#ماه_رجب
#میلاد_امام_محمد_باقر
( علیه السلام )
#حاج_سید_مهدی_میرداماد
اول ماه رجب شد
جلوه گر ماهی تمام
کامد از هفت آسمان و
مِهر گردونش سلام
اختر چار آسمان و
آسمان هفت مهر
یوسف دو فاطمه،
نور دل خیر الانام
عالم هستی که چون
لب بر تکلم وا کند
از دمش جوشد کلیم و
از لبش خیزد کلام
شهریار ملک امکان
کز تمام کائنات
ذکر او خیزد هماره
فیض او جوشد مدام
بی ولای او همه
رفتار عالم نادرست
بی وجود او همه
طاعات خلقت ناتمام
این عجب نبود
که مولانا علی بن الحسین
گیرد از او همچو پیغمبر
ز زهرا احترام
علم، پای کرسی تدریس او
دارد جلوس
معرفت در پیش پای جابرش
کرده قیام
مهر فرزندان او
مانند جان در سینه ها
نطق شاگردان او
چون تیغ بران در نیام
رهروان فرش را
مهر تو در دل روز و شب
ساکنان عرش را
مدح تو بر لب صبح و شام
سائل کوی تو
تا صبح قیامت مرد و زن
تابع حکم تو
تا پایان هستی خاص و عام
می فروشد ناز، مؤمن
بر گلستانِ بهشت
آیدش بویی
گر از خاک بقیعت بر مشام
نی عجب ای کعبه ی دل
در همه دوران سال
گر طواف آرد
به گِرد کعبه ات بیت الحرام
شخص پیغمبر
تو را از سوی حق گوید درود
جابر از ختم رسل
بر حضرتت آرد سلام ...
#ماه_رجب
#میلاد_امام_محمد_باقر
( علیه السلام )
#حاج_سید_مهدی_میرداماد
الا که غرق در انوارِ
ذوالجلال شویم
هلال ماه رجب سرزده ،
هلال شویم
کمال یافته ی
قله ی کمال شویم
هماره خاک قدوم
علی و آل شویم
مه تجلی حسن و
جمال لَم یزلی است
خجسته باد که ماهِ
محمد است و علی است
مهِ نماز و قیام و
دعا و ذکر و سجود
مه وصال خداوندگارِ
حیِ وَدود ..
مه چهار ولادت
ز چار رکن وجود
مه مبارک لبخند مهدی موعود
مه نزول کراماتِ
خالق ازلی است
ولادت دو محمد ،
ولادت دو علی است
طلوع این مه فرخنده
میدهد خبری
که سرزد از افقِ
عزت و شرف قمری
و یا زِ دامن دریای معرفت گُهری
خدا به حضرت سجاد
داد گل پسری
که گل ، زبان ملک
ریختند در قدمش
اگر غلط نکنم
مدح انبیاست کمش
زهی که فاطمه بنت حسن
، حسن زاده
بر آفتاب خدا ،
ماه انجمن زاده
بگو که
وجه خداوند ذوالمنن زاده
و یا که نخله ی توحید،
یاسمن زاده
بهشت حضرت سجاد،
لاله ی رویش
حسین بوسه زند
بر جمال دلجویش
درود اهل ولا
بر شب ولادت او
سلام داده رسول خدا
به حضرت او
سپاه عِلم کشیدند صف
به خدمت او
عنایت و کرم و لطف و جود ،
عادت او
سحابِ یکسره بارنده یِ
علوم است این
محیطِ نور و شکافنده یِ
علوم است این
تمام علم
ز دریای فضل اوست نَمی
تمام جود
ز یک بذل دست او کرمی
تمام مُلک خداوند
بهر او حَرمی
تمام دهر ز عمر عزیز اوست دمی
به نقش صورت او
صورت آفرین نازد
به زهد و طاعت او
زین العابدین نازد
به ماه عارض و
حُسن و جمال او صلوات
به حُسن خُلق و
به حُسن خصال او صلوات
به مام و باب و
به آباء و آل او صلوات
به علم و دانش و
فضل و کمال او صلوات
چنان به پاسخ دشنام ،
خُلق او نیکوست
که خصم میشود
از فیض یک نگاهش دوست
امیر عالم و
بیل رعیتیش به دوش
به شوق زمزمهاش
عرشیان سراپا گوش
زند ز منطق او
بحرِ علم و دانش جوش
صدای «یارب» او
از مَلک ستاند هوش
درود شخص پیمبر
نثار باد بر او
سلام حضرت پروردگار
باد بر او
بیا و روی ارادت
ببر در این درگاه
حوائجت همه از
باقرالعلوم بخواه
سلاله ی دو علی ،
نور چشم ثارالله
دهد به دیده ی «جابر»
شفا ، به نیم نگاه
ولایتش سند و
ثبت دین کامل ماست
گُل محبتش
آدمکننده ی گِل ماست
به روز حشر ، ولایش
تمام حاصل ماست
مزار او نه به خاک بقیع ،
در دل ماست ...
#شاعر_استاد_سازگار
بسم الله الرحمن الرحیم
امام باقر علیهالسلام
بگو به نور که ماه تمام آمده است
که صبح آمد و پایان شام آمده است
برای شیعه دوباره امام آمده است
تمام فقه و اصول و کلام آمده است
امام باقر علیهالسلام آمده است
پدر حسینی و مادر سلالهی حسن است
اویسوار زمین در هوای او قرن است
غلام خانهی او بودن آرزوی من است
تجسم همهی احترام آمده است
امام باقر علیهالسلام آمده است
سراسر از برکات خدا پر است زمین
اگر که در صدف آسمان دُر است زمین
به نور اوست که گرم تبلور است زمین
دوباره رحمتی از جنس عام آمده است
امام باقر علیه السلام آمده است
دمیده است به دنیا دم خدادادی
به هر خرابه رسیده هوای آبادی
هزار شکر خدا را که خوب استادی_
_برای این همه شاگرد خام آمده است
امام باقر علیه السلام آمده است
چقدر در وجناتش خدا نمایان است
اسیر جذبهی او کافر و مسلمان است
رسیده آن که امید گناهکاران است
دوباره بوی علی بر مشام آمده است
امام باقر علیهالسلام آمده است
دل از تمام جهان برده است لبخندش
فقط نه خلق که دل برده از خداوندش
به داروی گل لبخندهای چون قندش
به دردهای همه التیام آمده است
امام باقر علیهالسلام آمده است
رسیده است امامی که نافذ است و بصیر
نکرده حرف خدا را به رای خود تفسیر
نمیشود به کلام بنیامیه اسیر
برای مذهب شیعه قوام آمده است
امام باقر علیهالسلام آمده است
به حکم آیهی تطهیر پاک یعنی او
که پنجمین گُهر تابناک یعنی او
برای سنجش ایمان ملاک یعنی او
ملاک حد حلالوحرام آمده است
امام باقر علیهالسلام آمده است
به علم و حلم و تمام فضائلش صلوات
به جلوههای پیمبرخصائلش صلوات
به نور چهرهی چون ماه کاملش صلوات
که موعد صلوات و سلام آمده است
امام باقر علیهالسلام آمده است
گروهی از سخنان خدا جدا شدهاند
که در توهم خود نائب خدا شدهاند
چه رازهای دروغی که برملا شدهاند
که آفتاب همه روی بام آمده است
امام باقر علیهالسلام آمده است
همان که وقت جسارت حضور خواهد داشت
که در مسیر اسارت حضور خواهد داشت
زمان کشتن و غارت حضور خواهد داشت
بیا که راوی غمهای شام آمده است
امام باقر علیه السلام آمده است
خدا کند که شب انتظار سر برسد
سپیده سر بزند، نوبت سحر برسد
خدا کند که به زودی به ما خبر برسد؛
به صف شوید دم انتقام آمده است
امام مهدی علیهالسلام آمده است
#مجتبی_خرسندی
یا باقرالعلوم
پـر از سـتــارهٔ دانــش شـد آسـمــان دلـت
تـمـام علـم نـهـفـتــهســت در مـیــان دلت
به محضر تو همه هستههای علم شکافت
خـــرد چـو گــوهــر دریــای بیکـران دلت
به اوج عقل تو هیـچ عقـل دیگـری نرسد
لـدن شـدهسـت به لطـف خـدا از آن دلت
ابـان و جابر و حمران و ابن اعینها
کنـنــد کـســب مــعـــارف ز آسـتــان دلت
ابوبصیـر و بریدو سدیـر و عبدالله
شـــدنـــد عــالــم دنـیـــا ز ارمـغـــان دلت
هـر آنکـه با تـو بـمـانـد بـه دهـر گل بکنـد
تــب بــهــشــت بگـیــرد ز بـوسـتـان دلت
اگـر چـه لایـق وصــل تـو نـیـسـتــم امــا
مـرا تـو جــا بـده در کـنــج آشـیــان دلت
فــدای تـو بــشــوم ای امــام بـیحـرمــم
خــدا کـنــد بـشـود شـیـعـه سایـبـان دلت
اجـازه میدهی یک گوشـهای اشـاره کنم
ز غــربــت تـو بـگـویـم مـن از زبــان دلت
نه! بهتر اسـت نگویم دگر ز کوفه و شـام
که پاره میشود از اسـمـشـان امـان دلت
سید محسن حبیب اله پور
طلوع بهار
امشب میان گریه و لبخند خود گمم
سرشار از طلوع بهار تبسمم
دریایم و طپیده به لبهام نبض موج
تا آسمان رسیده شعور تلاطمم
جارو به برج و باروی اندیشه میزنم
تا سائل مدایح معصوم پنجمم
من شاعر صداقت گلهای قاصدک
من جابر سلام رسولان مردمم
هرجا که باز پنجره ای شد کبوترم
هرجا که بسته است در مهر کژدمم
صدها ابوبصیر شود طفل مکتب ام
دریای علم تو بچشاند اگر خمم
پیچیده در تلاوت معصوم نام تو
عطر گل محمدیت در تکلمم
بر خاکهای مرقد نورانی تو ساخت
گلدسته ها و گنبد زرین تجسمم
امشب دوباره شوق مرا بال و پر بده
امشب که بین گریه و لبخند خود گمم
میثم مومنی نژاد
شعر مدح ولادت امام باقر (ع)
خبر رسیده که امشب ز راه دور می آیی
میان حُلّه ی عرشی غرق نور می آیی
خبر رسیده همه محو روشنای تو هستند
شبیه آینه هایی چنان بلور می آیی
ابهت است که در چشم های تو شده نازل
چه با شکوه ولی خالی از غرور می آیی
پدر تو را ز خدایش میان سجده گرفته
سلام روی لبت غرق در سرور می آیی
رجب مرّجب اگر شد به یمن مقدم تان بود
شبیه نهر پر از باده ی طهور می آیی
نسب نسب همه عالی مقام ها متعالی
به دامن علوی ها حسین پور ! می آیی
مفاعلن فعلاتن محمد بن علی شد
مگر تو هم به میان دل بحور می آیی؟
*
به اختیار خودت انتخاب را به تو دادند
تمام ادعیه ی مستجاب را به تو دادند
سخاوت و نفس و سادگی مادر آب و
شجاعت و جگر بوتراب را به تو دادند
طبیعی است در عالم مثل نداشته باشی
چرا که پرتو شش آفتاب را به تو دادند
پدر بزرگ کریم و کریمه مادر پاکت
کریمی و کرم بی حساب را به تو دادند
رسیدی از پس پرده مگر که فقه بگویی
به امر خالق یکتا کتاب را به تو دادند
برای اینکه بگردم همیشه در پی ات اقا
سوال را به من اما جواب را به تو دادند
میان این همه واژه به من
رعیت ساده” و لفظ جالبعالیجناب” را به تو دادند دلیل حال خوش من فقط تویی تو چرا که همیشه مرهم حال خراب را به تو دادند به اتفاق پدر عمه های کرببلایی در انتها علم انقلاب را به تو دادند به این نتیجه رسیدم گریز روضه همین جاست یکی دو مرتبه طفل رباب را به تو دادند بگو که لحظه ی مرثیه خوانی همگانی همیشه روضه ی قحطی آب را به تو دادند علیرضا خاکساری
پدر علم
جلوه میبارد از جمالِ علی
جذبه میجوشد از جلالِ علی
همه خیراتِ آسمان و زمین
نوشِ جانِ علی و آلِ علی
هرچه دارد خدا به خاطر اوست
هرچه دارد خدا حلالِ علی
مرتضی را چه کار با عالم
هست عالم فقط وَبالِ علی
ای نفسهات در خِصالِ صدوق
ای بزرگیت از خِصالِ علی
همهی حرف توست قالَ نبی
همهی حالِ توست حالِ علی
آمدی تا که با تو ما برسیم
ما همه میوههایِ کالِ علی
لطف زهرا تو را به ما دادند
از کَرَمخانهی عیالِ علی
شب شب عشق آفرین ، علی است
شب لبخندِ پنجمین علی است
ای نمازِ مطهرِ زهرا
سجدههای معطرِ زهرا
خیرهای خیره بر مقاماتش
مثلِ قابی برابرِ زهرا
میوزد در هوای گیسویت
عطرِ گلهایِ قمصرِ زهرا
آسمانی و مژدهات را داد
به زمینها پیمبرِ زهرا
بیخودی نیست فاطمی هستی
پُری از نورِ کوثرِ زهرا
میزند موج در احادیثت
جلوههای مُکررِ زهرا
با شما جبرئیل نامِ مرا
میرساند به محضرِ زهرا
فاطمه عاشق همین علی است
شبِ لبخندِ پنجمین علی است
ای طلوعِ علیالدوامِ حسن
آفتابِ بلندِ بامِ حسن
جابر آوردهات سلامِ رسول
مادرت گفتهات سلامِ حسن
میرسند از تبارِ مادریات
هفت معصوم بر امام حسن
حسنی زادهای از آلِ حسین
ای حسینی ترین کلامِ حسن
دست تو دست مجتبای کریم
به تو زیبنده است نامِ حسن
به عمویت ارادتت پیداست
در بقیعی به احترامِ حسن
چارتا مجتبی کنارِ همید
ای تمامِ شما تمامِ حسن
هم حسن هم حسین این علی است
شبِ لبخندِ پنجمین علی است
ای محمد ترین دعایِ حسین
دومین احمدِ حرایِ حسین
آمدی تا به انتها برسد
امتدادی از ابتدایِ حسین
از پدر ارث بُردهای ، داری
به سرِ شانهات رَدایِ حسین
آنکه روزی
حسینُ مِنیگفت گفت مثلَش تویی برایِ حسین ای علی اکبرِ امام شده اکبرِ بعدِ کربلایِ حسین تو حسینیهی خدا هستی با تو ماندیم در هجایِ حسین عشق دنبالِ آخرین علی است شبِ لبخندِ پنجمین علی است حسن لطفی
ولی الله آمد
پهن شد سفره ی رحمت ، ولی الله آمد
آب و آیینه بیارید شهنشاه آمد
خیره شد چشم فلک ، ماه تر از ماه آمد
اولین مژده ماه رجب از راه آمد
از حسد دشمن این قوم به جان آمده است
پنجمین حیدر کرار جهان امده است
ای دل و دلبر و آرام و قرار حسنین
باقر آل عبا ، باغ و بهار حسنین
ماه دو فاطمه و دار و ندار حسنین
با تو سادات شدند ایل و تبار حسنین
می رسد بوی دل انگیز پیمبر از تو
ما ندیدیم حسینی حسنی تر از تو
ای بزرگ همه ، یاس دو علی بر تو سلام
شاه دین ، سرّ ِ خفی ، نور جلی بر تو سلام
پنجمین سید و سالار و ولی بر تو سلام
قبل میلاد تو داده است نبی بر تو سلام
پیش علم تو زده دشمنت آقا زانو
مدعی را نفس حق تو برده از رو
عشق یعنی ز همه غیر تو آزاد شدن
به فدای سر تو با همه اولاد شدن
کار تو سروری عالم ایجاد شدن
ای برازنده ی تو نایب سجاد شدن
ما مسلمان احادیث توایم و پسرت
مثل پروانه بگردیم فقط دور سرت
چون حسن دست بگیری ز همه بی منت
می دهی بر همه بی چون و چرا تو حاجت
می کند از کرمت حاتم طائی حیرت
همچو مهمان بگذاری سر سائل عزت
سیدی کوه وفای تو چه غوغایی کرد
هر که شد سائل تو تا ابد آقایی کرد
ای به میخانه عشقت دو جهان حلقه به گوش
موقع وصف تو شیرین سخنانند خموش
خط به خط زندگی ات برده جهان را از هوش
شاه دیده است کسی بیل بگیرد بر دوش
داده ای یاد به هر رهرو توحید و کمال
که بُوَد عین عبادت ، طلب رزق حلال
حب تو خیر العمل ، نوکریت آقایی
هیبتت حیدری و مرحمتت زهرایی
طینتت کرببلایی ، دلت عاشورایی
چون حسن قبلگه بی حرم دنیایی
قبر خاکی تو از هر دو جهان سیرم کرد
روضه کودکی تو به خدا پیرم کرد
گرچه ناپاک ترین سائل بیت الکرمم
گرچه نه سینه زن واقعی این علمم
گرچه نه دعبل و عمانم و نه محتشمم
نظری کن بشود مثل کُمِیتت قلمم
نظری کن برود بی سر و سامانی ها
کربلایی بشوم مثل سلیمانی ها
محمد حسین رحیمیان
چو اشک، پرده نشین جمال دلدارم
به شوق نیمه نگاهش، هزار دل دارم
اگرچه درصف عشاق، نیست مقدارم
"بهای وصل، اگر جان بود خریدارم"
شده است محضر او نیمه های شب حاضر
غلام و نوکر درگاه حضرت باقر
چو پرده از رخ زیبای او خدا برداشت
به خاک مقدم او قبله سر به سجده گذاشت
به پای فاطمه سجاد، ریخت آنچه که داشت
بدون پرده بگویم، که مادرش گل کاشت
نماز شوق بخوان عبد سرمد آمده است
بگو به خلق، دوباره محمد آمده است
ببند حجلهءگل، گل بریز در پایش
ببین جمال خداوند را به سیمایش
بگو درود خدا بر سرشت و آبایش
بخوان سلام خلائق به روی زیبایش
نسیم روضهء رضوان، شمیم انفاسش
بهار، گم شده در کوچه های احساسش
چو در میانهء گهواره می زند لبخند
کبوتر دل جبریل می رهد از بند
به قطره قطرهء اشکش، به چشم او سوگند
ز غیر او به خدا زود میشود دل کند
نوشته با خط زر، خطّ سرنوشت اینجاست
بهشت از که بجوئیم تا بهشت اینجاست
طلایه دار بهشت است زائرکویش
هزار لیلهء قدر است لیلهء مویش
سجود میکند عالم به طاق ابرویش
هزار بوسه بچیند فرشته از رویش
خدای کعبهء دنیایی از نجوم است او
چراغ شب زدگان، باقرالعلوم است او
رسیده آنکه خدا منصب امامش داد
ز تیغ علم لدُن، قدرت قیامش داد
عبای سلطنتی هدیه بر غلامش داد
ندیده ختم رسل بارها سلامش داد
به روز حشر، که دلها ز بی کسی تنگ است
بدون مُهر ولایش، کُمیت ما لنگ است
به چهره، آینه ای محو کبریا دارد
اگر به کعبه صفاهست از او صفا دارد
سخا و جود و کرم همچو مجتبا دارد
مدال جان به کف از شاه کربلا دارد
دوباره حاجت سینه زنان روا شده است
به یاد او دل ما باز کربلا شده است
ضریح و مقبرهء خاکی اش بهشت برین
ز اشک زائر او گشته خاک، عطر آگین
هزار مرتبه با گریه جبرئیل امین
به روی سینهء پرسوز من نوشته چنین
دلی به وسعت عشقش وسیع دارم من
هنوز حسرت طوف بقیع دارم من
دمی که آه ز دلها رحیل می بندد
مسیر اشک مرا رود نیل می بندد
چو آفتاب به قبرش دخیل می بندد
ز شعله راه به روی خلیل می بندد
دوباره در وسط جشن، مضطرم کردند
ضریح سینه هر شیعه را حرم کردند
#رضا_دین_پرور
دنیا سیاه بود که نوری بلند شد
خورشید از کرانه ی دوری بلند شد
در بین شهر نغمهی شوری بلند شد
در دشت جهل،سرو شعوری بلند شد
بالاترین تفکر آدم!..،خوش آمدی
کامل ترین تعقل عالم!..،خوش آمدی
مکتب نشسته بود که ناگاه پا شدی
در عصرِ لال بودن منبر،صدا شدی
بر شانه ی تفکر شیعه عبا شدی
تو پنجمین تشرف توحید ما شدی
در جاده ی شریعت نُطقَت،مسافریم
ما شیعیانِ خط به خطِ قالَ باقریم
تو امتداد نافله های محمدی
تعقیب های بعد عشای محمدی
شخصاً کلیددار حرای محمدی
آئینه ی تمامنمای محمدی
تصویر با ملاحت روح خدا !..،سلام
ای دومین پیمبر ایمان ما !..،سلام
بر روح هرچه علم،بدن کیست مثل تو
طوبای فهم،بین چمن کیست مثل تو
شیرین ترین بیان سخن کیست مثل تو
تلفیقی از حسین و حسن کیست مثل تو!
مهتاب بام این دوبرادر درآمده
اینگونه دلرباشدن از تو برآمده
در کوچهباغِ بحث شبی که قدم زدی
تنها ز لفظِ آیهی تطهیر دم زدی
بر قلّه های قلب نَصاری علم زدی
زیباترین مناظره ها را رقم زدی
پس واجب است از هُنرت استفاده کرد
باید فنون بحث شما را پیاده کرد
ای خوشبهحال هرکه درت را رها نکرد
خود را کنار سفره ی بیگانه جا نکرد
هنگام فقر غیر شما را صدا نکرد
آنکس زُراره شد..،که به زر اعتنا نکرد
ظرف مرا شکستهسبویَت کُنی خوش است
ما را به جبر جابرِ کویَت کنی خوش است
در صُلح آب و آتش ما جنگ نیست که
آن دل که مبتلای تو شد تنگ نیست که
ذاتی که جنس آینه شد سنگ نیست که
هرکس کُمِیت عشق تو شد.،لنگ نیست که
اهل قلم _به نون و قلم_ هست چاکرت
ای هرچه شاعر است به قربان شاعرت
باید برات گنبدی از زر درست کرد
رو به مزار خاکی تو در درست کرد
عطر نفیسی از گُل قمصر درست کرد
پائین پایِ قبر تو منبر درست کرد
صحن تو را شبیه گوهرشاد می کنیم
خاک بقیع را حسنآباد می کنیم
تو یاکریم زادهی آسیبدیده ای
در ابتدا به آخِرت غم رسیده ای
دردی ز جنس خار مغیلان چشیده ای
در اوج کودکی چه عذابی کشیده ای
سر نیزه ها کتاب خدا را گسیختند
در پیش چشم تو سر جد تو ریختند
صبح غرور تو به شبی ظالمانه خورد
خواب عمیق تو لگدی بی بهانه خورد
با دست زجر زلف سیاه تو شانه خورد
همبازیِ سهساله ی تو تازیانه خورد
دیدی سرِ عمو سرِ سرنیزه آب شد
دیدی طناب حرمله سهم رباب شد!
#بردیا_محمدی
#امام_باقر_علیه_السلام
#مناجات
«غزل ترکی تقدیم به یارانش»
محمد ابن على هاشمی سُلاله سیَم
حسن حسین باغینون داغدیده لاله سیَم
ویریبدی دم منه روح مطهرِ زهرا
ئولونجه کوثرینون تشنه پیاله سیَم
سپهر معرفتون بعدِ رحلتِ سجاد
همیشه جلوه لی، ماهِ بدونِ هاله سیَم
علوم آل رسوله منم شکافنده
على ولایتینون ناشرٍ مقاله سیَم
نصیبیم اولدي اوشاقلیقدا کربلا سفری
او پاک قافله نین پیک پنج ساله سیَم
منم که قویمامیشام انقلاب اولا تحریف
قلوب مالکیَم کربلا قباله سیَم
رسالتِ شهدایه حسین شرف ویردی
او عشق مُفتی سینون حافظِ رساله سیَم
آتاملا عمّه می جدّیم ایدیب وکیل قیام
او صبر داغلارینون نایب الوکاله سیَم
#استاد_کلامی_زنجانی