eitaa logo
عاشقان ثارالله مشهد و قم مقدس
727 دنبال‌کننده
25 عکس
2 ویدیو
63 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
حضرت زینب(س)-اربعین سفر کردم به دنبال سر تو سپر بودم برای دختر تو چهل منزل کتک خوردم برادر به جرم این که بودم خواهر تو **** حسینم وا حسین گفت و شنودم زیارت نامه ام جسم کبودم چه در زندان چه در ویرانۀ شام دعا می خواندم و یاد تو بودم **** برای هر بلا آماده بودم چو کوهی روی پا استاده بودم اگر قرآن نمی خواندی برایم کنار نیزه ات جان داده بودم استاد سازگار
حضرت زینب(س)-اربعین از سفر، داغدیده آمده‏ام دل ز هستی بریده، آمده‏ام زینبم من، که از دیار عراق رنج و حسرت کشیده، آمده‏ام اینک از شام با لباس سیاه چون شب بی‏سپیده آمده‏ام شادی دهر را ز کف داده غم عالم خریده، آمده‏ام گر چه با قامتی رسا، رفتم لیک به قدی خمیده آمده‏ام پیکر پاک سرو قدان را به ‏روی خاک دیده آمده‏ام دسته‏ گل های نازنینم را دست بیداد چیده، آمده‏ام دیده‏ام یک چمن گل پرپر خار در دل خلیده، آمده‏ام پای هر گل، گلاب دیدۀ من با تأثر چکیده، آمده‏ام سر بلندم که با اسارت خویش افتخار آفریده، آمده‏ام تار و پود ستم به تیغ سخن با شهامت دریده آمده‏ام پی محو ستم، اگر رفتم با همان عزم و ایده آمده‏ام از کنار مجاهدان شهید وز جهاد عقیده آمده‏ام بارها از سر حسین عزیز صوت قرآن شنیده، آمده‏ام گر رود خون ز دیده‏ام، نه عجب من که بی‏نور دیده آمده‏ام هدفم اعتلای قرآن بود به مرادم رسیده، آمده‏ام شاهد صبح و شام من (شفق)ست کز سفر، داغدیده آمده‏ام محمد جواد غفورزاده.شفق
حضرت زینب(س)-اربعین تا جسمِ سر جدای تو را دیدم ای حسین! بر خویش از فراق تو لرزیدم ای حسین! وقت جدایی از تو که با تازیانه بود چون چشمه‎های زخم تو جوشیدم ای حسین! ما گام در طریق اسرات زدیم و حال ختمِ رسالتی ست که بُگزیدم ای حسین! من زینبم که عشق تو بُردم به شهر شام این راه را به پای تو پوییدم ای حسین! رفتم به شام بهر قیام دگر ولی هر جا قدم نهاده خروشیدم ای حسین! نخلی که کاشتی تو به خون اندر این زمین در شام و کوفه میوه از آن چیدم ای حسین! بودم اگر اسیر ولی مشت انتقام بر فرق دشمنان تو کوبیدم ای حسین! دادم شکست دولت شب را که چون تو من بنیانگر حکومت خورشیدم ای حسین! نقش از تو یافت واقعه‎ی کربلا و من تفسیر آن حماسه‎ی جاویدم ای حسین! ترسم که لرزه بر تن صد پاره‎ات فتد گویم اگر بی تو چها دیدم ای حسین! توام به اشک دیده‎ی من بود و خون دل آبی اگر بدون تو نوشیدم ای حسین! تا کودکان غم زده کمتر کتک خورند بر خود ز تازیانه بپیچیدم ای حسین! چون معجرم به غارت بیگانه رفته بود با دست بسته چهره بپوشیدم ای حسین! زود آمدی و خطبه‎ی من ناتمام ماند ای اوستاد مکتب توحیدم ای حسین! آن شب که شد چراغ شبستان ما سرت پروانه وار گِرد تو گردیدم ای حسین! دیدم رقیه از همه عاشق‎ترت بود آن نازدانه را به تو بخشیدم ای حسین! داغِ رقیه طاقت ما را تمام کرد زین غم خدا گواست چه ها دیدم ای حسین! مشکل‎تر از فراق تو ترک مزار توست این جا چو هست کعبه‎ی امیدم ای حسین! لطف تو و "موید" بشکسته حال ما کاشعار اوست مورد تاییدم ای حسین! سید رضا موید
حضرت زینب(س)-اربعین ز کویت گر چه رو در شام غم با چشم تر کردم دلم پیش تو ماند و بیدل از کویت سفر کردم به سان تیر می رفتم کمانی گشته برگشتم ز بس با ناگواری در ره عشق تو سر کردم عدوی دون به هر جا خواست طفلان را بیازارد به جان تو، که من آن جا تن خود را سپر کردم دل من بیشتر می سوخت گر قرآن نمی خواندی که بس تُهمت زدند و صبر با خون جگر کردم در آن اِجلاس ننگین، گرد هم آیی ننگین تر به منطق پایگاه خصم را زیر و زبر کردم تو از چه تا مرا دیدی دو چشم خویش را بستی که من تا آخر مجلس نگه بر طشت زر کردم علی انسانی
حضرت زینب(س)-اربعین یک اربعین برای تو حیران شدم حسین مانند گیسوی تو پریشان شدم حسین با چند قطره اشک دل من سبک نشد ابری شدم به پای تو باران شدم حسین زلفی اگر که ماند برای تو پیر شد در اول بهار زمستان شدم حسین کوفه به کوفه کوچه به کوچه گذر گذر قاری شدی مفسر قرآن شدم حسین دیدی چگونه آخر عمری دلم شکست دیدی چگونه پاره گریبان شدم حسین تو رفتی و کنار خودم گریه می کنم دارم سر مزار خودم گریه می کنم ای سایه بلند سرم ای برادرم! آیینه ی ترک ترک در برابرم بالم شکسته است و پرم پر نمی زند اما هنوز مثل همیشه کبوترم من قول داده ام که بگیرم سر تو را از دست نیزه ها و برایت بیاورم حالا سری برای تو آورده ام ولی خاکستری و خاکی و ای خاک بر سرم! بگذار اول سخن و شکوه ام تو را ای ماه زینب از نگرانی درآورم هر چند کوچه کوچه تماشا شدم ولی راحت بخواب دست نخورده است معجرم تو رفتی و کنار خودم گریه می کنم دارم سر مزار خودم گریه می کنم هم پیرهن که ماند برایم بدن نداشت هم که تن تو روی زمین پیرهن نداشت ای بی کفن برادرم ای بوریا نشین! این چادرم لیاقت خلعت شدن نداشت؟ آن گونه ای که من وسط خیمه سوختم پروانه هم دل و جگر سوختن نداشت گل های باغت از همه رنگی گرفته اند یعنی کسی نبود که دست بزن نداشت مردی نبود اگر یل ام البنین که بود هرگز کسی نگاه جسارت به من نداشت تو رفتی و کنار خودم گریه می کنم دارم سر مزار خودم گریه می کنم هر چند در مسیر سرت ازدحام بود اما درست مثل همیشه امام بود بی تو سوار ناقه ی عریان شدم حسین! من که به روی چشم علمدار جام بود یادم نمی رود سر بالا نشین تو بازیچه ی نگاه اهالی شام بود در حرف های مرد و زن پشت بام ها چیزی اگر نبود فقط احترام بود با دست سنگ صورت تو خط خطی شده از بس که آفتاب تو نزدیک بام شد تو رفتی کنار خودم گریه می کنم دارم سر مزار خودم گریه می کنم دستی که چوب زد لب قرآنی تو را زیر سوال برد مسلمانی تو را بالای تخت رفتی و دستم نمی رسید تا که رفو کنم سر پیشانی تو را می خواستند پیش همه کوچکت کنند اما خدات خواست سلیمانی تو را ای کاش ما برادر و خواهر نمی شدیم حیران نبودم این همه حیرانی تو را این سر، شکسته هست ولی سرشکسته نیست یعنی کسی ندید پشیمانی تو را تو رفتی و کنار خودم گریه می کنم دارم سر مزار خودم گریه می کنم علی اکبر لطیفیان
حضرت زینب(س)-اربعین ای فروغــــت چلچـــــراغ محفلــــم یک اربعیـــــن دولــــت وصــــل تو را مـن مایلـــــم یک اربعیــــن ای گل صد برگ زهـــرا از شقایق‌ها بپــــرس داغ هجــــرانت چـــه کـرده با دلـــــم یک اربعیــــن خرمــن صبـــر مــرا آتـــش نـــزد هر چنــــد ریخـــت شعله‌ی غم‌ها شرر بر حاصلــم یک اربعیـــن از جدایی‌ها مجــــال شکـــوه کــی پیدا کنـــــم مـــن که با یاد تـــــو از خود غافلـــم یک اربعیـــن از مدینــــه تا مدینـــــه می روم پرچـــم بــه دوش خطبه‌خوان عشـــق در هر منزلــم یک اربعیــــن موج طوفــــــان بلا کــــرده است برگــــــــردان مــرا در دل دریــــــــا و دور از ســـاحـــــلم یک اربعیــــــن از همـــــان روزی که یک دامــــن گُلـــــــم بر باد رفت آتـــــش افتاده است بر آب و گِلــــــم یک اربعیـــــن محو شد رنگ تبســـــم از لبــــم در این سفـــــــر سفره‌ی غم‌های عالم شد دلم یک اربعیــــــن نذر رگ‌های گلـــــویــــت بوسه‌ها دارم ز شوق ور نه هرگـــــز حل نمی‌شد مشکلــم یک اربعیــــن ای ســرت خورشیــــد روشن، نیزه داران شاهدنـــد با خیـــــالـــت در طـــواف کامـــلــــــم یک اربعیــــــن محمد جواد غفورزاده. شفق
آمدم اینجا دوباره...لشگرت یادش بخیر قاسم و عون و زهیر و جعفرت یادش بخیر اولین باری که اینجا آمدم یادت که هست؟ شد رکابم ساقی آب آورت یادش بخیر اولین باری که اینجا پهن شد سجاده ام با اذان دلربای اکبرت یادش بخیر حال، من برگشته ام اما نه مثل بار قبل قامت مانند سرو خواهرت یادش بخیر از امانتداری ام دارم خجالت می کشم بچه های من فدای دخترت... یادش بخیر روضه ی دیروزمان این بود با بی بی رباب ای عروس مادر من اصغرت یادش بخیر من خودم اینجا به جسمت پیرهن پوشانده ام دستباف یادگار مادرت یادش بخیر رفتی و با اشک هایم بدرقه کردم تو را ای برادر آن وداع آخرت یادش بخیر مثل جدم می شدی در پیش چشمان همه وای من عمامه ی پیغمبرت یادش بخیر ساربان در پیش چشمان خودم حراج کرد گوشواره هام...نه انگشترت... یادش بخیر
حضرت_زینب_س_اربعین دلخون تر از ابر و طوفان، غمگین تر از باد و باران مانده به راهِ برادر، تنهاترین چشمِ گریان در موجِ خون نیمه باز است، چشمی که جانی ندارد پیراهنی غرقِ خون را، بر سینه اش می فشارد ای رفتنت قاتلِ من، باز آ و بنگر دوباره این مرگِ تدریجی ام را، جان دادنِ بی شماره یادم نرفته برادر، عهدی که من با تو بستم اما تو رفتی و ماتم، بی تو چِسان زنده هستم یادم نرفته چگونه، تا قتلگاهت دویدم آری برادر شکستم،آری برادر بُریدم رفتی ندیدی زِ داغت، با دودمانم چه کردی با آتشت کُن تماشا،با استخوانم چه کردی رفتی ندیدی لوایت، دل از من و نیزه ها بُرد اُفتاد و در پیشِ طفلت، سنگی که کُنج لبت خورد رفتی ندیدی که زینب، در کوچه ها دربه در شد منزل به منزل پیاده، با قاتلت همسفر شد یادم نرفته که عباس، در اضطرابم نیامد من بودم و نا قه ی غم، اما رکابم نیامد دیدم رُبابت که می گفت، ای نیزه بر من توان ده طفلم علی آرمیده، کمتر سرت را تکان ده آه ای تنِ بوریایی، آه ای لبِ خیزرانی مثل رقیه برادر، من رابِبَر...می توانی
گرچه غمدیده و بی تاب ولی برگشتم من به خاک غمت امروز معطر گشتم من چهل روز فقط همسفر شمر شدم من چهل روز فقط همقدم سر گشتم هر کجا صحبت آزار شد و کعب نی ای سپر دخترکان تو برادر گشتم چشم عباس به دور، آه نمی دیدی کاش من چهل روز پی چادر و معجر گشتم چشم واکن که ببینی قد زینب تا شد خیز از جا و ببین هم قد مادر گشتم نظر لطف خدا بود عزیز الزهرا سایه ات بر سر ما بود عزیز الزهرا هر کجا از نوک نیزه سر تو خورد زمین پا به پای سر تو خواهر تو خورد زمین دست بسته چقدَر سخت زمین می خوردیم از روی ناقه اخا، دختر تو خورد زمین نیزه ها در کف کفّار چه مستی می کرد هی تکان خورد و سر اصغر تو خورد زمین شام شد مثل مدینه، به غمم خندیدند پیش زینب، سر آب آور تو خورد زمین ما که از کوچه به جز غم نکشیدیم حسین وسط کوچه، چه بد مادر تو خورد زمین قصّه ی غربت مولا چقدَر غم دارد روضه ی چادر زهرا چقَدَر غم دارد یادمان هست همینجا کفنت را بردند گرگ ها، یوسف من پیرهنت را بردند یادمان هست همینجا به زمین افتادی نیزه ها تا لب گودال تنت را بردند سنگ هاشان به لب قاری قرآن می خورد رمقِ مانده ی ناله زدنت را بردند یادمان هست که گودال قیامت شده بود با سرِ تیغ، عقیق یمنت را بردند ناگهان بر نوک نیزه سر تو بالا رفت ده نفر زیر سم اسب تنت را بردند دختر فاطمه شد قافله سالار، حسین رفتی و زینب تو رفت به بازار حسین وحید محمدی گرچه غمدیده و بی تاب ولی برگشتم من به خاک غمت امروز معطر گشتم من چهل روز فقط همسفر شمر شدم من چهل روز فقط همقدم سر گشتم هر کجا صحبت آزار شد و کعب نی ای سپر دخترکان تو برادر گشتم چشم عباس به دور، آه نمی دیدی کاش من چهل روز پی چادر و معجر گشتم چشم واکن که ببینی قد زینب تا شد خیز از جا و ببین هم قد مادر گشتم نظر لطف خدا بود عزیز الزهرا سایه ات بر سر ما بود عزیز الزهرا هر کجا از نوک نیزه سر تو خورد زمین پا به پای سر تو خواهر تو خورد زمین دست بسته چقدَر سخت زمین می خوردیم از روی ناقه اخا، دختر تو خورد زمین نیزه ها در کف کفّار چه مستی می کرد هی تکان خورد و سر اصغر تو خورد زمین شام شد مثل مدینه، به غمم خندیدند پیش زینب، سر آب آور تو خورد زمین ما که از کوچه به جز غم نکشیدیم حسین وسط کوچه، چه بد مادر تو خورد زمین قصّه ی غربت مولا چقدَر غم دارد روضه ی چادر زهرا چقَدَر غم دارد یادمان هست همینجا کفنت را بردند گرگ ها، یوسف من پیرهنت را بردند یادمان هست همینجا به زمین افتادی نیزه ها تا لب گودال تنت را بردند سنگ هاشان به لب قاری قرآن می خورد رمقِ مانده ی ناله زدنت را بردند یادمان هست که گودال قیامت شده بود با سرِ تیغ، عقیق یمنت را بردند ناگهان بر نوک نیزه سر تو بالا رفت ده نفر زیر سم اسب تنت را بردند دختر فاطمه شد قافله سالار، حسین رفتی و زینب تو رفت به بازار حسین وحید محمدی
آسمان! خون گریه کن، دل بی قرار زینب است کاروان آمد، ولی در خاک یارِ زینب است گفت با قبرِ برادر، قافله سالارِ صبر مدفنِ خون خدا، جانا مزار زینب است عمرِ من کم شد، قدم خم شد، همه مویم سپید لیک اینها خود نشان اقتدار زینب است هر چه در کف بود، تقدیمِ خدا کردم حسین! شاهدم قلبِ صبور و داغدارِ زینب است این چهل روز،ازچهل سال است بر من سخت تر از چهل منزل گذشتن شاهکار زینب است هر که بود آورده ام، غیر از سه ساله دخترت از تو شرمنده نگاهِ شرمسار زینب است من نمی‌گویم چه شد در کوفه و شام بلا خود ببین زهرا چگونه سوگوار زینب است این بدنهای کبود و چهره‌های زخم زخم از اسارت، خود گواهِ آشکار زینب است چشمهای هرزه و هیزِ اَراذل کُشتِمان رازدارِ این مصیبت شامِ تار زینب است صبر هم از صبرِ ما، والله کم آورده بود حرفها…در گریۀ بی اختیار زینب است زیر پای اسبها دیدم سرت بازیچه شد حال حق دارم بگویم شام، عار زینب است نَه خرابه، نَه به زندان، تاقتم از کف نرفت تهمتِ بَد، قاتلِ صبر و قرار زینب است وای از لفظِ کنیزی، وای از بیگانگان دخترت مدیون آغوشِ وقار زینب است آنچنان بر خصم شوریدم که در بزم شراب سید سجاد مات از ابتکار زینب است خواستند آهی کِشَم، اما خدا امداد کرد تا ابد پیروزی از ایل و تبار زینب است محمود ژولیده
كاروانی كه سر قبر شما آورده‌ام نيمه جانهايی است تا كرب و بلا آورده‌ام كی رود از ياد وقتی آمدم در قتلگاه نيزه بيرون از تن تو بارها آورده‌ام روی نی ما را تو می‌دیدی کجاها می‌برند ؟ دخترانت را ز بازار جفا آورده‌ام دسته گلهای بنفشی كه به همراه منند از حراج كوفه و شام بلا آورده‌ام بارها شد حرمله خنديد بر اشک رباب مادری پاره جگر در نينوا آورده‌ام دخترت لطمه به پهلو خورده زير خاک رفت بس حكايت ز آن شب پر ماجرا آورده‌ام جواد حیدری
ای خفته زیر خاک چه خاکی به سر کنم باور نداشتم که به قبرت نظر کنم ای همسفر به خواب و خیالم نمی رسید با تو نه بلکه با سر تو من سفر کنم با یاد روز واقعه جا دارد از غمت لطمه زنان کنار تو جان محتضر کنم با کعب نی جدا شده ام از تو یا اخا حتی نشد که حلق تو با اشک تر کنم بهرم دعا نما که مبادا دوباره از دروازه های شام بلا من گذر کنم شد آستین من بخدا معجرم حسین عباس را نباید از آن با خبر کنم مانده صدای چوب و لبت بین گوش من صد آه تا که یاد تو و طشت زر کنم رنجیده سرفرازم و پیش تو سر به زیر آخر چگونه شرح غم آن سحر کنم طفل سه ساله ی تو میان خرابه گفت باید به مرگ، چاره ی داغ پدر کنم با دست خسته زیر لحد جای دادمش جا دارد از خجالت تو جان به در کنم مجتبی صمدی شهاب