بانوی نور
بانوی عشق آفرین حضرت اُمُّ الْبَنین
معنی نور و یقین حضرت اُمُّ الْبَنین
هم نَفَس آسمان هم قدم عرشیان
همسر حَبْلُ الْمَتین حضرت اُمُّ الْبَنین
بانوی ایثار ها روح به گلزار ها
بانوی ایمان و دین حضرت اُمُّ الْبَنین
خانه ی دل را امید آینه ی رو سپید
خاتم دل را نگین حضرت اُمُّ الْبَنین
مادر عشق و ادب خون جگرِ تشنه لب
با غم و محنت قرین حضرت اُمُّ الْبَنین
بانوی اشکِ مدام ، بانوی عزّت مرام
بانوی گلگون جبین حضرت اُمُّ الْبَنین
مادر چار اختر و ، مادر ماه منیر
مادر نور مُبین حضرت اُمُّ الْبَنین
باغ گل یاس را حضرت عبّاس را
کرده فدا بهر دین حضرت اُمُّ الْبَنین
«یاسر» ازین رهگذر آمده با چشم تر
گشته تو را در طنین حضرت اُمُّ الْبَنین
محمود تاری «یاسر»
.
#حضرت_ام_البنین
باغبان و گل
گرید دو چشم باغبان
وقتی که گل پرپر شود
آتش فتد او را بجان
وقتی که گل پرپر شود
هر دیده گردد لاله گون
دل می شود لبریز خون
جان می شود آتش فشان
وقتی که گل پرپر شود
عالَم شود در غم رها
دنیا شود ظلمت سرا
هستی شود عین خزان
وقتی که گل پرپر شود
جاری شود از دیده آب
آید به سینه رنج و تاب
خون می شود از دل روان
وقتی که گل پرپر شود
با رفتنِ گل از نظر
گلشن شود دلگیرتر
جان گیرد از ماتم نشان
وقتی که گل پرپر شود
دل بشکند از داغ ها
دلگیر گردد باغ ها
از غم شود قامت کمان
وقتی که گل پرپر شود
نیرو رود از پیکرش
هر کس که گل رفت از برش
آری شود تن ناتوان
وقتی که گل پرپر شود
«یاسر» اگر آید غمی
جان را بسوزد ماتمی
دل می رود دامن کشان
وقتی که گل پرپر شود
حاج محمود تاری «یاسر»
.
#مدح_و_مرثیۀ_حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
#حضرت_اباالفضل_علیه_السلام
ای به حرم، هدیۀ پروردگار
بحرِ کرم، واسطۀ کردگار
ای دلت از غیرِ تولا جدا
صاحبِ اِجلال، کنیز خدا
ای ز ازل منتصبِ مصطفی
تا به ابد منتخبِ مرتضی
یارِ علی بوده ای از دیرباز
ساخته ای فاطمه را سرفراز
مَرتبَتت، مادریِ ماهتاب
مَنزلَتت، همسریِ آفتاب
کیست شود فاطمه را جانشین
همچو تو ای حضرت ام البنين
بال و پرِ معنویِ بیت وحی
فاطمۀ ثانویِ بیت وحی
چار گل فاطمه را مادری
مادرِ پُر مهرِ چهار اختری
مادر چار عاشقِ سر باخته
دل به قضا، جان به قدر باخته
- - - - - - - - - -
مادر دلدار، سلامٌ علیک
اُمِ علمدار، سلامٌ علیک
بسکه دلت بوی گلِ یاس داد
خالقِ گُلها به تو عباس داد
هست گر عباسِ تو ذُخرُالحسین
از تو ذخیره ست، بر آن نورِ عین
مهدِ دلیران، سرِ دامان توست
روحِ شجاعت، ز شبستان توست
ای بفدای گُلِ بستانِ تو
روشنیِ شمعِ شبستانِ تو
ماهِ حرم، روی ابالفضل بود
تکیه به بازوی ابالفضل بود
بود در آن قلقلۀ دشمنان
هیبتِ سقای حرم پاسبان
هیچ تو دانی که امیدت چه شد؟
قامتِ عباسِ رشیدت چه شد؟
چون برهِ فاطمه بیتاب شد
رفت که آب آورد و آب شد
آه ز یادآوریِ نخلها
دشمن و پنهانگری نخلها
من چه بگویم، ز رشیدی غریب
در وسطِ حیله و مکر و فریب
دستِ علمدار کمین خورد، وای
ساقیِ دلدار زمین خورد، وای
با همه بی دستی و بی یاوری
باز رجز خواند سوی لشکری
تا که به یاریِ حسینت شتافت
تیغ، سرِ ماهِ منیرت شکافت
تیر به چشمانِ قمر تا نشست
پشت و پناهِ حرم از پا نشست
گفت: اَخا اَدرک اَخا یاحسین
دیدنِ عباس بیا یاحسین
ساقی اَت از شوقِ لقا مست شد
در طلبِ وصلِ تو، بی دست شد
نامِ تو دارم به لبم زمزمه
آمده بالینِ سرم فاطمه
#حاج_محمود_ژولیده
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
#مربع_ترکیب
جز با زلالِ نورِ الهـی نسب نداشت …
ذکری به غیر نام علی روی لب نداشت
دردی به غیرِ غربتِ شاهِ عرب نداشت
هرگز کسی شبیه به این زن ، ادب نداشت
آماده کرده بود سپر های خویش را
تعلیم داده بود پسر های خویش را
تا پاسـدار خیمه ی آل عـبا شوند …
با راه و رسم عشق و جنون آشنا شوند
هم داستان ماه ترین ماه ها شوند
مردان پاکـباخته ی کربلا شوند
ام البنین که چار یل بی قرینه داشت
تنها مدال عشق علی را به سینه داشت
بانوی خانه ای است که هم ایلیایی اند
هم پای تا به سر همگی مصطفی ایند
اهل مدینه اند ولی کـربلایی اند
از نسل کوثرند سراپا خدایی اند
عمری است دل به ساحتِ خورشید داده است
سرمایه اش محبتِ این خانواده است
تا روز حشر مکتب او مکتب علیست
لب وا نکرد و دید که جان بر لب علیست
او آشنای تاب و تبِ هر شب علیست
با افتخار ، خادمه ی زینب علیست
بر سفره ای که داشت فقط آب و نان جو
لبریز بود از مـیِ اِیّـاکَ نـَعْبُدو …
سر مست بود از خمِ اِیّاکَ نَسْتَعین
بی شک رسیده بود به سرمنزلِ یقین
ام البنین چه کرد زمانی که شاه دین
یعنی عزیزِ فاطمه افتاد بر زمین …
با اینکه بعدِ روزِ دهم یک پسر نداشت
یک لحظه از حسین و حسن دست بر نداشت
آغاز روضه بود نظر کردنش به آب
شرمنده بود مثل ابالفضل از رباب
مثل رباب ماند پس از آن در آفتاب
ای کاش رفته بود علی اصغرش به خواب
هرچند مثل حضرت زینب صبور شد
آنقدر گریه کرد از این غم که کور شد
الحق که جایگاهِ علی را شناخته
در کوره ی محبتِ مولا گداخته
هرگز به زرق و برقِ جهان دل نباخته
با نانِ خشک و خالی این خانه ساخته
ما تشنه ایم تشنه ی لحنِ حماسی اش
صد مرحبا به این همه زهرا شناسی اش
از راه دور ، محو تماشای کربلا است
دلواپسِ عمیق ترین جای کربلا است
آموزگارِ حضرت سقای کربلا است
او مادرِ شهید ترین های کربلا است
این زن که خاک را به نظر کیمیا کند
آیا شود که روزیِ ما کربلا کند
#احمد_علوی
بازنشر
#شهادت
اذان شد ، أشهد أن لا شهادت
مؤذن می دهد اینجا شهادت
شهادت می دهم حیدر امیر است
علی را می شناسم با شهادت
ندیدم جز ولی الله بودن
علی را از ولادت تا شهادت
به فتوای علی ما رستگاریم
چه می دانیم از مولا ؟ شهادت
« غلط گفتند بابا آب و نان داد »
گرفتیم ارث از بابا ، شهادت
یکی را مرگ می گیرد در آغوش
یکی را می برد بالا شهادت
دریغا ! مرگ می آید سراغم
نمی گیرد سراغم را شهادت
دریغا ! مرگ با من زندگی کرد
دریغا ! دور شد اما شهادت
دلم این روزها بسیار تنگ است
بمان با ما ، بمان با ما ، شهادت
#محسن_ناصحی
یا ام البنین(س)
به نام آب مطهّر شدم، خدا را شکر
به بوی عشق معطّر شدم، خدا را شکر
سِمت گرفتم و مادر شدم، خدا را شکر
کنیز خانه ی حیدر شدم، خدا را شکر
بنای خلقت من خدمتم در این خانه اســت
دلیل عصمت من خدمتم در این خانه است
به باغ عاطفه ها یاسمن من آوردم
پسر برای شَه مؤتمن من آوردم
غلام، بهر حسین و حسن من آوردم
برای غیرت و مردی، ثمن من آوردم
خوشا به حال دلم حاصلم ابالفضل است
خوشا به حالم ابوفاضلم ابالفضل است
شَرَر نخورده پرم، مثل سرورم زهرا
نخورده ضربه سرم مثل سرورم زهرا
نگشته خم کمرم مثل سرورم زهرا
شنیده ام پسرم مثل سرورم زهرا
به روی بازوی خود جای ضربه ها دارد
پس استخوان شکسته سر و صدا دارد
شنیدم از تن عباس من سوا شد دست
عمود روی سرش خورد، تا جدا شد دست
همین که آخر کارش از او فدا شد دست
به روی دخترکان بی هوا رها شد دست
شنیده ام به دو چشم پر اشک خندیدند
به اشک چشم حسین و به مـشک خندیدند
نبودم و سر عباس را به نِی کردند
عذاب دائم خود را عوض به رِی کردند
سر مطهّر شاهی به تشت مِی کردند
زدند بر اُسرا سنگ و راه طی کردند
و من شنیدم و نالیدم و نهادم سوخت
که کاش فاطمه، جوشن برایشان میدوخت
عزیز، زینبم، آخر سرت به یغما رفت؟
شنیده ام که زِر و زیورت به یغما رفت
میان معرکه ها، معجرت به یغما رفت
لباس بافته ی مادرت به یغما رفت
به دشت ماریه، ای کاش جایتان بودم
بگو که مادر خوبی برایتان بودم؟
#حسین_قربانچه
4_5789513132145641589.mp3
4.41M
هدیه به حضرت عباس صلوات
واحد یا زمزمه وشورحضرت عباس
شعرو سبک رضا نصابی
به نفس حاج مهدی یعقوبی
دلم خوشه که هستی پیشم
دلم خوشه که تورو دارم
یک تنه ای سپاهم عباس
هستی همه دارو ندارم
فدا سرت که مشکمون اب نداره
فقط بمون
فدا سرت که دخترم بی قراره
فقط بمون
پاشو ابالفضل پاشو ابالفضل
هر طرفی رو می بینم من
از تن تو نشونی پیداس
پر شد ه خاک گرم این دشت
از تن غرق خونت عباس
پاشو بازم قدم بزن علمدارم
جلو چشام
پاشو نزار بخندن این سپاه پست
به گریه هام
پاشو ابالفضل پاشو ابالفضل
اینجا پر از نگاه هیزه
اینجا پر از حرامی هست و
صحبت بازارو و غارت
حرف بی احترامی هست و
پاشو نزار رقیه دخترم بشه که
اواره
به دخترش قول داده حرمله بیاره
گوشواره
پاشو ابالفضل
رضا نصابی
4_6032954356679050515.mp3
7.2M
Reza Nesabi:
#زمینه_لطمه_زنی_عباس_ع
#سبک_نوشته_مقتل
#بلندشوعباس
☑️بنداول
بلند شو عباس ای امیر لشگرم
بلند شو عباس ای پناهه خواهرم
بلند شو عباس دلخوشیه دخترم
بلند شو عباس«ع»
زمین میریزه همه ی بال و پرت
زمین میریزه بازوی اب اورت
زمین میریزه خونه چشمای ترت
زمین میریزه
خجل شداز تشنگی یات فرات
که نرسوندی آبی به لبات
همه دیدن که کمر حسین
شکست برادر من از عزات
ساقی العطشان یا ابوفاضل«ع»
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
☑️بنددوم
بمیرم عباس ای یله ام بنین
بمیرم عباس خوردی گرز اهنین
بمیرم عباس که شدی نقش زمین
بمیرم عباس
بمیرم عباس توی اون شیون و شین
بمیرم عباس ای علمدار حسین
بمیرم عباس شدی مقطوع الیدین
بمیرم عباس
وقتی تو ازدحام وهمهمه
افتادی روی خاک علقمه
میگفتی که شنیدی که میاد
صدای مادر ما فاطمه«س»
ساقی العطشان یا ابوفاضل«ع»
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
☑️بندسوم
تو رفتی و رفت همه ی لشگرمن
تو رفتی و رفت توون از پیکر من
تو رفتی و رفت معجر دختر من
تورفتی و رفت
تو رفتی و رفت دلخوشی ازاین حرم
تورفتی و رفت روی نیزه ها سرم
تو رفتی و رفت توو بازارا خواهرم
تورفتی و رفت
بعد تومن چی کار کنم بگو
می شه با زینب خولی روبرو
بعد تو سیلی میخوره می گه
رقیه با گریه عمو عمو
ساقی العطشان یا ابوفاضل«ع»
💠💠💠9⃣0⃣9⃣💠💠💠
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
#شعرای_آیینی
#کربلایی_رضا_نصابی
#کربلایی_مجیدمرادزاده
#به نفس استاد کربلایی نریمان پناهی
4_6030745180120811067.mp3
7.48M
اتچ بات:
هدیه به حضرت عباس صلوات
شور یا زمینه به سبک مسیر رو ضه باز
حضرت عباس
شعر رضا نصابی
به نفس کربلایی جواد حقیقت
اب اورم عباس دلاورم عباس
ای یاورم عباس می روی از دستم
یک تنه هستی تو همه سپاه من
ای لشگرم عباس می روی از دستم
پیچیده خبر که سر دار افتاد
علم از دست علمدار افتاد
برسه تا کنار عباسش
رو زمین حسین هزار بار افتاد
امون ای وای امون از غربت
دیدم سر تو خرد عمودو افتادی
برابرم عباس می روی از دستم
دیدم رو خاک افتاد دست علمدارت
برادرم عباس می روی از دستم
سر تو تا بین ابرو واشد
کنار پیکر تو بلوا شد
همه از تو می برن یک سهمی
دور تو معرکه ای بر پا شد
امون ای وای امون از غربت
بدونه تو می شه خیلی جسارت ها
به این حرم عباس می روی از دستم
نباشی تو می شه همسفر خولی
که خواهرم عباس می روی از دستم
تو نباشی می ره بین انظار
گذرش می افته توی بازار
تو نباشی زینبم پیر می شه
می بینه بعد تو خیلی ازار
امون ای وای امون از غربت
رضا نصابی
4_5915826458168657603.mp3
2.76M
:هدیه به حضرت عباس صلوات
شور حضرت عباس
شعرو سبک رضا نصابی
به نفس کربلایی احسان صفری
:
از جا بلند شو ای امیر لشکرم ابولفضل
از جا بلند شو ای پناه خواهرم ابولفضل
از جا بلند شو ای امید اهل حرم عباس
از جا بلند شو ای امید دخترم ابوالفضل
یا رو یاودم
ای آب آورم
برخیر و نگاه
کن سوی حرم
ای
امید بچه ها بلند شو
پناه خیمه ها بلند شو
ب خاطر خدا بلند شو
تیره سه پر بسته چش تر تو رو عباس
عمود شکته تا ابرو سره تو رو عباس
ببین شکسته کمرم پاشو برادره من
گرفته صحرا بوی پیکر تورو عباس
ساقی حرم
ای برادرم
میگیره سراغ
از تو دختدم
ای
برادرم بلند شو ازجا
ای لشکرم بلند شو از جا
آب آورم بلند شو از جا
رضا نصابی
4_5832581092799940998.mp3
12.24M
هدیه به حضرت ام البنین صلوات
زمینه ی حضرت ام المبنین
دارم میرم با قلبی اروم از دنیا
شعررضا نصابی. مجید مراد زاده
به نفس مداح خوش نفس نوجوان اصفهان
حسین نصر اصفهانی
❤️بسْمِﺍﻟﻠَّﻪِﺍﻟﺮَّﺣْﻤَﻦِﺍﻟﺮَّﺣِﻴﻢ❤
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
تقدیم به حضرت ام البنین(س)
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
همسری دارد امیرالمومنین
نامِ نیکویش بُوَد ام البنین
او زنی والا مقام و ساده بود
با نسب ، با ریشه و آزاده بود
بعدِ زهرا از لحاظ مرتبت
کَس ندارد این مقام منزلت
چار فرزندش به راه دین دهد
هر چه دارد در ره آیین دهد
چونکه او آمد به بیت مرتضی
گفت با آن شهسوار و مقتدا
من کنیز و خادم این خانه ام
گِرد شمع کودکان پروانه ام
آمدم تا خدمتِ ایشان کنم
جان فدای مقدم جانان کنم
بعدِ چندی گفت او با مرتضی
نامِ من تغییر ده ای با وفا
چون مرا تو فاطمه کردی خطاب
در دلِ طفلان بیفتد اضطراب
پس علی نامش همی تغییر داد
خواب او را زین سبب تعبیر داد
دیده بُد در خواب او در کودکی
میشود شیرین برایش زندگی
دامنش خود نور باران میشود
صاحب خورشید تابان میشود
محفلش پر از ستاره میشود
جای چندین ماه پاره میشود
مدتی در فکر و ذکر خواب بود
بهر تعبیرش همی بی تاب بود
چون علی ام البنینش نام داد
این بشارت را به او اعلام داد
گفت تو ام البنینی ای صنم
مادری بس نازنینی محترم
دامن تو شیر پرور میشود
صاحب چندین غضنفر میشود
القَرَض اولاد اول چون رسید
مرتضی چون وارث خود را بدید
پس ز جان او را به آغوشش کشید
این سخن آهسته در گوشش کشید
کی غضنفر تو امیرِ لشکری
کربلا تو بر حسینم یاوری
چون که رفتی هم ره او کربلا
درمیان صحنهی جنگ و بلا
از حسینم کن حمایت ای پسر
تا شود راضی ز تو مام و پدر
این سخن ام البنینش چون شنید
اشکِ مولا را در آن صحنه چو دید
از علی کردی سوال آن نازنین
پاسخی دادی امیرالمونین
این پسر عباسِ نام آور شود
بس شجاع و شیر و جنگاور شود
چون حسینم میرود در نِینوا
تا نماید یاریِ دینِ خدا
در رکابش این پسر غوغا کند
محشری بر پا در آن صحرا کند
هردو دستش میشود از تن جدا
فرقِ او در راه حق گردد دو تا
چونکه مادر گفتهی مولا شنید
از دلش آه و فغانی بر کشید
شد ز جا و حضرت عباس را
باب حاجاتِ تمامِ ناس را
خدمت سلطان مظلومان بِبُرد
بر سرش گرداند و دستِ او سپرد
گفت این باشد غلامی محضرت
خادم در گاه زینب خواهرت
پس چو عباسش شدی در کربلا
با برادر ها شهید و سر جدا
در مدینه گفت پس ام البنین
جمله ای با آه و افغان این چنین
بعد از این امِ بنین من نیستم
خود ندانم چیستم یا کیستم
یک زمان شاهی چو حیدر داشتم
چار فرزندی دلاور داشتم
این زمان بیچاره و مضطر شدم
همچو باغی بی گل و بی بَر شدم
با وجود این همه رنج و ملال
قتل این نام آوران و این رجال
این بُوَد بس افتخارم در جهان
چون که هستم مادر آن" شاهدان"
جمله فرزندان از جان بهترم
شد فدایی حسین تاج سرم
صد چو عبدِالله و عباسِ رشید
باد قربانیِ آن شاهِ شهید
گریه نه بر عُون و جعفر میکنم
نه بر عباسِ دلاور میکنم
چونکه اینان جمله مادر داشتند
در مدینه یارو یاور داشتند
گریه ام باشد برای شاهِ دین
بر حسین و اکبر و بر عابدین
نوحه بر زینب کنم من روز و شب
از غمش هستم همی در تاب و تب
این ادب از مادرش ام البنین
منتقل گشتی به عباسش یقین
چونکه عباس به دورِ زندگی
با تمام شوکت و آزادگی
خویش را عبدِ حسینش خوانده است
چون غلامی در کنارش مانده است
در دمِ آخر فقط در کربلا
گفته است با شاهِ دین ادرِک اخا
این وراثت را ز مادر برده بود
شیر از آن عباس پرور خورده بود
الاسف این بانویِ نیکو خصال
باتمام عزت و فخر و کمال
در مدینه مرقدش ویرانه است
بی گل و شمع و بی پروانهاست
کی شود روزی در آن صحن و مکان
بقعه ای سازند از نو شیعیان
ای طریقت گر به دل درد و غم است
حضرت ام البنینش مرهم است
عرض حاجت نزد آن بانو بگو
چارهی دردت ز کویِ او بجو
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
تقدیمی:حاج مرشدعلی طریقت
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
🌹اللهمصلعلیمحمدوآلمحمدوعجلفرجهم🌹