#امام_جواد_زمینه
افتاده روی خاک، تو حجره بی گناه
مونده امام من، تنها و بی پناه
مادر رو زیر لب، هی میزنه صدا
از سوز زهر میپیچه به خودش جوون امام رضا
داره یه جوون جون میده/ انگار نه انگار
صدای ناله ش پیچیده/ انگار نه انگار
تو تموم عمر غم دیده/ انگار نه انکار
می سوزه؛ با دلی که شد مضطر
می خونه؛ رو خاکا دم آخر
روضه ی؛ در و آتیش و مادر
*(وای ای وای)۳
اومد به دیدنش، لحظات آخرش
سر رو گذاشت روی، پاهای مادرش
بی جوُنه رو زمین، میخنده همسرش
کف میزنن همهی کنیزا جلو چشمای ترش
تموم تنش می لرزید/ انگار نه انگار
شبیه بارون می بارید/ انگار نه انگار
همسرشم هی می خندید/ انگار نه انگار
تو حجره؛ غریبونه تنها شد
می دیدن؛ هواییِ بابا شد
با زخماش؛ دیگه مثه زهرا شد
*(وای ای وای)
کم سو شده چشاش، لبهاش شده کبود
میسوخت و هرنفس، یادِ سه ساله بود
تو حجره از عطش، خیلی عذاب کشید
اما دیگه تنشو ته گودال هیچ کسی ندید
دم آخری زد ناله/ انگار نه انگار
به یادِ غمِ گوداله/ انگار نه انگار
واسه تنی که پاماله/ انگار نه انگار
آه زینب؛ میره تو کوچه بازار
می بینه؛ تو کوفه فقط آزار
می باره؛ با دلی که شد خون بار
*(وای ای وای)۳
#داود_قاضی
#روح_الله_نوروزی
#امام_جواد_زمینه
توو کنج حجره میسوزه پیکرم
ای وای من۲
داره پشت در می خنده همسرم
ای وای من ۲
وای از دست این ام فضل لعین
ای وای من۲
کاسه ی آب و میریزه روو زمین
ای وای من۲
زهر کین آورد
جونمو روو لب
داره میسوزه این پیکرم توو تب
در و بسته روم
دلم و خون کرد
جگرم میسوزه میکشم هی درد
(آه و واویلا آه و واویلا
یا جواد الائمه ای غریب آقا)
لخته های خون جاریه از لبام
ای وای من ۲
داره میلرزه یک گوشه دست و پام
ای وای من۲
روو خاک حجره افتادم بی نفس
ای وای من ۲
دارم جون میدم توو کنج این قفس
ای وای من ۲
حجره تاریک و
گوشه ای تنهام
دم آخر یاد مادرم زهرام
یاد اون کوچه م
که شکست بازو
بی حیا طوری زد که شکست پهلو
(آه و واویلا آه و واویلا
یا جواد الائمه ای غریب آقا)
با لب های تشنه یاد کربلام
ای وای من۲
یاد غم های گودال و قتلگام
ای وای من۲
جد مظلومم رو کشتن بی گناه
ای وای من ۲
دست و پا میزد توو شیب قتلگاه
ای وای من۲
افتادم یاد
روضه ی گودال
زیر سم مرکب ، شد تنش پامال
وای از اون دم که
خیمه غارت شد
سهم عمه زینب هم اسارت شد
(آه و واویلا آه و واویلا
یا جواد الائمه ای غریب آقا)
#عباس_قلعه
#امام_جواد_شهادت
حُجرهی سوختهاش کاش دری دیگر داشت
این جوان کاش به بالایِ سرش خواهر داشت
چه شده چند کنیز از پسِ در میخندند
یکنفر این طرف و چند نفر میخندند
خنده کردند بگویند تقلا کافی است
نالهی واحسن و وای حُسینا کافی است
طَشت دَف شُد که نفهمند کسی میسوزد
بِینِ این حجرهی بسته نفسی میسوزد
طَشت را پیشِ لبانش بگذارند ای کاش
کاسه آبی به دهانش بگذارند ای کاش
ظرف از آب پُر اما به زمین میکوبند
میزند داد ولی پا به زمین میکوبند
خندهی بد دهنی میرسد از هلهله ها
ناسزاهای زنی میرسد از هلهله ها
خواست بالی بزند غم پَرِ او را سوزاند
خواست آهی بکِشد حَنجر او را سوزاند
گفت آبی و نشد تا که بگوید جگرم
زهر وقتی نفَسِ آخرِ او را سوزاند
میکشد پا به زمین تا که بفهمند همه
جگرِ شعله ورش پیکرِ او را سوزاند
خواهری حیف ندارد که به دادش برسد
عوَضَش بی کَسی اش مادرِ او را سوزاند
تا بگِریند برایش دو سه همسایه که هست
رویِ این بام تنش مانده ولی سایه که هست
روی این بام تنش مانده ولی عریان نه...
#حسن_لطفی
#امام_جواد_شهادت
شرار زهر جفا تا به پیکرش افتاد
دوباره خنده به لبهای همسرش افتاد
به ام فضل بگو کف مزن مکن شادی
که در شماره نفسهای آخرش افتاد
نهاد سر به روی خاک و دست و پا میزد
چه آتشی به دل درد پروش افتاد
به خاک حجره خودش را کشید با زحمت
رسید پشت در و یاد مادرش افتاد
به یاد مادر پهلو شکسته ای ،که به در ....
...چنان زدند لگد پیش شوهرش افتاد
هنوز نقش زمین بود پشت در زهرا
که درب سوخته ناگاه بر سرش افتاد
....
به جای واعطشا واحسین بر لب داشت
که یاد تشنگی جد اطهرش افتاد
به پیش دیده او ظرف آب را تا ریخت
به یاد آن عموی آب آورش افتاد
به یاد مشک پر آب و هجوم تیر عدو
به یاد ضرب عمودی که بر سرش افتاد
شباهتش به حسین غریب کامل شد
ز بام پیکر پاک و مطهرش افتاد
چه خوب شد که خواهر نداشت مثل حسین
که روی خاک ببیند برادرش افتاد
برادری ته گودال بر زمین افتاد
سنان که خورد به پهلوش ، خواهرش افتاد
به قتلگه تنش افتاد بر زمین یکبار
هزار مرتبه از روی نی سرش افتاد
چرا ز نیزه نیفتد سر پدر وقتی
که از بلندی آن ناقه دخترش افتاد
#عبدالحسین
#امام_جواد_شهادت
بايد از روضه گفت سربسته
روضه باز است و حجره در بسته
به كدامين گناه در قتل اش
ام رذل اينچنين كمر بسته
سرش افتاده است بر شانه
دست و پا ميزند غريبانه
سوخت از داغ اين امام غريب
جگر آشنا و بيگانه
وسط هلهله دل اش غم داشت
روضه اش بوئي از محرم داشت
ياد جد غريب خود افتاد
روضه ي او برادري كم داشت
دل آن بي حيا نشد آرام
بدنش را كشيد تا سر بام
دوسه روزي پس از شهادت هم
شد رها روي بام جسم امام
قلم اينجا كمي سخن دارد
حضرت اش سايه بر بدن دارد
تن اش عريان نشد خدا را شكر
روضه خوان گفت پيرهن دارد
مثله شد اين بدن نشد هرگز
شده بي پيرهن نشد هرگز
ده سواره تن اش نكوبيدند
پس جسارت به تن نشد هرگز
جگرش پاره شد ولي سر داشت
تا نفس داشت سر به پيكر داشت
سارباني نبود اطراف اش
دست و انگشت سالم آخر داشت
جد او را ولي چه بد كشتند
فقط از كينه و حسد كشتند
ظالمی با دوازده ضربه
عده اي مست بي خرد كشتند
#محسن_صرامی
#امام_جواد
#دوبیتی
حرم می رفت دنبال مرادش
دعا می خواند در حد سوادش
پدر هر وقت عرض حاجتی داشت
مشرف می شد از باب الجوادش
#محمد_حسین_ملکیان
#امام_جواد_شهادت
میان حجره خود زار ومضطر افتاده.
دوباره همسری از ظلم همسر افتاده
تمام حجره پر از لخته های خون شده است
اگرچه پا شده اما مکرر افتاده
کنیزها همه مشغول رقص و هلهله اند
جوان بی رمقی در برابر افتاده
بس است طشت نکوبید فاطمه اینجاست
کنار جسم پسر باز مادر افتاده
غریب طوس کجایی که پاره ی جگرت
بروی بام غریبانه پرپر افتاده
هزارشکر تنش زیر آفتاب نرفت
به پیکرش پروبال کبوتر افتاده
هزارشکر سرش روی نیزه بند نشد
کسی نگفته تنش بین لشگر افتاده
کسی نگفت زن و بچه اش اسیر شدند
کسی نگفت گلویش به خنجر افتاده
فدای تشنه لبی که لبش ترک میخورد
و در کنار تنش خواهرش کتک میخورد
#سیدپوریا_هاشمی
#امام_جواد_شهادت
#دوبیتی
بر شمس شموس نورعین است جواد
خورشید سپهر کاظمین است جواد
تا حشر سزد که شیعه گرید بر او
لب تشنه چو جدّخود حسین ست جواد
چرخ از غم زندگانیات گریه کند
از کینۀ خصم جانیات گریه کند
کم عُمرترین امامِمعصوم تویی
زهرا به تو و جوانیات گریه کند
امروز در اضطراب باشد خورشید
درسایۀ التهاب باشد خورشید
بر شمسشموس تسلیت باید گفت
زین غم که در آفتاب باشد خورشید
از آتش غم، سینه کباب ست امروز
بغداد ز سیل غم، خراب ست امروز
جا دارد اگر کبوتران سایه کنند
خورشید میان آفتاب ست امروز
#سیدمحمد_رستگار
#امام_جواد_شهادت
روی خاک حجره افتاده سر ابن الرضا
آه ، آه از لحظه های آخرِ ابن الرضا
جای جای خانه را پر کرده اند از هلهله
تا نیاید ذکر مادر مادر ِابن الرضا
بر جوانیش بریزد چشم ِ پیری ، اشک خون
گشته دیگر زندگی ، درد سر ابن الرضا
بی کسی شد قسمت آن که کس هر بی کس است
ای اجل تنها تو هستی یاور ابن الرضا
بس کن ای ملعونه این بی حرمتی ها را که نیست
جای این رقاصه ها در محضر ابن الرضا
هم شهیدش کرده ، هم خندد به خشکی لبش
جعده و شمر است با هم ، همسر ابن الرضا
هر چه هم آمد سرش شکر خدا دیگر نبود
نیزه و سنگ و عصا دور و بر ابن الرضا
گرچه او مانند جدش دفن شد بعد از سه روز
کس ندیده جای پا بر پیکر ابن الرضا
شکر حق جان بر لب بابا نیاورده است با
کاکل ِ خونین ، علی ِ اکبرِ ابن الرضا*
هر چه در بغداد شد ، شکر خدا دیگر نگشت
چادر خاکی نصیب دختر ابن الرضا
*امام هادی علیه السلام
#محمد_حسین_رحیمیان
#امام_جواد_شهادت
هر ناله ای که از دل غم پرورش کشید
آتش دوباره بر جگر مادرش کشید
مثل حسن به خانه خود هم غریب بود
هر چه کشید دردِ سر ، از همسرش کشید
او صورتش به خاک و فقط آه میکشید
این جای آب ، هلهله دور و برش کشید
دیگر توان نداشت کمی دست و پا زند
از بسکه تشنگی رمق از پیکرش کشید
از قاتلش چقدر تقاضای آب کرد
کارِ غریبی اش به کجا آخرش کشید
شکر خدا امام رضا در برش نبود
بر روی خاکِ حجره که بال و پرش کشید
دیگر رضا ندید چگونه زروی بام
قاتل به خاکِ کوچه ، تنِ اطهرش کشید
اما حسین دید زمین خورد اکبرش
زانو زد و ناله زد و در برش کشید
صد بار مُرد و زنده شد مظلوم کربلا
از بس که نیزه از بدن اکبرش کشید
یک بار هم دوباره پدر را صدا نکرد
خون هرچه از دهانِ گل پرپرش کشید
یک لحظه یاد مادرش افتاد ، چون حسین...
ناچار شد عبا به روی خواهرش کشید
در قتلگاه هم به لبش یا بُنَیَّ بود
خنجر ، دمی که شمر روی حنجرش کشید
می گفت خدا به دادِ موی دخترم رسد
از پشتِ سر ، شمر که موی سرش کشید
#عبدالحسین