eitaa logo
| ᴊᴀɴᴀɴ | جانان
273 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
105 ویدیو
0 فایل
من گریسته‌ام.. آري مدتي‌ست ڪه با هر ضربه‌ي ڪۅچڪي با هر بهانه‌ي اندڪي به گریه مےافتم.. دوستِ من، دلم زخم دارد همین! دیگر بیشتر نمےگویم... ‌ ‌ ‌ۅصاݪ هستم، شنواي حرفت: - https://daigo.ir/secret/7602774184 - @NashenasJanan
مشاهده در ایتا
دانلود
😄 ♥ اما من واسه تک تک پلک زدنات موقع کردنم ! 😄 ♥️ .͜. 🥀 •[~ @janan212 ~]• 🍂
+ دوستت دارم - نه، تو منو دوست نداری، تو دوست داشتن منو دوست داری. اون موقع‌ها که بهت می‌گم. مواقعی که می‌فهمی هر جا هستم به فکرتم. وقتی به این فکر می‌کنی که هیچ‌وقت رهات نمی‌کنم. وگرنه تو این همه مدت یه بارم تو یاد من می‌افتادی. می‌رفتی شمال برمی‌گشتی می‌گفتی این کلوچه‌ها رو برا تو خریدم، می‌دونستم دوست داری. ساعت یازده شب پیام می‌دادی می‌گفتی حالت خوبه؟ یا می‌گفتی دلت برام تنگ شده بریم یه جا بچرخیم. نه این‌که من همه‌ش بترسم فراموشم کنی. هر موقع بهت پناه می‌آرم یه طوری کنی بگم این دفعه آخریه که باهاش حرف می‌زنم. تو عادت کردی دوستت داشته باشم. نه این‌که برات مهم باشما، نه.. نه این‌که خاص باشم یا خاصیتی برات داشته باشم. فقط موقع‌هایی که از همه چیز و همه کس ناامید شدی و فکر می‌کنی برای هیچ‌کس مهم نیستی بالاخره ته گونی یه نفر پیدا می‌شه که بگی نه این منو می‌خواد. مشکلی نیست. من تو رو می‌خوام ولی می‌گم منم آدم‌ام. نگاه کن! گونی‌م خالیِ خالیه‌. ؛)💔
از خودم بدم آمد. شاید هر کسی هم جای من بود از خودش بدش می‌آمد. ولی من بیشتر از خودم بدم آمد. چون می‌دانستم این تلاشْ نافرجام است. می‌دانستم این سلسله مراتب ذهن و اعمال من است وقتی هشدار می‌آید: «داری از دست می‌دهی.» نمی‌شد کاریش کرد. و برای اینکه نمی‌شد کاریش کنم از خودم بیشتر بدم می‌آمد. حتی اینکه توقع داشته باشم مرا درک کنند هم احمقانه بود. حقی نداشتم برای از دست دادن کنترلم آن هم برای بار هزارم توقع جایزه داشتم باشم. چرا باید کسی من را درک می‌کرد و مرهم‌ام می‌شد؟! آدم‌ها بدبختی‌هایی داشتند که من تویش گم‌ بودم. برایم همه چیز سخت بود و سخت می‌گذشت. و این به خود حق ندادن دمار از روزگارم در آورده بود. دلم می‌خواست بغض کنم. دختر بچه‌ی کوچک گریان درونم را بغل بگیرم. دلم می‌خواست بتوانم خودم را بپذیرم و چیزی جز سرزنش خودم نصیبم نمی‌شد. سرانجام از پا افتادم. دختر بچه را به اتاقش فرستادم. به جایش شرم و درد را در آغوش گرفتم. پذیرفتم چیزی که هستم دوست داشتنی نیست. پذیرفتم زجرآور، ناکافی، پرتوقع و بد رفتارم. پذیرفتم بودنم فقط دیگران را آزار می‌دهد. دلم خواست بروم. نمی‌دانم کجا؟! جایی که کسی من را نشناسد. - از روزها [۴۳]
اگر روزی بمیرم آن قسمت از قلبم که تو را دوست داشت از خاک بیرون می‌ماند. کنار تو می‌ماند و هر کجا که می‌روی دنبالت می‌آید و وقتی آسیبی ببینی برای تو می‌تپد و وقتی گریه کنی برایت می‌میرد و وقتی بخندی آرام می‌گیرد و وقتی دل‌تنگم شوی برای قلبت خون گریه می‌کند...