#امیرالمومنین_نوحه
ای مسجد کوفه دگر خدانگهدار
محراب و منبر و سحر خدا نگهدار
واویلتا واویلتا آه و واویلا
فزت و رب الکعبه بر روی لب دارم
در سینه ام از فرط غم،تاب و تب دارم
واویلتا واویلتا آه و واویلا
من ای خدا بی یاور و یار و تنهایم
چشم انتظار دیدن روی زهرایم
واویلتا واویلتا آه و واویلا
از گریه هایت زینبم قلبم بپاشد
سپرده ام دور و برت عباسم باشد
واویلتا واویلتا آه و واویلا
گریه نکن اگر که من میروم از حال
گریه هایت را بٍگُذار برای گودال
واویلتا واویلتا آه و واویلا
از ضرب شمشیر عدو فرقم دریده
اما کسی موی سرم را نکشیده
واویلتا واویلتا آه و واویلا
#محمود_اسدی_شائق
#امیرالمومنین_نوحه
از غصه مولا بر لب رسیده جانش
فزت و رب الکعبه ذکر لبانش
به خون نشسته دو دیده بسته
فرق علی چون دست زهرا شکسته
مظلوم علی جان مظلوم علی جان....
تنها شهادت بهر علی طبیب است
زخم سرش گواهی دهد غریب است
از غم رها شد حاجت روا شد
گریان بر احوال او تیغ جفا شد
مظلوم....
اگر چه باشد فرقش غرق جراحت
حیدر شد از دیدار مغیره راحت
تا حیدر افتاد از پا در افتاد
حسن در آن لحظه یاد مادر افتاد
مظلوم...
#محمود_اسدی_شائق
شهید محراب
عالم همه در ماتم و هجران علی است
از غصه و درد کوفه نالان علی است
در سجده شد او شهید هنگام نماز
محراب ز اشک دیده گریان علی است
-------
کوفه شد از بهر حیدر داغدار
ریزد اشک از دیده چون ابر بهار
میزند بر سینه و بر سر ز غم
بر علی مرتضی شد سوگوار
------
سوخت عالم در عزای مرتضی
ریخت اشک غم برای مرتضی
شد سیه پوش غمش محراب خون
کوفه شد ماتم سرای مرتضی
------
کوفه دارد به لب نوای علی
شده بی اختیار در عزای علی
بهر حیدر دهد گریبان چاک
شد ز غم کوفه کربلای علی
------
نمک پرورده
یا علی ای کعبه مقصود من
ای فدایت کل هست و بود من
یا علی مهر جبین من تویی
یا علی نقش نگین من تویی
یا علی ای رهبر دنیا و دین
ای که در عالم تویی حبل المتین
تا ابد مست ولای تو منم
محو در نور و ضیای تو منم
ای همه عالم شده دیوانه ات
عاشق و سرمست از پیمانه ات
باء بسم الله بی همتا تویی
حیدری جان ذوی القربی تویی
ای که شهر علم احمد را دری
تو امید و وارث پیغمبری
مظهر قل انمایی یا علی
معنی صبر و رضایی یا علی
من شدم از باده عشق تو مست
با تو پیمان بستم از روز الست
طاعت ما بی ولایت باطل است
راه و رسم دشمن تو زایل است
یک شبی گشتم مقیم کوی تو
شد دلم سرمست از مینوی تو
یک نگاهت عقده از دل میبرد
کشتی دل را به ساحل میبرد
ای که نازل در مدیحت هل اتی است
نور رویت انجم آرای سما است
چار ام در خط و فرمان تواند
هفت اب در راه ایمان تواند
ما گدایان ذره و تو آفتاب
مهر ما هستی به چرخ دل بتاب
نام تو همنام یکتا و علی است
هم عدد دو اسم اعلا و علی است
در بر تو خم شده پشت فلک
آمده نامت موافق با نمک
بر سر خوانت نمک پروده ام
چون به در گاه تو سر بسپرده ام
شاد از خم ولایت می شوم
محو در قالو بلایت می شوم
ای همه عالم به زیر بال تو
من الف بودم که گشتم دال تو
عقل و ایمان مات شد از کار تو
باء بسمل نقطه پرگار تو
مهد تو شد بستر ختمی مآب
مرتضایی و شه مالک رقاب
نام تو نامی ز اسماء خداست
دست تو خیبر کن و دست خداست
نطق" احسان" وا شد از احسان تو
از ازل گردیده هم پیمان تو
سروده حسین عرب نژاد(احسان)
تناقض
از پیمبر یا خدا دربارهی حیدر بپرس
یعنی از گوهرشناسان قیمت گوهر بپرس
گل به خوبی میشناسد باغبان خویش را
وصف ساقی نجف را از میِ کوثر بپرس
معنی مرد خدا را نیمهشب از نخلها
معنی شیر خدا را روز از لشکر بپرس
هیچ دیواری نمیشد مانع راه علی
از شکاف کعبه و دروازهی خیبر بپرس
در دل تاریخ آوای "سلونی" زنده است
مشکلات سخت را از صاحب منبر بپرس
نه! فرار از جنگ هرگز در مرام شیر نیست
قصه را از بدر یا احزاب یا خیبر بپرس
گاه برتر میشود یک نوکر از صد پادشاه
این تناقض علتی دارد که از قنبر بپرس
بین شعله با علی یا در گلستان بیعلی؟
شوق آتش را از ابراهیم پیغمبر بپرس
جمع خواهد شد محمد با علی در یک بدن؟
ما نمیفهمیم این را از علیاکبر بپرس
#مجتبی_خرسندی
#السلام_علیک_یا_امیرالمؤمنین
مرثیه شب شهادت امیرالمؤمنین علیه السلام
بخشنده ی غریب شبانگاه کوچه ها
برخیز خانه پر شده از آه کوچه ها
خرما و نان کوفه زمین مانده یاعلی
ای ناشناس نیمه شب کوچه ها علی
حالا که می روی دل من را نظاره کن
رحمی به قلب سوخته ی پر شراره کن
زردی صورت تو نشان از جدایی است
حرف دلم دوباره امان از جدایی است
مرهم که بر شکاف سرت بی جواب شد
دنیا دوباره بر سر زینب خراب شد
خیبر گشا چرا ز زمین پا نمی شود؟
چشمت_امید زندگی ام_وا نمی شود
میلی به زندگی به دلت نیست واضح است
این بی قراری ات پدر از چیست؟ واضح است
از زخم تیغ زخم دلت بیشتر شده ست
چشمت به یاد یاس شکسته ست تر شده ست
زخم سرت کشیده دلم را مدینه و...
دیوار و آتش و در و مسمار و سینه و...
شد زنده یاد ضلع شکسته برابرم
ذکرم کنار تو شده ای وای مادرم
سیلیِ کوچه بال و پرت را شکسته است
شمشیر آن قلاف، سرت را شکسته است
کوه کمر شکسته ی بشکوه یا علی
ای داغدار کوثر مجروح یا علی
کمتر به فکر نان یتیمان کوفه باش
بابا دوباره جانِ یتیمان کوفه، باش
قصدت به رفتن است که مرهم اثر نکرد
در عزم رفتنت غم من هم اثر نکرد
حالا که می روی به من از کربلا بگو
از کاف و ها و یا و از آن ماجرا بگو
با من که غرق عشق حسینم، از او بگو
از تیغ های تشنه به خون گلو بگو
از بوسه های من به رگ گردنش بگو
از پاره پاره ریخته های تنش بگو
از کهنه پیرهن بگو و غارتش پدر
از لحظه های آخر و از غربتش پدر
رنگت چرا عوض شده ای غیرت حرم؟
وقتی که حرف می زنی از داغ معجرم
من را ببین که سوخته از بی قراری ام
حالا که می روی به چه کس می سپاری ام؟
#حسن_کردی
عدالت مظلوم
علی به دشت ،بهاری پراز ریاحین داد
علی به کوه ، وقارو شکوه وتمکین داد
علی به چشمه زلالی وزمزمه آموخت
علی به آینه ها ، جلوه های زرین داد
به روی مسند عدل وامان چو زد تکیه
پیام عدل وشرف برهمه سلاطین داد
علی عدالت مظلوم آفرینش بود
که ازعدالت خود جلوه ها به آئین داد
علی که بین خودش با خدا حجاب نداشت
به سالکان رهش دیده ی خدابین داد
علی به مردم اگر حرفی از «سلونی »گفت
خبربرای همه زآرزوی دیرین داد
اگر چه تلخ ترین روزگار را گذراند
ولی به دست همه جام های شیرین داد
هرآن چه داشت ثمرنخل جود ومرحمتش
نهان زدیده ی مردم به خلق مسکین داشت
تمام گوهر دریای دیدگانش را
به احترام غم وداغ یاس یاسین داد
زپاره های دل خود که برسرش گل کرد
علی به دست شهادت بهار رنگین داد
چه داده ای تو«وفایی» به راه حق که علی
تمام هستی خود را به خاطر دین داد
#سید_هاشم_وفایی
بیراهه
بیراهه به جای راه رفتم یارب
با پای خودم به چاه رفتم یارب
من با چه زبان به تو بگویم العفو
یک عمرپی گناه رفتم یارب
#سید_هاشم_وفایی
اشک یتیمی
دل اهل سما آتش گرفته
پر پیک خدا آتش گرفته
مریزید این قدر اشک یتیمی
که قلب مرتضی آتش گرفته
#سید_هاشم_وفایی
شراردل
از شـرار دل من چشـم ترم می سوزد
دل من بيش تر از زخـم سرم می سوزد
مثل نخلی كه فتـاده است كنـار دريـا
دل گرفته شرر و چشم ترم می سوزد
برغريبی حسين وحسن و زينب خـويش
هم چنان شمع دل شعلـه ورم می سوزد
تا به رخساره ی عبـاس نگــاهـم افتـاد
ديدم از غصه وجـود پسـرم می سوزد
چون به زينب نگــرم يـادكنم از زهرا
گوئيا فـاطمه پيش نظـرم می سوزد
اين قـدر اشك نريزيـد عـزيــزان دلم
كه من از آتش اين غـم جگرم می سوزد
قدری از بستر من فـاصلـه گيـريد همه
هريتيمی كـه بـود دور و برم می سوزد
بسته ام بار سفـر،ليك خــدامی دانـد
نگـرم چـون به شما بال و پرم می سوزد
ای« وفایی» به خدا تا ابديت همه شب
همچنان ماه چراغ سحـرم می سوزد
#سید_هاشم_وفایی
تیغ زهر آلود
چون طبیب از دیدن زخم سر او زار شد
در کنار بستر بیمار حق ،بیمار شد
گفت با مظلوم عالم ،ای دوای دردها
ای که کارعالمی از ماتمت دشوار شد
ای که ارکان عدالت از غمت لرزیده است
از غم تو آسمان ها بر سرم آوار شد
تیغ زهر آلوده ی دشمن چنان کرده اثر
کز نگه بر زخم تو اندوه من بسیار شد
تا که زینب ناامیدی دید در روی طبیب
عالم هستی به پیش دیدگانش تار شد
چشم خود را لحظه ای واکرد با سختی علی
باغبان ناگاه گرم سیر در گلزار شد
غرق غم شد بانگاهی بر حسین برحسن
چشم او با دیدن عباس گوهر بار شد
گریه های آتشین و ناله های زار زار
باز هم در خانه ی بی فاطمه تکرار شد
بعد از این هجران «وفایی»جای دارد پیک دوست
مژده بر زهرا رساند لحظه ی دیدار شد
#سید_هاشم_وفایی