#امام_حسین_علیه_السلام
#ولادت
#مدح
#ترکیب_بند
روزِ اَلَست ، روزِ ازل ، لحظههای عشق
روزی که آفریده شد عالم برای عشق
روزی که آفرینشِ گیتی تمام شد
آغاز شد به دستِ خدا ماجرای عشق
بودیم گرچه در دلِ سر گشتگان ولی
کمکم شُدیم بینِ همه آشنایِ عشق
چشمی میانِ آن همه ما را سوا نمود
دل را ربود و داد دلی مبتلای عشق
دستی به روی شانهی مان خورد و ناگهان
ما را صدا نمود کسی با صدایِ عشق
روز اَلَست لحظهیِ آغازِ عاشقی
ما را خدا نمود اسیرِ خدایِ عشق
عکس خدا نشسته بر آئینه هایمان
روز ازل حسینیه شد سینه هایمان
هستی بهانه بود که سِرّی بیان شود
مستی بهانه بود که ساقی عیان شود
خلقت ادامه یافت و رازی گشوده شد
تا معنیِ وجودِ زمین و زمان شود
با دستِ غیب وقتِ ظهورت نوشت عشق
وقتش رسیده نوبتِ دیوانگان شود
قلبِ مدینه میطپد از خاکِ پایِ تو
جاروکشِ همیشهی این آستان شود
حتی بهشت با سرِ مژگان رسیده است
تا قبلهگاهِ وسعتِ هفت آسمان شود
تو حیدری ، تو فاطمهای ، تو پیمبری
سوگند بر خدا که خداییش محشری
بی تو هزار گوشهی دنیا صفا نداشت
اصلاً خدا بدون تو این جلوه را نداشت
گیرم هزار کعبه خدا خلق مینمود
چنگی به دل نمیزد اگر کربلا نداشت
حتی زِ معجزاتِ مسیحا خبر نبود
مُشتی اگر زِ خاکِ قدومِ شما نداشت
بی تو هوایِ خانهیِ زهرا گرفته بود
این قدر جلوه جاذبهیِ مرتضیٰ نداشت
شکرِ خدا که خانهیتان هست رویِ خاک
ور نَه زمینِ تیره که دارالشفا نداشت
مجموعهی خَصائِلِ بی انتها شُدی
یک جا تمامِ سِلسِلهیِ انبیا شدی
گیرم بهار نیست دَمی جانفزا که هست
گیرم بهشت نیست غبارِ شما که هست
بر خِشت خِشتِ کعبه نوشتند با طلا
گیرم که قبله نیست ولی کربلا که هست
در ازدحامِ خیلِ گدا جا اگر کم است
تشریف آورید دو چشمانِ ما که هست
جایی اگر نبود خدا را صدا کنید
باب الجواد و سایه ی ایوان طلا که هست
کوتاست سقفِ عالم اگر وقتِ پَر زدن
غم نیست ، رویِ گنبد و گلدستهها که هست
خوش گفتهاند قطره که دریا نمیشود
هر یوسفی که یوسفِ زهرا نمیشود
تو آمدی قیامتِ کُبریٰ رَقَم زدی
بر تارُکِ همیشه ی عالم عَلَم زدی
میخواستی که رشک برند دیگران به من
زلفِ مرا گِره به نسیمِ حرم زدی
حِس می کنم میانِ دلم بویِ سیب را
از آن زمان که در حرمِ دل قدم زدی
میخواستی که شعله بگیریم بی اَمان
آتش به جانِ هر غزلِ مُحتشم زدی
با شیر ، طعمِ روضهی تان را چشیدهام
وقتی سَری به چشمِ ترِ مادرم زدی
مجنونِ کوچههای غَمَم ، دستِ من بگیر
دل تنگِ دیدنِ حرمم دستِ من بگیر
تو تشنه و دریغ زِ یک جرعه آب ، آه
تو تشنه و تمامیِ صحرا سراب ، آه
در زیرِ نیزههایِ شکسته نهان شدی
با زخم هایِ تازه تر و بی حساب ، آه
یک سو صدایِ العطش آرام میرسید
یک سو صدایِ هِلهلهها در شتاب ، آه
یک سو صدایِ ضَجهیِ زینب بلند بود
یک سو صدایِ مادرت اما کباب ، آه
یک سو عَلَم به خاک و علمدار غرقِ خون
یک سو به رویِ نیزه عزیزِ رُباب ، آه
کمکم نگاه بر بدنت سخت میشود
کمکم نَفَس زدنت سخت میشود
#حسن_لطفی
#مدح_امام_حسین_ع
ای قبلهیِ عوالمِ بالا حسین جان
ای شُعله شُعله آتشِ دلها حسین جان
حٰا سین و یا و نونِ خدا ، یاحسین جان
ماییم و هر نفس نفسِ ما حسین جان
یک واژه است عزتِ دنیا حسین جان
هرچه به دل به سینه به سَر داشتی علیست
ذکری که در تمامِ سحر داشتی علیست
نامی که در گشودنِ در داشتی علیست
جانت علیست هرچه پسر داشتی علیست
ای سر به پات رفته به مولا حسین جان
چشمِ تو گَشت و از همه ما را خطاب کرد
لطفش بلند باد که کارِ ثَواب کرد
هرکس که بندگیِ تو را انتخاب کرد
او را نگاهِ مادرت عالیجنات کرد
گفتیم بعدِ حضرتِ زهرا حسین جان
آشفته زُلفم و تبِ طوفانم آرزوست
کنعانم آرزوست سُلیمانم آرزوست
یک بار از لبِ تو حسن جانم آرزوست
با خون رقم زنم که دو سلطانم آرزوست
امشب بیا بزن رگِ ما را حسین جان
مست است آنکه بر درِ میخانه ایستاد
مرد است آنکه تا تَهِ پیمانه ایستاد
سر نیست آن سری که رویِ شانه ایستاد
در پایِ عشق جُز تو که مردانه ایستاد ؟
آن کیست غیرِ زینب کُبریٰ حسین جان
تو میرسی و با تو خبرها یکی یکی
لبخند میزنی به پسرها یکی یکی
اُفتادهاند پیشِ تو سرها یکی یکی
با ماه هاشمیت قمر ها یکی یکی
عباسَ نوکرم شبِ فردا حسین جان
شعرم رسیده است به اَبیاتِ آذری
هَر کیم اِلَر مَحضَرِ آقامَ نوکری
زهرا اِلَر خادِمَ عباسَ مادری
زینب واری نَقَدَ اَبلفضلَ یاوری
نقش اولدی روی بیرق سقا حسین جان
ما پیر میشویم شبیهِ حبیبِ تو
شبهای جمعهایم پُر از بویِ سیبِ تو
امشب سلامِ ما به لبِ بی نصیبِ تو
ما را که کُشته است صدایِ غریبِ تو
جان خواستی به چشم بفرما حسین جان
#حسن_لطفی
#امام_حسین_مناجات
#امام_حسین_ولادت
بی تو هزار گوشه ی دنیا صفا نداشت
اصلاً خدا بدون تو این جلوه را نداشت
گیرم هزار کعبه خدا خلق می نمود
چنگی به دل نمی زد اگر کربلا نداشت
حتی زِ معجزاتِ مسیحا خبر نبود
مُشتی اگر زِ خاکِ قدومِ شما نداشت
بی تو هوایِ خانه یِ زهرا گرفته بود
این قدر جلوه جاذبه یِ مرتضیٰ نداشت
شکرِ خدا که خانه ی تان هست رویِ خاک
ور نه زمینِ تیره که دارالشفا نداشت
مجموعه ی خَصائِلِ بی انتها شُدی
یک جا تمامِ سِلسِله یِ انبیا شدی
گیرم بهار نیست دَمی جانفزا که هست
گیرم بهشت نیست غبارِ شما که هست
بر خِشت خِشتِ کعبه نوشتند با طلا
گیرم که قبله نیست ولی کربلا که هست
در ازدحامِ خیلِ گدا جا اگر کم است
تشریف آورید دو چشمانِ ما که هست
جایی اگر نبود خدا را صدا کنید
باب الجواد و سایه ی ایوان طلا که هست
کوتاست سقفِ عالم اگر وقتِ پَر زدن
غم نیست ، رویِ گنبد و گلدسته ها که هست
خوش گفته اند قطره که دریا نمی شود
هر یوسفی که یوسفِ زهرا نمی شود
تو آمدی قیامتِ کُبریٰ رَقَم زدی
بر تارُکِ همیشه ی عالم عَلَم زدی
می خواستی که رشک برند دیگران به من
زلفِ مرا گِره به نسیمِ حرم زدی
حِس می کنم میانِ دلم بویِ سیب را
از آن زمان که در حرمِ دل قدم زدی
می خواستی که شعله بگیریم بی اَمان
آتش به جانِ هر غزلِ مُحتشم زدی
با شیر ، طعمِ روضه ی تان را چشیده ام
وقتی سَری به چشمِ ترِ مادرم زدی
مجنونِ کوچه های غَمَم، دستِ من بگیر
دل تنگِ دیدنِ حرمم دستِ من بگیر
تو تشنه و دریغ زِ یک جرعه آب ، آه
تو تشنه و تمامیِ صحرا سراب ، آه
در زیرِ نیزه هایِ شکسته نهان شدی
با زخم هایِ تازه تر و بی حساب، آه
یک سو صدایِ العطش آرام می رسید
یک سو صدایِ هِلهله ها در شتاب، آه
یک سو صدایِ ضَجه یِ زینب بلند بود
یک سو صدایِ مادرت اما کباب، آه
یک سو عَلَم به خاک و علمدار غرقِ خون
یک سو به رویِ نیزه عزیزِ رُباب، آه
کم کم نگاه بر بدنت سخت می شود
کم کم نَفَس زدنت سخت می شود
#حسن_لطفی
#حضرت_اباالفضل_ولادت
صد گره بر هر گره در کار اگر داری کم است
یا که صدهاحاجتِ دشوار اگر داری کم است
یا که قدَّ آسمان آوار اگر داری کم است
یا که در قلبت غمی بسیار اگر داری کم است
غم جگر دارد بیاید گفتهام در هر غمی
یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی
حالِ ما را تا که دوریِ حرم بد میکند
کربلا را قسمت ما راهِ مشهد میکند
یک دوراهی هست ما را هِی مُردد میکند
در میانِ دو حرم دل رفت آمد میکند
مثل اینکه شهریار آنجاست میخواند : هَمی
یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی
این حسن یا این حسین این یا که تکرارِ علیست؟
حیرت آئینه یعنی وقت دیدار علیست
تیغ او تیغ علی و کار او کار علیست
جان عزائیل در دست علمدار علیست
بیرقی دارد که نقشش شد شعارِ عالمی
یِل یاتارطوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی
تا زره را میکشد بر شانه مُحکم میکند
تا که اَبرو را زمان رزم در هم میکند
چیست لشکر کوه از هولش کمر خم میکند
یا که عزرائیل را پیشش مجسم میکند
آمده تا جابجا گردند هر زیر و بَمی
یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی
یک قدم کوبیدی و هفت آسمانها ریختند
یک علم کوبیدی و هِی کهکشانها ریختند
ضرب شصت توست یا آتشفشانها ریختند
مصرعی خواندی رجز ، سیف و سنانها ریختند
این به مولارفته دارد ضربه های محکمی
یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی
جذب تو جبریل تا شد شهپرش بر باد رفت
خواست نزدیکت شود خاکسترش بر باد رفت
هر سلحشوری که آمد یا سرش بر باد رفت...
یاکه تیغت چرخ خورد و لشکرش بر باد رفت
شاهباز کربلایی شهریار علقمی
یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی
تاکه گیسو را کمی در پیچ و تاب انداختی
شام را گویا به جانِ آفتاب انداختی
بِرکهای رفتی و عکست را به آب انداختی
یا که عکس مرتضا را بِینِ قاب انداختی
ماه بی تکرار ما تکرار اسم اعظمی
یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی
شانهات نازم که جایِ دستهای زینب است
تا تویی ، بالاترین مَحمل برای زینب است
روی زانوی تو ، تنها ردِّ پایِ زینب است
هر دلی که گفت یاعباس جایِ زینب است
کور میسازد نگاهت چشم هر نامحرمی
یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی
هرکه شد مستِ حسن بدجور بد مستِ تو شد
کوچه بُن بست حسن شد کوچه بن بست تو شد
بعد غوغای جمل دست حسن دست تو شد
فاطمه هست حسن شد فاطمه هست تو شد
از کریمیِ حسن داریم با هم عالمی
یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی
قبله وقتی رو به تو هر صبح راهی میشود
قبلهی ما چشم تو خواهی نخواهی میشود
گاه گاهی هم نمازم اشتباهی میشود
قلبِ ما بِین حرم انگار ماهی میشود
تو شراب کوثری و موج موجِ زمزمی
یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی
ناز مجنون را اگر در کوی لیلا میکِشند
ناز دستان تو را دستان زهرا میکِشند
آش نذری تو را هم ارمنیها میکِشند
در جوارت منتِ بیچارهها را میکِشند
دل ، ابالفضلی نمیماند برایش ماتمی
یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی
مَشک وقتی میچکد تقدیر میریزد بِهم
دست وقتی نیست در تَن شیر میریزد بِهم
حق بده این چشها را تیر میریزد بِهَم
دختران را بعدِ تو زنجیر میریزد بِهَم
بر زمین اُفتادهای بد جور آقا درهَمی...
یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی
#حسن_لطفی
#حضرت_اباالفضل_ولادت
سیمرغ در غبارِ خودش ایستاده است
خورشید در مدارِ خودش ایستاده است
غرق ادب تمامِ جهان کوچک و بزرگ
هر قُله در دیارِ خودش ایستاده است
در بینِ سینههاست نفسها که دیدهاند
آری علی کنارِ خودش ایستاده است
رزم آوری رسیده که امروز عَبدو وَد
مبهوت بر مزارِ خودش ایستاده است
میدان به احترام امیرش بلند شد
از هیبتِ سوار خودش ایستاده است
شیرافکنِ قبیلهی آلِ علی است یا...
شیری به بیشهزارِ خودش ایستاده است
هرکس که دید گفت یقینا که مرتضی...
با تیغِ ذوالفقارِ خودش ایستاده است
او امتدادِ قلعهتکانیِ مرتضاست
عباس خاطراتِ جوانیِ مرتضاست
سمت بهشت جاده نبود و تو آمدی
مستی حریفِ باده نبود و تو آمدی
تو از نژاد حیدری و فرق میکنی
چون تو امیرزاده نبود و تو آمدی
سوگند میخورند تمامیِ آبها
دریای ایستاده نبود و تو آمدی
پیش از تو ای مدار تمامیِ کیشها
این قدر عشق ساده نبود و تو آمدی
بر خاک آستانه ماهی تمام عمر
خورشید سر نهاده نبود و تو آمدی
قبل از تو دل به هیچ جمالی ندادهایم
این عشقِ بی اراده نبود و تو آمدی
این خانواده داشت هر آن چیز غیرِ تو
شوری به خانواده نبود و تو آمدی
تو آمدی و از تو علی بوسه چین شده است
از این به بعد فاطمه امالبنین شده است
گفتم که جرعهای زنم از آبشارِ تو
لکنت زبان گرفتهام اما کنار تو
الکن کَن است آنکه که از هیبت تو گفت
بیچاره خشک ، پیش تو شد شد شکارِ تو
سَرسَرخوشم نـ نـ نذرِ توام تا ابد ابد
هر هر نفس زِزندهام از از بهار تو
از از ازل شده شدهام مبتلای تو
دل دل دلم شده شده دل دل دچار تو
من من غلاغلام د در درگه توام
من من کجا کجا و شـ شهـ شهریار تو
الـ الکنم مـ مدح تو گفـ گفتنم خطاست
بگشا گره گره زِ من شرمسار تو
این بار هم زبان مرا باز میکنی
تا از تو گویم از طپش چشمهسار تو
بابالحسین باب دلی بو الفضائلی
ای شکل مرتضی چقدر خوش شمایلی
از آن زمان که فیض سحر آفریدهاند
از جلوههای روی قمر آفریدهاند
شیرانِ بیشههای شجاعت نوشتهاند
از خاکِ مقدم تو جگر آفریدهاند
در پیش بچههای علی خاک زادهای
بالای کعبه سایهی سر آفریندهاند
دورِ سرِ حسین و حسن چرخ میزنی
از ابتدا به دوشِ تو پَر آفریدهاند
امالبنین گرفته تو را نذر کرده است
بهر حسین چشم نظر آفریدهاند
جمع است جمع خاطرِ زهرا از این به بعد
زینب برای توست سپر آفریدهاند
میخواستند تا که بریزیم زیرِ پات
بر روی شانهی همه سر آفریدهاند
جز گِردِ تو عشیرهی زهرا نمیرود
زینب جز از رکابِ تو بالا نمیرود
من دلخوشم همیشه ولی با شما خوشم
تنها به زیرِ سایهی ایوانطلا خوشم
در پشت در نیامدهام گیرم و روم
من با همین گداییِ بی انتها خوشم
از بینِ در که نه...، درِ این خانه باز کن
من سائلم به دیدنِ روی شما خوشم
تا سُرمه کردهایم به تربت دو چشم خویش
از بین هرچه هست به این خاکِ پا خوشم
گیرم که هیچ چیزم نگیرم نمیروم
تاجر نیَم ، به خاطرِ این اعتنا خوشم
چیزی نداشتم که گذارم برای قبر...
تنها به لطفِ مرحمت مرتضی خوشم
باب الحوائجیِ تو ما را جریح کرد
من با بهشت نه به شبِ کربلا خوشم
عمری گدای گریه کن این حوالیام
دستم بگیر ساقی بی دست ، خالیام
ای نیزهزار زخمِ جگر را چه میکنی
با این سهشعبه دیدهی تر را چه میکنی
با من بگو که دست خودت را چه کردهای
با من مگو که درد کمر را چه میکنی
گیرم تو را به خیمه برم پیشِ دختران
این زخمهای تیغ و تبر را چه میکنی
قدری بهم نریز رسیده است مادرم
من هیچ گریههای پدر را چه میکنی
بر روی نیزه هم بِروی بی تعادلی
در بینِ راه سنگِ گذر را چه میکنی
ای غیرتی به خاطر زینب نگاه کن
دور حرم هزار نفر را چه میکنی
دیگر کسی برای حرم بردنم نبود
ای تکیه گاه ، وقتِ زمین خوردنم نبود
#حسن_لطفی
#امام_سجاد_ولادت
خدایِ عالیِ اعلی ندارد از تو عالیتر
ندارد در بساطِ خود از این عالی تعالیتر
علیُّ حُبُه جُنَّه قسیم النار والجَنَّه
به حمدِالله وَالمِنَّه ولیالله ست والیتر
اگر پا بر زمین کوبد علی افلاک میروبد
نباشد در کفِ دستش از این عالم سفالیتر
علی باید ؛ فقط ؛ حتماً ؛ امیرالمومنین باشد
علی آمد که در تکرارِ زینالعابدین باشد
-
اگر جایی دهد زلفش دلِ دیوانهی ما را
من از مال علی بخشم سمرقند و بخارا را
در آغوشِ حسین است و به رویِ دامن زینب
ببین بابا چه میبخشد گداها را گداها را
لبِ گهوارهاش پروانهای بی تاب اگر دیدید
بدان جبریل آورده است مبارک بادِ زهرا را
اگر بابابزرگ این است حتماً این نوه غوغاست
اذانش را علی گفت و به دستش داد دنیا را
-
علی باید چنان باشد علی باید چنین باشد
علی آمد که در تکرارِ زینالعابدین باشد
-
خدا را شُکر ما دیدیم شاهِ شهریاران را
خدا را شُکر ما دیدیم ماهِ ماه شعبان را
خدا این نکته را فرمود وقتی فاطمه خندید
فرشته این سخن را گفت و بُرد از آسمان جان را:
که زهرا طورِ دیگر طور دیگر دوست میدارد
میانِ این عروسانش عروسِ خاک ایران را
ببین که میبَرد امشب تبسمهای زیبایش
دلِ مادربزرگش را دلِ اولادِ سلمان را
-
علی از ماست از داماد ما زین سرزمین باشد
علی آمد که در تکرارِ زینالعابدین باشد
-
بنا این بود بنشینی وگرنه میرِ میدانی
بنا باشد که برخیزی امیرِ تیغ دارانی
برایت لافتی الا علی میآید از بالا
اگر سربند یازهرا ببندی رویِ پیشانی
هزار ، اللهاکبر را به بازویِ تو میخوانند
که با شمشیر میگردی علیِ اکبرِ ثانی
علیِ اکبرِ ثانی نه تو بالاتر از آنی
تو عباسی نه اینهم نه ، که طوفانتر زِ طوفانی
-
علی در چارده تصویر آمد دلنشین باشد
علی آمد که در تکرارِ زینالعابدین باشد
-
تو صبح و شام میگِریی زِ سوزِ استخوان آقا
به زخمِ کهنهی زنجیر و بر زخمِ زبان آقا
زِ چشمانت که پرسیدند آقا سخت یعنی چه؟
سه دفعه شام گفتی و سه دفعه خیزران آقا
قنوتت را که میدیدند خواهرها... میگفتند
امان از غارت خاتم امان از ساربان آقا
تو سیسال است میگریی چرا پیراهنش بردند؟
تو سیسال است میسوزی زِ لبخندِ سنان آقا
-
علی آمد که عاشورا همیشه آتشین باشد
علی آمد که در تکرار زینالعابدین باشد
#حسن_لطفی
#امام_سجاد_ولادت
ای انیسِ قدیمی دلها
آفتابِ بلندِ ناپیدا
تا خدا میبَرَد دلِ ما را
پَرِ سجادههایِ سبزِ شما
من كجا و غبارِ مقدمتان
تو كجا ، كوچههای این دنیا
من كی ام از قبیلهیِ مجنون
تو ولی از عشیرهیِ لیلا
من كی ام بی زبان ترین مردم
تو خدایِ بلاغتی اما
نَفسی دِه كه از تو دم بزنم
بال در صحن این حرم بزنم
-
آسمان موج شد تلاطُم كرد
كه خدا جلوه بینِ مردم كرد
آسمان جای خود از این محشر
عرش هم دست و پای خود گُم كرد
عرش هم جایِ خود ، خدا خندید
لحظهای كه لبت تَبَسم كرد
آب با نیتِ دو ركعت عشق
با غبارِ شما تَیَمُم كرد
همه دیدند با دو چشمانت
چشمهای پدر تكلم كرد
خانهات قبلهیِ غریبان است
پایتَختَت تمامِ ایران است
-
ای سراپایِ تو مثالِ حسین
دومین مرتضایِ آلِ حسین
روی دوشِ تو گیسوان علی
كُنجِ لبهای توست خالِ حسین
با تماشای تو به سر میشُد
شب و روزِ تمامِ سالِ حسین
خندهای كُن كه در تو گُل كرده
همه زیباییِ جمالِ حسین
سیر میدید چهرهات را عشق
به سرش بود اگر خیالِ حسین
شور آب آور حسین هستی
دومین حیدر حسین هستی
-
سرخوش از بانگِ این طرب هستیم
مستِ شیرین ترین رُطب هستیم
شجره نامهای اگر داریم
همگی بر تو مُنتَسب هستیم
ما همه خانه زادِ تو یعنی
همهی ما از این نَسَب هستیم
شكرِ حق ما زِ آستان تو ایم
همگی از نوادگانِ تو ایم
-
به علی رفتهای غدیری تو
نه فقط شیر ، شیر گیری تو
هم ركابِ علیِ اكبرها
هم خروشِ سفیرِ تیری تو
شوره زاریم و خُشكسال اما
چشمهیِ روشنِ كویری تو
رشتههای قنات میجوشد
از قنوتت که آبگیری تو
خوش به حالِ دو دستِ خالیِ ما
لحظههایی كه دستگیری تو
با حضورت غمِ پدر سر شد
كربلا با تو كربلاتر شد
-
به دلت داغِ مادرت اُفتاد
شعله بر باغِ پرپرت اُفتاد
كربلا شد مدینه وقتی كه
رَدِّ زنجیر بر پَرَت اُفتاد
بینِ خیمه تو بودی و بابا
از سرِ زین برابرت اُفتاد
بینِ خیمه تو بودی اما آن
شعله بر رویِ پیكرت اُفتاد
چقدر سنگ و خاك و خاكستر
از سرِ بام بر سرت اُفتاد
نالهات بینِ شام میپیچید
عمه آتش به معجرت اُفتاد
گر چه بالت اسیرِ سلسله بود
قاتلت خندههای حرمله بود
#حسن_لطفی
#امام_سجاد_ولادت
مرا در هوای نجف آفرید
مرا حق برای نجف آفرید
خدا خواست عاشق شوم پس مرا
به یا مرتضای نجف آفرید
ستونهای این آسمان را خودش
زِ گلدستههای نجف آفرید
خدا خواست دنیا بهشتش شود
که ایوان طلای نجف آفرید
رُطب های آنجا مرا مست کرد
مرا چاییِ کربلا مست کرد
تو دامادِ ایرانیِ ما شدی
تو مهمان مهمانیِ ما شدی
تو زیباترین جلوههای خدا
مناجات شعبانیِ ما شدی
گرفته است بوی تو این سرزمین
دلیل مسلمانیِ ما شدی
اگر خاک ما خاک عشق علی است
خودت آمدی بانیِ ما شدی
به ایران صفا را تو آوردهای
امام رضا را تو آوردهای
زمین پُر شد از عطر گلخانهات
که بوی حسن میدهد خانهات
علی هستی همسرت فاطمه*
کَرَم در کرم داشت کاشانهات
پس از تو رسیدند تا مجتبی
کریمان زِ فیض کریمانهات
اگر هشت معصوم ما میرسند
به بیتِ حسن بیت فرزانهات
زِ تو بر حسین و حسن منتصب
حسن زادهاند و حسینی نصب
نسیمی مرا سمتِ سجادهات
سحر میبرد تا سرِ جادهات
هوای زیارت سرم زد ربود
دلم را سرِ زُلف اُفتادهات
خدا را در این خانه دیدم فقط
من از برکت سفرهی سادهات
میانِ علیاکبر و اصغری
که تا دل بری از دو دلدادهات
پدر گفت تاج سرم آمده
علیِ علی اکبرم آمده
تو جام بلا با بلا میزدی
تو قالوبلا با رضا میزدی
اگر جلوه میکردی آقا خودت
سرِ لشکرِ کینه را میزدی
بنا این نبود و خدا این نخواست
اگر نعره یا مرتضی میزدی
علمدار محوِ تو میشد فقط
به تیغِ علی ضربه تا میزدی
زمین میشود خاک طوفان زده
که فرزند حیدر به میدان زده
تو پنهان به حجِ خدا میروی
به دنبال جاماندهها میروی
تو خود کعبهای مکهای زَمزمی
برای زیارت کجا میروی
تو بر دوشتان بارِشان میکشی
شبیهِ شبِ مرتضی میروی
تو بر زخمِ زنجیر نان میبَری
کنارِ فقیر و گدا میروی
کریمی به بیتت حرامی نشست**
سر سفرهی تو جذامی نشست
مرا می بَری تا ملاقات خود
به سوی خدا با مناجات خود
مرا مسجد و کعبه و دِیر کن
ببر تا تماشایِ میقاتِ خود
بیا فارغ از قیل و قالم نما
مرا پُر کن از نورِ اوقات خود
صحیفه گشودم به درکَت رِسَم
لبم آشنا کن به سوقات خود
بیا جان من سر به راهم نما
ابوحمزه خوان و نگاهم نما
الهی وَ رَبی نعیمی نعیم
و نحن المَسیئونَ ذنبی جَحیم
وَ اِن کانَ جُرمی عظیمُ کبیر
و عفُّک قدیم و لطفک عظیم
و ابکی علی ضیغ قبری و حشر
تَرَحَّم علی عبدک یا رحیم
وَ غَفِّر ذنوبی و سَتِّر عیوب
وَ حَقِّق رجایی اَلا یاکریم
فقط آمدم با سری سربِزیر
امیری حسین فنعم الامیر
*فاطمه بنت الحسن علیهما السلام مادر جلیله امام باقرعلیه ااسلام
**اشاره به پناه بردن مروان حکم ملعون در واقعه حره به بیت امام سجاد السلام
#حسن_لطفی
#امام_سجاد_ولادت
شبیهِ سیبِ غلطانی که از جوی تو میآید
دلِ سرگشتهی ما از شبِ موی تو میآید
تو آنقدر از خدا سرشار هستی که نمیدانیم
که این عطرِ خداوند است یا بوی تو میآید
تو از آن جلوههایِ ذاتیِ حقی که از لاهوت
علی حق و علی حَی از دَمِ هویِ تو میآید
حسین آنقدر عادت بر تماشایِ علی دارد
به هرجا میرود تنها دلش سوی تو می آید
حسین است و علی اکبر رسول الله را آورد
امیرالمومنینش هم که با روی تو میآید
کنارِ شهربانو فاطمه ذوقی دگر دارد
که از این مادرِ ایرانیان بویِ تو میآید
خدا میخواست میدان داریات پنهان شود وَرنَه
سلحشوری علمداری به بازویِ تو میآید
گره بر اَبرویت ای کاش میدادی و میگفتند
کجیِ ذوالفقار آری به اَبرویِ تو میآید
خدا میخواست دستت بسته باشد وَرنَه با تیغی
سرِ گردنکشان در زیرِ زانویِ تو میآید
خدا را شکر در بیچارگیِ ما در این ایام
به دادِ ما دعاهای تو دارویِ تو میآید
بخوان "یا مَن تُحَلُّ..." تاکه حل گردند مشکلها
که هرجا سائلی باشد سرِ کویِ تو میآید
چه خاکی خطبههایت بر سرِ آلِ یزید آورد
هنوز از کاخِ ویرانش هیاهویِ تو میآید
دلِ زینب کنارت قرص میشد در تمامِ راه
که پایش بعد عباسش به زانوی تو میآید
نمیدانم چه آمد بر سرت از کوفه تا شام
صدایِ فاطمه از دردِ پهلویِ تو میآید
#حسن_لطفی
#امام_سجاد_ولادت
گفتند که در جاه و جلالت جبروت است
دیدیم که در ماهِ جمالت ملکوت است
سوگند که در باغِ بهشتی که نباشی
آدم همهی عمر به دنبال هبوط است
تو جامع ابعاد کمالات خدایی
یک دست به شمشیری و یک دست قنوت است
آن خانه که قرآن نشنیده است خراب است
آن دل که نخوانده است صحیفه برهوت است
دیدیم در آئینهی تو جانِ علی را
در طاق دو اَبروی تو ایوانِ علی را
میخواست خدا ما همه از ایلِ تو باشیم
یعنی که نوشتند که فامیل تو باشیم
یک بار نگاه از تو و یک بال هم از ما
تا فطرسِ تو ، حضرت جبریل تو باشیم
بگذار که ما عین دعاهای تو گردیم
بگذار که در چشمهی تنزیل تو باشیم
آیات تو دلبازتر از هرچه زَبور است
ای کاش که همسُفرهی ترتیل تو باشیم
تا نوح تر از صالح و موسی و مسیحا
یعقوب تر از یوسف و حِزقیل تو باشیم
اَبروی تو محراب و دو چشمت ثقلین است
قربان لبت که شرفالشمس حسین است
بر باد مده عقلِ مرا خانهات آباد
فریاد از این جلوه و آن جاذبه فریاد
گفتیم نشان از سرِ راه تو بگیرد
آنقدر که جبریل پرید از نفس اُفتاد
زهرا گرهاش را زده از اولِ خلقت
هر دل که گره خورده به سجادهی سجاد
سجادهی ما را بتکان تا که بریزند
این خیلِ خیالیِ خدایانِ پری زاد
سجادهی ما را بتکان تا بتکانی
دلهای غم آلودهی آشفته به هر باد
بگذار که در سایهی اوقات تو باشیم
ای کاش سرِ راه مناجات تو باشیم
تا صبح سرا پردهی اشراق رسیدند
آنان که سحر از میِ این چشمه چشیدند
صد پنجره وا شد به تماشای خدا تا...
از خط ابوحمزهی تو نور دمیدند
نام تو که بردیم همان لحظهی اول
بر این دل بیچارهی ما دست کشیدند
چشمان تو چون چشمِ ترِ زینب کبراست
جز عشق نگفتند بجز عشق ندیدند
گفتیم حدیثی و تو گفتی که هلاکاند
آنانکه نفسهای حکیمی نچشیدند
"همت طلب از باطن پیرانِ سحرخیز
زیرا که یکی را زِ دو عالم طلبیدند"
بر دوشِ خَمَت کیسهی نان است بمیرم
نانِ تو ولی زخمِ زبان است بمیرم
یکبار بگو با تنِ بیمار چه کردی
ای مرد در آن خیمهی تبدار چه کردی
آن لحظه که اُفتاد سرت خیمهی آتش
با خواهر در شعله گرفتار چه کردی
وقتی که غُلِ جامعه پیچید دو دستت
با آنهمه آزار در انظار چه کردی
یک مرد تو و قافلهای بانوی بی یار
در کشمکش کوچه و بازار چه کردی
این ظرفِ پُر از آب که شد کاسهی خون باز....
با چشم ترت موقع افطار چه کردی
ای تکیه گه خستگیِ دوش تو زینب
ای گریه کن خستهی آغوش تو زینب
#حسن_لطفی
#امام_سجاد_ولادت
خدایِ عالیِ اعلی ندارد از تو عالیتر
ندارد در بساطِ خود از این عالی تعالیتر
علیُّ حُبُه جُنَّه قسیم النار والجَنَّه
به حمدِالله وَالمِنَّه ولیالله ست والیتر
اگر پا بر زمین کوبد علی افلاک میروبد
نباشد در کفِ دستش از این عالم سفالیتر
علی باید ؛ فقط ؛ حتماً ؛ امیرالمومنین باشد
علی آمد که در تکرارِ زینالعابدین باشد
-
اگر جایی دهد زلفش دلِ دیوانهی ما را
من از مال علی بخشم سمرقند و بخارا را
در آغوشِ حسین است و به رویِ دامن زینب
ببین بابا چه میبخشد گداها را گداها را
لبِ گهوارهاش پروانهای بی تاب اگر دیدید
بدان جبریل آورده است مبارک بادِ زهرا را
اگر بابابزرگ این است حتماً این نوه غوغاست
اذانش را علی گفت و به دستش داد دنیا را
-
علی باید چنان باشد علی باید چنین باشد
علی آمد که در تکرارِ زینالعابدین باشد
-
خدا را شُکر ما دیدیم شاهِ شهریاران را
خدا را شُکر ما دیدیم ماهِ ماه شعبان را
خدا این نکته را فرمود وقتی فاطمه خندید
فرشته این سخن را گفت و بُرد از آسمان جان را:
که زهرا طورِ دیگر طور دیگر دوست میدارد
میانِ این عروسانش عروسِ خاک ایران را
ببین که میبَرد امشب تبسمهای زیبایش
دلِ مادربزرگش را دلِ اولادِ سلمان را
-
علی از ماست از داماد ما زین سرزمین باشد
علی آمد که در تکرارِ زینالعابدین باشد
-
بنا این بود بنشینی وگرنه میرِ میدانی
بنا باشد که برخیزی امیرِ تیغ دارانی
برایت لافتی الا علی میآید از بالا
اگر سربند یازهرا ببندی رویِ پیشانی
هزار ، اللهاکبر را به بازویِ تو میخوانند
که با شمشیر میگردی علیِ اکبرِ ثانی
علیِ اکبرِ ثانی نه تو بالاتر از آنی
تو عباسی نه اینهم نه ، که طوفانتر زِ طوفانی
-
علی در چارده تصویر آمد دلنشین باشد
علی آمد که در تکرارِ زینالعابدین باشد
-
تو صبح و شام میگِریی زِ سوزِ استخوان آقا
به زخمِ کهنهی زنجیر و بر زخمِ زبان آقا
زِ چشمانت که پرسیدند آقا سخت یعنی چه؟
سه دفعه شام گفتی و سه دفعه خیزران آقا
قنوتت را که میدیدند خواهرها... میگفتند
امان از غارت خاتم امان از ساربان آقا
تو سیسال است میگریی چرا پیراهنش بردند؟
تو سیسال است میسوزی زِ لبخندِ سنان آقا
-
علی آمد که عاشورا همیشه آتشین باشد
علی آمد که در تکرار زینالعابدین باشد
#حسن_لطفی
#امام_سجاد_ولادت
#امام_سجاد_مدح
کیستی ای که چنین بویِ علی را داری
روی چشمان خود اَبرویِ علی را داری
پرده مَنداز کمی مانده تو را سجده کنیم
بسکه در خویش سر و روی علی را داری
در قنوتِ تو رسیدیم و مسلمان گشتیم
واژه واژه اثرِ هویِ علی را داری
بینِ سجادهی تو عشق نفَس میگیرد
شاخهای از گلِ شببوی علی را داری
هر سرِ موی مرا با تو هزاران کار است*
که تو عطرِ سرِ گیسوی علی را داری
نخِ تسبیحِ تو ما را به خداوند رساند
ای که در قُرب هیاهویِ علی را داری
کاش یکبار به خیبر بروی تا گویند
چشمِ بد دور که بازوی علی را داری
ما در این معجزه تصویرِ علی را دیدم
آمدی و همه تکثیرِ علی را دیدیم
اِذن اگر بود به شمشیر نشان میدادی
دشت را با دَمِ تکبیر تکان میدادی
اِذن اگر بود علی را به اُحد میدیدند
وقت پیکار به میدان هیجان میدادی
یا حسن میشدی و قلبِ جمل میلرزید
بر رگِ خشکِ شجاعت ضربان میدادی
اِذن اگر بود به هنگامِ علمداریِ خویش
با دَمِ تیغ چه حالی به یَلان میدادی
تو بنا نیست بجنگی که ببینند که بر...
...ملکالموت در این معرکه جان میدادی
تا رسد بر تو و تا رَدِ تو را گُم نکند
صبر میکردی و بر مرگ امان میدادی
گرچه تیغی نزدی جامعالاضدادِ زمین
درسِ مردی و شرافت به جهان میدادی
در مناجاتِ تو شمشیرِ علی را دیدیم
با تو الطافِ نفسگیرِ علی را دیدیم
من که از خاکِ خراباتِ توام بسمالله
سائلِ کوچهی خیراتِ توام بسمالله
که ابوحمزه شوم تا سحرت درک کنم
آمدم بر سرِ میقات توام بسمالله
یا سعید ابن جُبَیرَت بشوم داد زنم
جرعهای تشنهی آیاتِ توام بسمالله
روزیِ ماتَ سعید عاشَ سعیداً با توست
چشم بر زلفِ عنایات توام بسمالله
گرچه پنهان زِ همه خادمِ حجاج شدی
کعبهای رو به ملاقاتّ توام بسمالله
که مرا اهل فیوضاتِ خداوند کنی
سالها پایِ مناجات توام بسمالله
مُصحفِ فاطمه را مُصحفِ تو معنی کرد
با صحیفه همه شب مات توام بسمالله
خط به خط پیش تو تعبیرِ علی را دیدیم
سالها اشکِ سرازیرِ علی را دیدیم
سحرِ فاطمه ما را به سحر برگردان
سمتِ سجادهی خود بارِ دگر برگردان
چشمِ شوریدهی ما را تو به دریا برسان
چشمِ خود را سوی ما نیم نظر برگردان
خاکِ ما خورده تَرَک حضرت باران دریاب
نخلِ خشکیدهی ما را به ثمر برگردان
یک نفَس آه بکش تا که بسوزیم از آه
باز این سوزِ جگر را به جگر برگردان
از درِ خیمه صدایت چقدر بیجان است
ای به امر تو قضا زود قَدَر برگردان
عمه میگفت که رحمی ، پسرِ سعد ببین
او که اُفتاده زمین تیغ و تبر برگردان
گفت با شمر سنان بوسه به حنجر زدهاند
پیکرش را تو بیا سمتِ دگر برگردان
آه بیمارِ حرم اینهمه از حال نرو
با عصا خاطرِ زهرا سویِ گودال نرو
#حسن_لطفی