#آغاز_عملیات_خانهتکانی
#خانهات_را_بتکان!
✍بخش اول؛
انگار استاد اخلاقش این ذکر را به علی داده باشد که روزی هزار مرتبه از سویدای دلش تکرار کند: «مامان! کی خونه تکونی میکنی؟!»
سه چهار روز است این ورد را برداشته و هر چند دقیقه یک بار مثل پرنده ساعت دیواری در کارتونهای دهه شصت، از کنجی میزند بیرون و با این جمله، نوکی به مغز من و بلکه به روحم میزند تا برخیزم و عزم مراتب بالای عرفان کنم و عملیات غیرممکن خانه تکانی را کلید بزنم!
«باید بفهمم کار، کار کیه؟ علی از طرف کی مزدور شده تا منو وادار به خونه تکونی کنه؟!» سعی کردم در ذهنم دنبال عناصر اصلی این توطئه شوم بگردم!
«آیا کار مقداده؟ نه، مقداد که از دشمنان درجه یک خونه تکونیه! آیا یکی از مامان جون ها اون رو به این کار واداشته؟! مامان مقداد که اصلا کاری به این چیزا نداره بنده خدا. مامان خودم؟ ممکنه! از دید مامان، من یه زن هپلی هستم که هر کاری میکنه به جز منظم کردن خونهش!»
این فرضیه ها در ذهنم چرخ میخورد تا روز چهارم ریاضت علی و استمرارش بر ذکر شریف «مامان! کی خونه تکونی میکنی؟!» که عصرگاهان علی کتاب فارسیاش را داد به دستم و گفت «مامان! از درس پونزده املا بگو.»
املا را تازه شروع کرده بودم که ناگهان پرده از رازها برداشته شد. در درس پانزدهم کتاب فارسی دوم دبستان، نویسندگان کتاب، بازی خطرناکی را با مادران شروع کرده بودند و احتمالا معلمان عزیز این پایه تحصیلی هم در این سناریو با آنها همدست و همداستان بودند!
- علی! خونه تکونی رو از اینجا فهمیدی؟
- آره. یعنی به این درس که رسیدیم، خانم برامون توضیحش داد.
ادامه در بخش دوم...