eitaa logo
جان و جهان
498 دنبال‌کننده
821 عکس
37 ویدیو
2 فایل
اینجا هر بار یکی از ما درباره چیزی سخن میگوید، از آفاق تا انفس.🌱 ارتباط با ما؛ @m_rngz @zahra_msh
مشاهده در ایتا
دانلود
... ✍بخش اول؛ نمی‌دانم تا به حال قصه کودکانه‌ی «فردا» از آرنولد لوبل را خوانده یا شنیده‌اید یا نه! ماجراهای یک قورباغه و یک وزغ... اولین بار، اوایل کرونا در کانال قصه‌گویی یکی از دوستان آن را برای بچه‌ها دانلود و باهم گوش کردیم. از همان موقع، آن‌جایی که وزغ مدام همه کارهایش را به فردا حواله می‌دهد و لحن قصه‌گویی آن دوست عزیز، زیباتر و به یادماندنی‌ترش کرده بود، شد مَثَل من و پسرم... وزغی که در پاسخ قورباغه که از او می‌خواهد خانه‌اش را مرتب کند، خاک صندلی‌ها را بگیرد و سایر کارهایش را انجام دهد،مدام می‌گوید: «فردااااااا فرداااااا همه این کارها را فردا انجام می‌دم...» تا اینجای قصه باعث شده بود که هر زمان کاری را از پسرم می‌خواستم انجام دهد تا کلمه فردا از دهانش خارج می‌شد،دوتایی می‌گفتیم: «فرداااااا فرداااااا همه کارهام رو فردا انجام می‌دم» و می‌خندیدیم... حالا اما چند هفته‌ای است با رسیدن آخرین نفس‌های زمستان و زمزمه‌های خانه‌تکانی، وقتی به حجم کارها و وروجک نوپایی که دارم فکر می‌کنم، مدام به خودم می‌گویم: «فرداااااا..فرداااا کشوها را مرتب می‌کنم، فرداااا پرده را می‌شویم، فردا دیوارها را تمیز می‌کنم، فرداااا کابینت‌ها را دستمال می‌کشم....» اگر برایتان سوال است که ادامه داستان قورباغه و وزغ چه می‌شود؟ باید بگویم داستان اصلا فراز و فرود و گره‌ی خاصی ندارد؛ وزغ یک‌مرتبه به فکر فرو می‌رود. بلند می‌شود و با پرسیدن چهار تا سوال از قورباغه‌ متنبه می‌شود که اگر همین الان کارهایش را انجام دهد و به فردا حواله ندهد خیلی بهتر است... ⚡️ادامه دارد..
! ✍بخش اول؛ انگار استاد اخلاقش این ذکر را به علی داده باشد که روزی هزار مرتبه از سویدای دلش تکرار کند: «مامان! کی خونه تکونی می‌کنی؟!» سه چهار روز است این ورد را برداشته و هر چند دقیقه یک بار مثل پرنده ساعت دیواری در کارتون‌های دهه شصت، از کنجی می‌زند بیرون و با این جمله، نوکی به مغز من و بلکه به روحم می‌زند تا برخیزم و عزم مراتب بالای عرفان کنم و عملیات غیرممکن خانه تکانی را کلید بزنم! «باید بفهمم کار، کار کیه؟ علی از طرف کی مزدور شده تا منو وادار به خونه تکونی کنه؟!» سعی کردم در ذهنم دنبال عناصر اصلی این توطئه شوم بگردم! «آیا کار مقداده؟ نه، مقداد که از دشمنان درجه یک خونه تکونیه! آیا یکی از مامان جون ها اون رو به این کار واداشته؟! مامان مقداد که اصلا کاری به این چیزا نداره بنده خدا. مامان خودم؟ ممکنه! از دید مامان، من یه زن هپلی هستم که هر کاری می‌کنه به جز منظم کردن خونه‌ش!» این فرضیه ها در ذهنم چرخ می‌خورد تا روز چهارم ریاضت علی و استمرارش بر ذکر شریف «مامان! کی خونه تکونی می‌کنی؟!» که عصرگاهان علی کتاب فارسی‌اش را داد به دستم و گفت «مامان! از درس پونزده املا بگو.» املا را تازه شروع کرده بودم که ناگهان پرده از رازها برداشته شد. در درس پانزدهم کتاب فارسی دوم دبستان، نویسندگان کتاب، بازی خطرناکی را با مادران شروع کرده بودند و احتمالا معلمان عزیز این پایه تحصیلی هم در این سناریو با آنها هم‌دست و هم‌داستان بودند! - علی! خونه تکونی رو از اینجا فهمیدی؟ - آره. یعنی به این درس که رسیدیم، خانم برامون توضیحش داد. ادامه در بخش دوم...