روضه خوانها شب به شب غمگین به منبر می رسند
با همان یک یا حسین از سر به آخر می رسند
روضه ها را از پسر تحویل بابا داده و
از سر بر نیزه ی بابا به دختر می رسند
گاه مابین مقاتل پا به پای بیتها
سمت سقا می روند اما به اکبر می رسند
اربن اربا روضه ی سختی است اما غالبا
روضه سنگین می شود وقتی به اصغر می رسند
گوش تا گوش علی را تیر از هرسو برید
روضه خوانها در همین مقتل به حنجر می رسند
شمر می آید به گودال و به دستش خنجر است
روضه ها از روی تل اینجا به خواهر می رسند
من گلی گم کرده ام می جویم او را ، روضه ها
از میان نیزه و خنجر به پیکر می رسند
روضه ای سرتاسر گودال را پر کرده است
یا بنُیَّ... ناله ها از سمت مادر می رسند
عصر عاشوراست اما خیمه ها در آتشند
دشمنان دارند از هرگوشه ای سر می رسند
زینب از هرسو یتیمی را بغل وا می کند
دختران فکر حجابند و به معجر می رسند
شام در راه است و بر هر بام مردم منتظر
نیزه داران یک به یک دارند با سر می رسند
#محسن_ناصحی
آجرک الله یا صاحب الزمان
غروب بود و تنی چاک چاک در صحرا
غروب یود و تنی روی خاک در صحرا
غروب بود و روان خون پاک در صحرا
غروب بود و شبی ترسناک در صحرا
غروب بود و زمان هجوم و غارت بود
غروب بود و شب اول اسارت بود
بیا به روضه ی قبل از غروب برگردیم
که زیر سُم نشده لاله کوب ، برگردیم
نبود روی تنش سنگ و چوب ، برگردیم
نداشت زخم و تنش بود خوب برگردیم
نوشته اند مقاتل ، دروغ باشد کاش
برید خنجر قاتل ، دروغ باشد کاش
گمان کنیم که او هم زره به تن دارد
گمان کنیم که یک کهنه پیرهن دارد
که جای سالم و بی زخم در بدن دارد
گمان کنیم که این کشته هم کفن دارد
گمان کنیم که هرقدر غصه و غم هست
کنار زینب کبری هنوز محرم هست
چقدر روضه ی جانکاه کربلا دارد
چقدر داغ جگرسوز نینوا دارد
رسیده دشمن و چشمش مگر حیا دارد
برای روضه ی زینب بمیر ، جا دارد
غروب بود و مقاتل که روضه خوان بودند
محارمان علی بین ناکسان بودند
امام ظهر به نی بود و آیه بر لب داشت
امام عصر دهم بین خیمه ها تب داشت
اگرچه دختر حیدر غمی معذّب داشت
هوای معجر خود را همیشه زینب داشت
تمام دخترکان را سوار محمل کرد
برای رفتن خود گریه کرد و دل دل کرد
نداشت محرمی و مثل شمع سوسو زد
به نیزه ی سر عباس خواهری رو زد
گمان کنیم که چون دست را به پهلو زد
برای خواهر ارباب ناقه زانو زد
گذشت کرببلا ، روضه ها نگشته تمام
هنوز مانده مصیبت ، بخوان ، امان از شام
#محسن_ناصحی
روضه خوانها شب به شب غمگین به منبر می رسند
با همان یک یا حسین از سر به آخر می رسند
روضه ها را از پسر تحویل بابا داده و
از سر بر نیزه ی بابا به دختر می رسند
گاه مابین مقاتل پا به پای بیتها
سمت سقا می روند اما به اکبر می رسند
اربن اربا روضه ی سختی است اما غالبا
روضه سنگین می شود وقتی به اصغر می رسند
گوش تا گوش علی را تیر از هرسو برید
روضه خوانها در همین مقتل به حنجر می رسند
شمر می آید به گودال و به دستش خنجر است
روضه ها از روی تل اینجا به خواهر می رسند
من گلی گم کرده ام می جویم او را ، روضه ها
از میان نیزه و خنجر به پیکر می رسند
روضه ای سرتاسر گودال را پر کرده است
یا بنُیَّ... ناله ها از سمت مادر می رسند
عصر عاشوراست اما خیمه ها در آتشند
دشمنان دارند از هرگوشه ای سر می رسند
زینب از هرسو یتیمی را بغل وا می کند
دختران فکر حجابند و به معجر می رسند
شام در راه است و بر هر بام مردم منتظر
نیزه داران یک به یک دارند با سر می رسند
#محسن_ناصحی
آجرک الله یا صاحب الزمان
غروب بود و تنی چاک چاک در صحرا
غروب یود و تنی روی خاک در صحرا
غروب بود و روان خون پاک در صحرا
غروب بود و شبی ترسناک در صحرا
غروب بود و زمان هجوم و غارت بود
غروب بود و شب اول اسارت بود
بیا به روضه ی قبل از غروب برگردیم
که زیر سُم نشده لاله کوب ، برگردیم
نبود روی تنش سنگ و چوب ، برگردیم
نداشت زخم و تنش بود خوب برگردیم
نوشته اند مقاتل ، دروغ باشد کاش
برید خنجر قاتل ، دروغ باشد کاش
گمان کنیم که او هم زره به تن دارد
گمان کنیم که یک کهنه پیرهن دارد
که جای سالم و بی زخم در بدن دارد
گمان کنیم که این کشته هم کفن دارد
گمان کنیم که هرقدر غصه و غم هست
کنار زینب کبری هنوز محرم هست
چقدر روضه ی جانکاه کربلا دارد
چقدر داغ جگرسوز نینوا دارد
رسیده دشمن و چشمش مگر حیا دارد
برای روضه ی زینب بمیر ، جا دارد
غروب بود و مقاتل که روضه خوان بودند
محارمان علی بین ناکسان بودند
امام ظهر به نی بود و آیه بر لب داشت
امام عصر دهم بین خیمه ها تب داشت
اگرچه دختر حیدر غمی معذّب داشت
هوای معجر خود را همیشه زینب داشت
تمام دخترکان را سوار محمل کرد
برای رفتن خود گریه کرد و دل دل کرد
نداشت محرمی و مثل شمع سوسو زد
به نیزه ی سر عباس خواهری رو زد
گمان کنیم که چون دست را به پهلو زد
برای خواهر ارباب ناقه زانو زد
گذشت کرببلا ، روضه ها نگشته تمام
هنوز مانده مصیبت ، بخوان ، امان از شام
#محسن_ناصحی
#امام_سجاد_شهادت
#دوبیتی
دیدند محرّم به تو چشمی تر داد
یک باغ گلِ شکفته ی پرپر داد
گفتند چرا گریه؟ نمی دانستند
چشم تو به اشک معنی دیگر داد
ابر آمد و گریه کرد با باد گریست
باران شد و قطره قطره افتاد، گریست
تا کرببلا زنده بماند ، هر روز
در سوگ پدر حضرت سجّاد گریست
#محسن_ناصحی
#امام_سجاد_ع_مصائب
دیدند محرّم به تو چشمی تر داد
یک باغ گلِ شکفتهی پرپر داد
گفتند چرا گریه؟ نمیدانستند
چشم تو به اشک معنی دیگر داد
ابر آمد و گریه کرد، با باد گریست
باران شد و قطره قطره افتاد، گریست
تا کرببلا زنده بماند، هر روز
در سوگ پدر حضرت سجّاد گریست
#محسن_ناصحی
#امام_سجاد_شهادت
#دوبیتی
دیدند محرّم به تو چشمی تر داد
یک باغ گلِ شکفته ی پرپر داد
گفتند چرا گریه؟ نمی دانستند
چشم تو به اشک معنی دیگر داد
ابر آمد و گریه کرد با باد گریست
باران شد و قطره قطره افتاد، گریست
تا کرببلا زنده بماند ، هر روز
در سوگ پدر حضرت سجّاد گریست
#محسن_ناصحی
#امام_سجاد_ع_مصائب
دیدند محرّم به تو چشمی تر داد
یک باغ گلِ شکفتهی پرپر داد
گفتند چرا گریه؟ نمیدانستند
چشم تو به اشک معنی دیگر داد
ابر آمد و گریه کرد، با باد گریست
باران شد و قطره قطره افتاد، گریست
تا کرببلا زنده بماند، هر روز
در سوگ پدر حضرت سجّاد گریست
#محسن_ناصحی
#امام_حسن_علیه_السلام
تویی که خانه ات صندوق صدها راز سربسته است
غلط گفتند شاعرها ، اگر گفتند ؛ در ، بسته است
کریما ، مهربانا ، حضرتا ، یا مجتبی ، مولا
تو درها را نمی بندی ، خودم بستم اگر بسته است
به رویم وسعت آغوش تو باز است اما حیف
چطور از آسمان سر در بیارد آنکه پر بسته است
ندیدم هیچ جا در دفتر تاریخ بنویسند
که مولا خانه را بر روی حتی یک نفر بسته است
همیشه خانه ات را ازدحام سائلان پر کرد
همیشه کوچه ات را ازدحام رهگذر بسته است
به دیدار جذامی ها که رفتی تازه فهمیدم
کریم آن است که بر یاری سائل کمر بسته است
به هر کس قدر هر ظرفی که آورده است ، می بخشی
چه ظرف کوچکی آورده ام این هم که دربسته است
بقیعت آرزویم بوده ، سمتت راه می افتم
چه رنجی می کشم وقتی که پایم در سفر بسته است
#محسن_ناصحی
#امام_حسین_ع_مناجات
مجنونم و این عشق تدبُّر شدنی نیست
دیوانهی کوی تو تمسخُرشدنی نیست
گفتند بهشت است، ولی بهتر از آن است
بین الحرمین تو تصوُّرشدنی نیست
وصل تو میسّرشدنی هست ولی تا
من دور نگردم ز تکبُّر، شدنی نیست
رزق تو کم و بیش به من میرسد ارباب
نانی که به من میدهی آجُرشدنی نیست
آبم بدهی یا ندهی، هرچه تو خواهی
این تشنهلب از دست تو دلخورشدنی نیست
از خانهی خود دور نینداز گدا را
این کاسهی خالی همه جا پُرشدنی نیست
باید بپذیریّ و بخواهی تو، وگرنه
این سنگِ سیهدل بخدا دُرشدنی نیست
میشد دل من نرم شود، بشکند اما
وقتی نخورَد شیشه تلنگُر، شدنی نیست
#محسن_ناصحی
#امام_حسن_عسکری_ع_مدح_و_مناجات
قصد، قصد زیارت است اما، مانده اول دلم کجا برود
حال و روز مرا هرآنکس دید، گفت باید به کربلا برود
-نجف و کربلا-دلم لرزید، -مشهد و کاظمین، خوب آمد
یازده بار استخاره زد دل من، تا بفهمد به سامرا برود
ابتدای مسیر،الله است، انتهایش بقیه الله است
سامرا وعده گاه آخر ماست، جاده باید به انتها برود
همه یک روح و یک بدن هستید، پس تمام شما حسن هستید
دل من با تو سامرایی شد، تا به دیدار مجتبی برود
تو بقیع پر از مخاطره ای،کربلایی و در محاصره ای
یا که باید جگر به زهر دهی، یا سرت روی نیزه ها برود
دل به غم هرچه مبتلا می شد، پیش تو سُرَ مَن رَءا می شد
بعد تو بار غم گرفته به دوش، دل که تا ساء من رءا برود...
شاعر: #محسن_ناصحی
#امام_حسن_عسکری_ع_شهادت
یک عمر گرفتار مصائب بودی
محصور به کینه ی اجانب بودی
با این همه از تو بیشتر ترسیدند
آخر پدر امام غائب بودی
#محسن_ناصحی