی عشق است
چون کند قبله نمایی مددی حضرت سلطان
تحت آن قبه ی زردت که بود عرش الهی
گریه دارد چه صفائی مددی حضرت سلطان
بی خود از خود شده دل هر دمی آید به حریمت
بشود کرببلائی مددی حضرت سلطان
زیر ایوان طلایت چو نجف غرق غرورم
شهریار دو سرائی مددی حضرت سلطان
#قاسم نعمتی
مدح حضرت معصومه(س)
عمهء سادات به صد احترام
بر تو زما باد درود و سلام
واسطهء فیض خدا در قمی
باب مناجات و دعا در قمی
قم ز قدوم تو گلستان شده
خاک کویرش ز تو بستان شده
چشمهء بخشنده به شهر قمی
ماه درخشنده به شهر قمی
فاطمهء دوم پیغمبری
قم چو مدینه تو گل حیدری
عطر جنان می وزد از کوی تو
آینهء روی رضا روی تو
سفرهء احسان تو همچون رضا
هست برای همه بی. انتها
روز جزا خیره به اجلال تو
چشم خلایق همه دنبال. تو
روز قیامت به پناه توایم
سائل یک لحظه نگاه توایم
قطره ای ازلطف تو مارابس ست
یک نگهت خیل گدارا بس ست
آمده ام ناله و آهم بده
حضرت معصومه پناهم بده
باقلم نور فرشته نوشت
خاک قم از مقدم تو شد بهشت
#قاسم ملکی قمی
مدح حضرت معصومه(س)
عمهء سادات به صد احترام
بر تو زما باد درود و سلام
واسطهء فیض خدا در قمی
باب مناجات و دعا در قمی
قم ز قدوم تو گلستان شده
خاک کویرش ز تو بستان شده
چشمهء بخشنده به شهر قمی
ماه درخشنده به شهر قمی
فاطمهء دوم پیغمبری
قم چو مدینه تو گل حیدری
عطر جنان می وزد از کوی تو
آینهء روی رضا روی تو
سفرهء احسان تو همچون رضا
هست برای همه بی. انتها
روز جزا خیره به اجلال تو
چشم خلایق همه دنبال. تو
روز قیامت به پناه توایم
سائل یک لحظه نگاه توایم
قطره ای ازلطف تو مارابس ست
یک نگهت خیل گدارا بس ست
آمده ام ناله و آهم بده
حضرت معصومه پناهم بده
باقلم نور فرشته نوشت
خاک قم از مقدم تو شد بهشت
#قاسم ملکی قمی
#شهیدفخری_زاده
چند بیتی تقدیم به شهید فخری زاده
دیروز مالک پر زد و امروز عمار
آقای ما بارِ دگر گشته عزادار
تاریخ گوید : روزِ عاشوراست جمعه
وقتِ سحر یا که غروبش دارد؛ اسرار
فیض سحرگاهش نصیبِ حاج قاسم
شد حاج محسن عصرِ جمعه مستِ دیدار
باید ابوموسای این لشگر بداند
با بی بصیرت ها شود تاریخ؛ تکرار
مردم به آمریکای تو بی اعتمادند
بدعهدی برجام یادت رفته انگار
در داخلِ کشور مدیریت نداری.
قدری از این وابستگی ها دست بردار
ثابت نشد؟!در این همه کار ِ جهادی
نسل جوانِ ما بُوَد چون شیرِ پیکار
دشمن بداند این حرم عباس دارد
یک لحظه این لشگر نمانده بی علمدار
تا مرگ ِ اسرائیلیان چیزی نمانده
ای شیعه بغضِ خویش ؛ درسینه نگهدار
روز ظهورِ یار نزدیک است مردم
ای کاش جانِ ما شود قربانیِ یار
شعرِ بدون روضه تاثیری ندارد
سربسته گویم حرف خود با قلب ِ غمدار
بین ِ در و دیوار عطرِ سیب آمد
بین در و دیوار مادر شد گرفتار
آن سینه ای که بوسه گاه مصطفی بود
در پشت در زخمی شد از داغیِ مسمار
اینجا میان کوچه ها مادر زمین خورد
افتاد راه دخترش زینب ؛ به بازار
#قاسم نعمتی
#جمعه
#انتقام_سخت
#الهم_عجل_لولیک_الفرج
#مرگ_بر_آمریکا
#قاسم_سلیمانی_یک_تفکر_است
#من_انقلابی_ام
مناجات با خدا-ماه رجب
حال و احوال گرفتار تماشا دارد
گریه ی عبـد گنـه کار تماشا دارد
آمدم گریه کنم تا که نگاهی بکنی
چون ستاره به شب تـار تماشا دارد
هر چه شد بین من و تـو ز همه پوشاندی
آبروداریِ ستـّار تماشا دارد
بـارها زیـر همه قـول و قـرارم زده ام
دست گیریِ تـو هـر بـار تماشا دارد
مهربـانی بـه گنـه کار بُــَود عادت تو
کـَرم سفرۀ غفـّار تماشا دارد
ماه، ماهِ رجب و سفره بـه نـام عـلی است
لحظه ی جلوه، رخ یـار تماشا دارد
عاشق نیمه شب صحن و سرایِ نـجفـم
حـرم حیـدر کـرّار تماشا دارد
همۀ آرزویم یک سحر کرب و بلاست
شب جمعه حـرم یـار تماشا دارد
مادری دست به پـهلو پـسری پـاره گلو
گـریـه ها لحظۀ دیـدار تماشا دارد
روضـۀ قحطی آب و لبِ عـطشان حسین
گـوشۀ صـحن علمـدار تماشا دارد
خاک ری را به بـهای سـر آقـا دادند
زین جهت گریۀ بسیار تماشا دارد
کـاش امسال شـود سال ظهـور دلبـر
پـرچم خیمۀ دلـدار تماشا دارد
#قاسم-نعمتی
حضرت علی اصغر(ع)-ولادت
امشب نمی دانم چرا در پیچ و تابم
اشک دو چشمانم کند نقش بر آبم
امشب دخیل گوشه ی گهواره هستم
دلگرمم و ایمن قیامت از عذابم
عشاق را گویم ازین پس تا قیامت
با نام اصلی ام کنید اینسان خطابم
عالم همه دانند در کوی محبت
من ریزه خوار سفره ی طفل ربابم
با اذن سقا در حرم سرباز عشق ِ
ششماه سردار خیام بوترابم
ای کاش همچون حق شناسِ پاک طینت
عبد علی اصغر کند زهرا حسابم
حالا که غم آلود گشته ناله هایم
انگار باب القبله ی کرب و بلایم
او را خدا می خواست مه پاره ببیند
مسند نشین کنج گهواره ببیند
بر روی دستان پدر با کام عطشان
با روی خونین ، حنجری پاره ببیند
وقتیکه جسمش روی دستان پدر بود
آقای عالم را چه بیچاره ببیند
یک عمر با زخمی که مانده روی سینه
دور حرم بانویی آواره ببیند
اما در آخر چون عموجانش ابالفضل
او را صف محشر همه کاره ببیند
لب تشنگان اشک را این طفل ساقیست
شش ماه تا قربانی ششماهه باقیست
#قاسم -نعمتی
#حضرت_زینب
با زبانی پُر گلایه مقتلم تحریر شد
آیه های غربت من یک به یک تفسیر شد
تو غریب کربلا و من غریب شهر شام
ماجرای غربتم مثل تو عالم گیر شد
من نگفتم بی تو میمیرم بیا حالا ببین
تازه خواب کودکی هایم دگر تعبیر شد
پینه هایِ لایِ انگشتانِ من را دیده ای ؟
ای دل آرامم کجایی خواهر تو پیر شد
در میان این لباس کهنه روی سینه ام
ماجرای رفتن تو مثل یک تصویر شد
من خودم دیدم که زیر دست و پا افتاده ای
مثل آیینه تنت پاشیده و تکثیر شد
بین گودال آمدم هرچه صدا کردم حسین
دشمن کف زد صدای ناله بی تاثیر شد
پیکر تو زیر نعل تازه وا میشد زهم
پیکر من زخمی از جای غل و زنجیر شد
آنکه بُرد عمامه تو معجر از رویم کشید
هر دو گیسوها اسیرِ پنجه ی تقدیر شد
تا نیفتی از سرِ نیزه به زیر دست وپا
خواستم دامن بگیرم زیرِ نیزه دیر شد
گوبه سردارِ سپاهت رفتی وبارفتنت
خواهر گیسو سپیدت هرکجا تحقیر شد
#قاسم نعمتی
یا امام باقر علیه السلام
از کودکی با آهِ سوزان گریه کردم
با کاروانی دیده گریان؛گریه کردم
هربار با مویی سپید و قامتی خم
عمه صدامی زد«حسین جان»...گریه کردم
یادم نرفته تا که دیدم مرکب آمد
با یالِ غرقِ خون ز میدان گریه کردم
دنبال مرکب پا برهنه می دویدم
دنبال زن ها در بیابان گریه کردم
دیدم که دسته دسته در گودال رفتند
شد شاه عالم سنگ باران گریه کردم
دیدم یکی زانو زده بر روی سینه
گیسوی جدم شد پریشان گریه کردم
دیدم که آب مشک را روی زمین ریخت
سر می برید از ذبح؛عطشان؛ گریه کردم
پیراهن یوسف به چنگ گرگ افتاد
میر بنی هاشم شد عریان گریه کردم
دیدم سپاهی حمله کرده سوی خیمه
تا صبح ؛من شام غریبان گریه کردم
همبازی ام را پیش چشمم ضجر می زد
گُم شد رقیه در بیابان گریه کردم
پیداکه شد تا صبح باعمه کشیدم
از گیسویش خار مغیلان گریه کردم
با چشمهایم کوچه های شام دیدم
کوچه به کوچه با اسیران گریه کردم
دیدم که ناموس خدا گشته گرفتار
برحال عمه من فراوان گریه کردم
دیدم که می بندد یکی با خیزرانش
لبهای یک قاری قرآن گریه کردم گریان؛گریه کردم
هربار با مویی سپید و قامتی خم
عمه صدامی زد«حسین جان»...گریه کردم
یادم نرفته تا که دیدم مرکب آمد
با یالِ غرقِ خون ز میدان گریه کردم
دنبال مرکب پا برهنه می دویدم
دنبال زن ها در بیابان گریه کردم
دیدم که دسته دسته در گودال رفتند
شد شاه عالم سنگ باران گریه کردم
دیدم یکی زانو زده بر روی سینه
گیسوی جدم شد پریشان گریه کردم
دیدم که آب مشک را روی زمین ریخت
سر می برید از ذبح؛عطشان؛ گریه کردم
پیراهن یوسف به چنگ گرگ افتاد
میر بنی هاشم شد عریان گریه کردم
دیدم سپاهی حمله کرده سوی خیمه
تا صبح ؛من شام غریبان گریه کردم
همبازی ام را پیش چشمم ضجر می زد
گُم شد رقیه در بیابان گریه کردم
پیداکه شد تا صبح باعمه کشیدم
از گیسویش خار مغیلان گریه کردم
با چشمهایم کوچه های شام دیدم
کوچه به کوچه با اسیران گریه کردم
دیدم که ناموس خدا گشته گرفتار
برحال عمه من فراوان گریه کردم
دیدم که می بندد یکی با خیزرانش
لبهای یک قاری قرآن گریه کردم
#قاسم نعمتی
مربع ترکیب غدیر خم
شکر خدا که شامل ِ این دست گیری ام
از بند غم رها شده ام با اسیری ام
این است شور کودکی و عشق پیری ام
بر سینه ام نوشته شده من غدیری ام
مارا خدا اسیر نجف آفریده است
قربانی امیر نجف آفریده است
دست خداست؛ دست علی ؛فوق دست ها
آقای ماست مرشد یکتا پرست ها
حیرانی است در طلبش این نشست ها
انگور چیده اند ازاین شاخه مست ها
بوسیدن ضریح علی مستی آور است
با کعبه شأن ِ مدفنِ حیدر برابر است
گفتیم یا علی و دعا مستجاب شد
غوره به جذبه ای ز نگاهش شراب شد
هرکس مقابل قدم او تراب شد
عزت گرفت ، جلوه نمود آفتاب شد
بر وصله های کفش علی بوسه واجب است
باید چو خاک بر کف نعلین او نشست
مرد خدا نموده علی، جبرئیل را
بیرون کشید از دل آتش خلیل را
او کرده مهر فاطمه اش سلسبیل را
پس می زند ز سفرهٔ مردم عقیل را
اونوح را ز ورطه طوفان نجات داد
او دست خضر کاسهٔ آب حیات داد
ایوب را عنایت حیدر صبور کرد
موسی ز نیل با مدد اوعبور کرد
سجده اگر کلیم به انوار طور کرد
گفتند مرتضی علی آنجا ظهور کرد
تأثیر ذکر یونسیه در سکوت اوست
زیباترین عبادت عالم قنوت اوست
خورشید و ماه دانهٔ تسبیح حیدر است
هرکس محب اوست ضمیرش مطهر است
فضه اگر بزرگ کنیزان مادر است
پس کار نوکران همگی دست قنبر است
در پینه های دست علی سِرّ اعظم است
تفریح دستهای علی خلق آدم است
فتاح جنگ حضرت مرهب شکار علی
کوه وقار ، راکبِ دلدل سوار علی
جنگ احد میانه آن گیرودار علی
هدیه برایش آمده یک ذوالفقار علی
این جمله هست در همه تاریخ مستند
یک ضربه بیشتر به کسی مرتضی نزد
مثل عقیق سرخ فرود آمد از اُحد
هرگز کسی حریف علی تن به تن نشد
باب گریز روضه شود باز خود به خود
ماندم چگونه بازوی این مرد بسته شد
این غصه می کُشد بخدا اهل درد را
بستند پیش چشم زنی دست مرد را
حیدر زمین که خورد مغیره دلیر شد
وقت تقاص عزت روز غدیر شد
در پنجه های میخ ، لباسی اسیر شد
از آن به بعد شیر خدا سر به زیر شد
این لحظه گشت تلخ ترین روز مرتضی
افتاده بود فاطمه اش زیر دست و پا
این ارثیه رسید به گودال قتلگاه
زینب به سر زنان وسط اینهمه سپاه
با چادر لگد شده تنها و بی پناه
می کرد سر بریدن آقای خود نگاه
اوپای بوسه ای زگلو تازیانه خورد
تادست زیر آن بدن پاره پاره برد
فریاد زد حسین چرا نا مرتبی
شک دارم ای عزیز ، تو سالار زینبی؟!
از چه هلال هلال چنان ماه ، در شبی
شخم ت زدند با کف هر نعل مرکبی
رنگ تنت عوض شده در زیر آفتاب
همرنگ پیکر تو شده صورت رباب
#قاسم نعمتی
#شب_اول_محرم
#حضرتمسلم_عزاداری
#دم #زمزمه #سنگین #تک_ضرب
▪️نوحه شب اول محرم
منم آواره بین کوفه
شدم بیچاره بین کوفه
لبم شد پاره بین کوفه
حسین جان
کشیده کارم بر سر دار
خداحافظ ای شاه بی یار
قرار ما در بین بازار
حسین جان
سردارم
ولی خسته و بی کس و بی یارم
ز روی تو آقا خجالت دارم
کجایی نگارم
میا به کوفه شد ذکر آخرم
به راه زینب افتاده این سرم
مرا دعا کن ای حاجیِ حرم
یابن زهرا کوفه میا حسین...
سفیر شاه کربلایم
به درد و غربت مبتلایم
شده شهر کوفه منایم
حسین جان
تماشایی شد ماجرایم
اسیر قومی بی وفایم
پریشان بین کوچه هایم
حسین جان
واویلا
کجایی ببینی تو احوالم را
تن بی سرم روی خاک صحرا
فدای تو آقا
نشیند اینجا بر نیزه ها سرت
دل نگرانم بر حال خواهرت
شود به کوفه آواره دخترت
یابن زهرا کوفه میا حسین...
ببین خون ریزد از لبانم
نشان نیزه بر دهانم
خودم را هر سو میکشانم
حسین جان
ببین آشفته گیسوانم
دهد با پا دشمن تکانم
نمانده سالم استخوانم
حسین جان
واویلا
میان مسیر و گذر افتادم
به زیر لگدهایشان جان دادم
برس تو به دادم
سرم به روی دروازه نازنین
کشیده جسمم شد روی این زمین
تو برقناره از پا تنم ببین
یابن زهرا کوفه میا حسین...
رسد روزیکه قحط آب است
پریشان گیسوی رباب است
علی اصغر در پیچ و تاب است
حسین جان
دل زینب در اضطراب است
رخت از خون لب خضاب است
سرت بین بزم شراب است
حسین جان
واویلا
لبت را به بازی بگیرد دشمن
به غارت رود پیکر و پیراهن
شبیه تن من
بریزد اینجا گیسوی تو به هم
به زیر نیزه پهلوی تو بهم
شده گسسته ابروی تو ز هم
یابن زهرا کوفه میا حسین...
#قاسم نعمتی