eitaa logo
جارچی شاهرود
24.8هزار دنبال‌کننده
20.1هزار عکس
8.5هزار ویدیو
60 فایل
بزرگترین رسانه شاهروددراستان سمنان @jarchy0273 لینک دعوت 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/204472353Cbb461f6e3a 👇رزرو تبلیغات وارسال مطالب👇 @adminjarchy @adminjarchy1
مشاهده در ایتا
دانلود
حضور فرماندهی و کارکنان محترم نیروی انتظامی در اردوگاه قائمیه جنگل ابر ورودبه 👇 http://eitaa.com/joinchat/204472353Cbb461f6e3a
🌸🍃🌸🍃 روزی مرحوم آخوند کاشی مشغول وضو گرفتن بودند که شخصی با عجله آمد، وضو گرفت و به داخل اتاق رفت و به نماز ایستاد. با توجه با این که مرحوم کاشی خیلی بادقت وضو می گرفت و همه آداب و ادعیه وضو را به جا می آورد، قبل از اینکه وضوی آخوند تمام شود، آن شخص نماز ظهر و عصر خود را هم خوانده بود! به هنگام خروج، با مرحوم کاشی رو به رو شد... ایشان پرسیدند: "چه کار می کردی؟" گفت: "هیچ!" فرمود: "تو هیچ کار نمی کردی!؟" گفت: "نه!" آقا فرمود: "مگر تو نماز نمی خواندی!؟" گفت: "نه!" آخوند فرمود: "من خودم دیدم داشتی نماز می خواندی!" گفت: "نه آقا اشتباه دیدید!" سؤال کردند: "پس چه کار می کردی؟" گفت: "فقط آمده بودم به خدا بگویم من یاغی نیستم، همین!" این جمله در مرحوم آخوند خیلی تأثیر گذاشت. تا مدت ها هر وقت از احوال آخوند می پرسیدند، ایشان با حال خاصی می فرمود: "من یاغی نیستم..." خدایا ما خودمون هم می دونیم که عبادتی در شان خدایی تو نکردیم. نماز و روزه مان اصلاً جایی دستش بند نیست! فقط اومدیم بگیم که: خدایا ما یاغی نیستیم… بنده ایم…. اگه اشتباهی کردیم مال جهلمون بوده… لطفا همین جمله را از ما قبول کن... ورودبه 👇 http://eitaa.com/joinchat/204472353Cbb461f6e3a
🌸🍃🌸🍃🌸 ⭕️✍ 👌🧚‍♀ ✨ اصالت مهم تر است یا تربیت می گویند: روزی شاه عبّاس در اصفهان به خدمت عالم زمانه، شيخ بهایی رسيد. پس از سلام و احوالپرسی، از شيخ پرسيد: در برخورد با افراد اجتماع، اصالت ذاتیِ آن ها بهتر است يا تربيت خانوادگی شان؟ شيخ گفت: هر چه نظر حضرت اشرف باشد، همان است. ولی، به نظر من "اصالت" ارجح است. و شاه بر خلاف او گفت: شک نکنيد که "تربيت" مهمّ تر است. بحث ميان آن دو بالا گرفت و هيچ يک نتوانستند يکديگر را قانع کنند. به ناچار شاه برای اثبات حقّانيّت خود، او را به کاخ دعوت کرد تا حرفش را به کرسی بنشاند. فردای آن روز، هنگام غروب، شيخ به کاخ رسيد. بعد از تشريفات اوّليّه، وقت شام فرا رسيد. سفره ای بلند پهن کردند. ولی، چون چراغ و برقی نبود، مهمانخانه سخت تاريک بود. در اين لحظه، پادشاه دستی به کف زد و با اشاره ی او چهار گربه، شمع به دست حاضر شدند و آن جا را روشن کردند. در هنگام شام، شاه دستی پشت شيخ زد و گفت ديدی گفتم: "تربيت" از "اصالت" مهمّ تر است. ما اين گربه های نااهل را اهل و رام کرديم. که اين نتيجه ی اهمّيّت "تربيت" است. شيخ در عين اين که هاج و واج مانده بود، گفت: من فقط به يک شرط حرف شما را می پذيرم و آن، اين که فردا هم گربه ها مثل امروز چنين کنند. شاه که از حرف شيخ سخت تعجّب کرده بود، گفت: اين چه حرفی است. فردا مثل امروز و امروز هم مثل ديروز! کار آن ها اکتسابی است که با تربيت و ممارست و تمرين زياد انجام می شود. ولی، شيخ دست بردار نبود که نبود. تا جایی که، شاه عبّاس را مجبور کرد تا اين کار را فردا تکرار کند. لذا، شيخ فکورانه به خانه رفت. او وقتی از کاخ برگشت، بی درنگ دست به کار شد. چهار جوراب برداشت و چهار موش در آن نهاد. فردا او باز طبق قرار قبلی به کاخ رفت. تشريفات همان و سفره همان و گربه های بازيگر همان شاه که مغرورانه تکرار مراسم ديروز را تاکيدی بر صحّت حرف هايش می ديد. زير لب برای شيخ رجز می خواند. که در اين زمان، شيخ موش ها را رها کرد. در آن هنگام، هنگامه ای به پا شد؛ يک گربه به شرق، ديگری به غرب، آن يکی شمال، و اين يکی جنوب..... اين بار شيخ دستی بر پشت شاه زد و گفت: شهريارا ! يادت باشد اصالت گربه، موش گرفتن است؛ گرچه "تربيت" هم بسيار مهمّ است. ولی، "اصالت" مهمّ تر است. يادت باشد با "تربيت" می توان گربه ی اهلی را رام و آرام کرد؛ ولی، هر گاه گربه موش را ديد، به اصل و "اصالت" خود بر می گردد. ✨و اين است: حکايت بعضی تازه به دوران رسيده ها.👌 ورودبه 👇 http://eitaa.com/joinchat/204472353Cbb461f6e3a
جملات ممنوعه که نباید به بگویید 🔸بمیرم از دستت راحت بشم! 🔸دیگه بابا یا مامانت نیستم! 🔸لولو میخوره تورو! 🔸غذا نخوری کوچولو میمونی! 🔸پلیس دستگیرت میکنه! 🔸 بین دو تا پنج سالگی طبیعیه و کودک بین این سنین به دلیل می‌کنه و دوست نداره به حرف والدینش گوش بده. برای مجبور کردن کودک اونو نترسونید. ورودبه 👇 http://eitaa.com/joinchat/204472353Cbb461f6e3a
☘🌺☘🌺☘🌺☘🌺☘🌺☘ 🌺☘🌺 ☘🌺 🌺 حاکمی هر شب در تخت خود به آینده دخترش می‌اندیشید ...که دخترش را به چه کسی بدهد مناسب او باشد؟ در یکی از شب‌ها وزیرش را صدا زد و از او خواست که شبانه به مسجد برود تا جوانی را مناسب دخترش پیدا کند که مناجات و نماز شب را بر خواب ترجیح دهد. از قضا آن شب دزدی قصد دزدی در آن مسجد را کرده بود تا هرچه گیرش بیاید از آن مسجد بدزدد. پس قبل از وزیر و سربازانش به آنجا رسید، در را بسته یافت و از دیوار مسجد بالا رفت و داخل مسجد شد، هنگامی که به دنبال اشیاء بدرد بخورش می گشت وزیر و سربازانش داخل شدند و دزد صدای در را شنید که باز شد بنابراین راهی برای خود نیافت الا اینکه خود را به نماز خواندن مشغول کرد. سربازان داخل شدند و اورا در حال نماز دیدند، وزیر گفت: سبحان الله! چه شوقی دارد این جوان برای نماز، و دزد از شدت ترس هرنماز را که تمام می‌کرد نماز دیگری را شروع می‌کرد. تا اینکه وزیر دستور داد که سربازان مراقب باشند از نماز که تمام شد نگذارند نماز دیگری را شروع کند و او را بیاورند، و اینگونه شد که وزیر جوان را نزد حاکم برد، و حاکم که تعریف دعا ها ونمازهای جوان را از وزیر شنید، به او گفت: تو همان کسی هستی که مدت‌هاست دنبالش بودم و می‌خواستم دامادم باشد، اکنون دخترم را به ازدواج تو در می‌آورم و تو امیر این مملکت خواهی بود. جوان که این را شنید بهت زده شد و آنچه دیده و شنیده بود را باور نمی کرد، سرش را از خجالت پایین آورد و با خود گفت: خدایا مرا امیر گرداندی و دختر حاکم را به ازدواجم در آوردی، فقط با نماز شبی که از ترس آن را خواندم! اگر این نماز از سر صداقت و خوف تو بود چه به من می‌دادی و هدیه‌ات چه بود اگر از ایمان و اخلاص می‌ خواندم. 👇 http://eitaa.com/joinchat/204472353Cbb461f6e3a
27.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بخشی از بیانات حجت الاسلام والمسلمین امینی موضوع: تفسیر آیاتی از سوره مبارکه الطلاق ورودبه 👇 http://eitaa.com/joinchat/204472353Cbb461f6e3a
💫 ⭕️✍ 👌🧚‍♀ ✨ نجس ترین نزد انسان گویند روزی پادشاهی این سوال برایش پیش می‌آید که نجس‌ترین چیزها در دنیای خاکی چیست؟! برای همین کار وزیرش را مأمور می‌کند که برود و این نجس‌ترین نجس‌ها را پیدا کند. پادشاه می‌گوید تمام تاج و تخت خود را به کسی که جواب را بداند می‌بخشد. وزیر هم عازم سفر می‌شود و پس از یک سال جستجو و پرس و جو از افراد مختلف به این نتیجه رسید که نجس‌ترین چیز مدفوع آدمیزاد اشرف است. عازم دیار خود می‌شود، در نزدیکی‌های شهر چوپانی را می‌بیند و به خود می گوید از او هم سؤال کند شاید جواب تازه‌ای داشت. بعد از صحبت با چوپان، او به وزیر می گوید: «من جواب را می دانم اما یک شرط دارد.»وزیر نشنیده شرط را می‌پذیرد. چوپان هم می گوید: «تو باید مدفوع خودت را بخوری.» وزیر آنچنان عصبانی می‌شود که می‌خواست چوپان را بکشد ولی چوپان به او می گوید:«تو می‌توانی من را بکشی اما مطمئن باش پاسخی که پیدا کرده‌ای غلط است. تو این کار را بکن اگر جواب قانع کننده‌ای نشنیدی من را بکش.» خلاصه وزیر به خاطر رسیدن به تاج و تخت هم که شده قبول می‌کند و آن کار را انجام می‌دهد.سپس چوپان به او می گوید: کثیف‌ترین و نجس‌ترین چیزها طمع است که تو به خاطرش حاضر شدی آنچه را فکر می‌کردی نجس‌ترین است بخوری!... 👇 http://eitaa.com/joinchat/204472353Cbb461f6e3a
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏔 تنها نیست ❇️بازدید میدانی امام جمعه شاهرود ، اعضای شورای شهر شاهرود و بسطام ، اصحاب رسانه و فعالین محیط زیست از میزان تخریب شاهوار 💢تاکید ویژه امام جمعه معزز شاهرود بر پیگیریهای قانونی 🎙گزارش از محسن صنحتی ورودبه 👇 http://eitaa.com/joinchat/204472353Cbb461f6e3a
📣پیام تبریک معاون استاندار و شهرستان شاهرود به مناسبت روز ها و ها ❇️روز تجلی تعهد و مسئولیت انسانی ورودبه 👇 http://eitaa.com/joinchat/204472353Cbb461f6e3a
🌸🍃🌸🍃 صاحب دلی برای اقامۀ نماز به مسجدی رفت. نمازگزاران او را شناختند و خواستند که پس از نماز، بر منبر رود و آن ها را پند گوید. او نیز پذیرفت. نماز جماعت تمام شد. چشم ها همه به سوی او بود. مردِ صاحب دل برخاست و بر پلۀ نخست منبر نشست. بسم الله گفت و خدا و رسولش را ستود. آنگاه خطاب به جماعت گفت:”مردم! هرکس از شما که می داند امروز تا شب خواهد زیست و نخواهد مُرد، برخیزد.” کسی برنخاست. گفت:”حالا هرکس از شما که خود را آماده مرگ کرده است، برخیزد.” باز کسی برنخاست سری به نشانۀ تاسف تکان داد و گفت:”! شگفتا از شما که به ماندن اطمینان ندارید، اما برای رفتن نیز آماده نیستید... ورودبه 👇 http://eitaa.com/joinchat/204472353Cbb461f6e3a
4_342611383742890107.mp3
3.76M
❤️تقدیم به همراهان عزیز کانال التماس دعا ورود به 👇 http://eitaa.com/joinchat/204472353Cbb461f6e3a
🔴 در و های استان سمنان به عنوان معرفی شد 🔸در این همایش که به مناسبت 14 تیر ماه روز شهرداری ها و دهیاری ها برگزار شد محمد رضا اسلامي دهيار روستای هدف گردشگری ابر به عنوان انتخاب شد.👌🌹 ورودبه 👇 http://eitaa.com/joinchat/204472353Cbb461f6e3a
🌸🍃🌸🍃 شیخ عباس قمی در فوائدالرضويه نقل ميكنند كه: كاروانی از سرخس مشهد اومدند پابوس امام رضا(علیه السلام )، سرخس اون نقطه صفر مرزی است، یه مرد نابینایی تو اونها بود،اسمش حیدر قلی بود. اومدند امام رو زیارت كردند، از مشهد خارج شدند دارند برمیگردند سرخس، حالا به اندازه یه روز راه دور شده بودند شب جوونها گفتند بریم یه ذره سر به سر این حیدر قلی بذاریم، خسته ایم، بخندیم صفا كنیم كاغذهای تمیز و نو گرفتند جلوشون هی تكون میدادند، اینها صدا میداد، بعد به هم میگفتند، تو از این برگه ها گرفتی؟ یكی میگفت: بله حضرت مرحمت كردند فلانی تو هم گرفتی؟ گفت:آره منم یه دونه گرفتم، حیدر قلی یه مرتبه گفت: چی گرفتید؟ گفتند مگه تو نداری؟ گفت: نه من اصلاً روحم خبر نداره! گفتند: امام رضا تو يکى ازصحن ها برگ سبز میداد دست مردم، گفت: چیه این برگ سبزها، گفتند: امان از آتش جهنم، ما این رو میذاریم تو كفن مون، قیامت دیگه نمیسوزیم، جهنم نمیریم چون از امام رضا گرفتیم، تا این رو گفتند، این پیرمرد یه دفعه دلش شكست، (دل كه بشكند عرش خدا ميشنود)با خودش گفت: امام رضا از تو توقع نداشتم، بین كور و بینا فرق بذاری، حتماً من فقیر بودم، كور بودم از قلم افتادم، به من اعتنا نشده دیدن بلند شد راه افتاد طرف مشهد، گفت: به خودش قسم تا امان نامه نگیرم سرخس نمیآم، باید بگیرم، گفتند:آقا ما شوخی كردیم، ما هم نداریم، هرچه كردند، دیدند آروم نمیگیرد، خیال میكرد كه اونها الكی میگند كه این برنگرده مشهد، جلوش رو نتونستند بگیرند شیخ عباس میگه: هنوز یه ساعت نشده بود دیدند حیدر قلی داره بر میگرده، یه برگ سبزم دستشه، نگاه كردند دیدند نوشته: «اَمانٌ مِّنَ النار،من ابن رسول الله على بن موسى الرضا» گفتند: این همه راه رو تو چه جوری یه ساعته رفتی، گفت: چند قدم رفتم، دیدم یه آقایی اومد، گفت: نمیخواد زحمت بكشی، من برات برگ امان نامه آوردم، بگیر برو.... السلام عليك يا علی بن موسى الرّضا المرتضى عليه السلام. ورودبه 👇 http://eitaa.com/joinchat/204472353Cbb461f6e3a
❇️اطلاعیه جذب نیروی نگهبان به صورت شرکتی ❇️پیرو اطلاعیه جذب نیروی نگهبان مورخه 13 آبان ماه 1398، دانشگاه علوم پزشکی شاهرود در نظر دارد جهت جذب و بکارگیری نیروی نگهبان به صورت شرکتی (بخش خصوصی ) جهت بکارگیری در مجموعه دانشگاه علوم پزشکی شاهرود،با توجه به هماهنگی های بعمل آمده نسبت به ثبت نام مجدد از داوطلبین واجد الشرایط از ساعت 8 صبح روز شنبه 14 تیرماه 99 تا ساعت 23 روز سه شنبه 17 تیر ماه 99 اقدام نماید. ❇️داوطلبین واجد الشرایط جهت مشاهده شرایط و نحوه ثبت نام به سایت موسسه امن آوران سبزکوش به آدرس asabzkoosh.ir مراجعه نمایند . بدیهی است داوطلبینی که قبلا ثبت نام کرده اند نیاز به ثبت نام مجدد ندارند. ورودبه 👇 http://eitaa.com/joinchat/204472353Cbb461f6e3a
🌸🍃🌸🍃 شب حاجت غلام در حرم حضرت امام رضا(ع) روا شد ابوالحسن محمّد بن عبداللّه هروى مى گويد: مردى از اهالى بلخ با غلامش به زيارت حضرت امام رضا عليه السلام آمد، خود و غلامش آن حضرت را زيارت كردند. ارباب بالاى سر حضرت آمد و مشغول نماز شد و غلام پايين پاى حضرت به نماز ايستاد. چون هر دو از نماز فارغ شدند به سجده رفتند و سجده را طولانى نمودند، ارباب پيش از غلام سر از سجده برداشت و غلام را صدا كرد، غلام سر از سجده برداشت و گفت: لبيك اى مولاى من! به غلام گفت: مى خواهى آزادت كنم؟ گفت: آرى، گفت: تو در راه خدا آزادى و فلان كنيز من هم كه در بلخ است در راه خدا آزاد است و من در اين حرم مطهر او را با اين مقدار مهريه به همسرى تو درآوردم و پرداخت آن را نيز ضامن شدم و فلان زمين حاصل خيز خود را هم وقف بر شما دو نفر و اولادتان و اولاد اولادتان و همين طور نسل و ذريه شما كردم و حضرت امام رضا عليه السلام را هم به اين برنامه شاهد گرفتم. غلام گريست و به خدا و به حضرت رضا عليه السلام سوگند ياد كرد كه من در سجودم جز اين امور را نخواستم و به اين سرعت اجابتش از سوى خدا برايم معلوم شد! برگرفته از اهل بيت عليهم السلام عرشيان فرش نشين نوشته استاد حسین انصاریان ‌ورودبه 👇 http://eitaa.com/joinchat/204472353Cbb461f6e3a
یا ذالجلال و الکرام امروز یکشنبه 15 تیر 1399 شمسی 13 ذیقعده 1441هجری قمری 5 جولای 2020 میلادی ورودبه 👇 http://eitaa.com/joinchat/204472353Cbb461f6e3a
📣رعایت نکات بهداشتی در نانوایی های شاهرود در بازدید بازرسان کارگروه آرد و نان شاهرود این شهرستان بررسی شد ✳️با دستور معاون استاندار و شهرستان شاهرود و به منظور پیشگیری از شیوع ویروس کرونا و نظارت بر رعایت پروتکل های بهداشتی، بازرسان کارگروه آرد و نان شهرستان از نانوایی سطح شهر بازدید کردند. ❇️به گزارش روابط عمومی فرمانداری ویژه شهرستان شاهرود، در این بازدیدها ضمن انجام تذکرات لازم در خصوص رعایت بهداشت فردی و محیطی بر لزوم رعایت مستمر بهداشت در نانوایی ها تا مهار کامل ویروس کرونا تأکید شد. ❇️همچنین به دستور بازرسان ضمن بازدید مستمر و نظارت کامل بر نانوایی ها، برخورد جدی با متخلفان و تعطیلی و پلمب واحد صنفی در صورت رعایت نکردن موازین بهداشتی را در دستور کار خود دارند. ورودبه 👇 http://eitaa.com/joinchat/204472353Cbb461f6e3a
با . (16تیرماه) 💥لیست سهام مستعدرشدبازارپایه نام سهام👇 قیمت فعلی(تومان)👇 1_ 585 2_ 17421 3_ 2480 4_ 4799 5_ 1788 6_ 2841 7_ 1558 8_ 769 9_ 689 10_ 425 :بازارپایه دارای ریسک میباشد👌 حتمابرای خریدتکنیکال سهام مدنظرتان راموردبررسی قراردهیدودربهترین نقطه خریدکنید✅ متصورم سهم های باقیمت های زیر1000تومان دراین لیست بزودی بالای 1000تومان معامله شوند👌 بفرست واسه دوستای بورسیت🌷 ورودبه 👇 http://eitaa.com/joinchat/204472353Cbb461f6e3a
🌺🌷🥀🍁🌸🌹 🌺🌸🍁 🥀🌷 🌹 مریدی لرزان نزد شیخ بشدو عارض گشت:یا شیخ خوابی بس ترسناک بدیدمی شیخ گفت:بنال ببینم خواب چه دیده ای که بی قراری؟ مرید گفت:به خواب دیدم 3گرگ گرسنه مرا دنبال همی نمایند و گاهی بقدر یک مایل و گاهی دو مایل از من فاصله گرفته اما ناگه از تاریکی بیرون جسته و پاچه مرا به دندان گرفتندی ، در این میان کسی اندک گوشتی مرا بدادی که به آنها دهم و آنان را سیر نموده وخود را رهایی بخشم لیک آن تکه گوشت بقدری اندک بوده که دندان نیش آنان را نیز چرب نمیکرد... شیخ دستی بر سر کچلش کشید و لختی آن را خاراند و سپس گفت: آن سه گرگ قبوض آب وبرق و گاز بوده که پس از هر ماه وگاهی دو ماه بر تو حمله ور می گردند و آن تکه گوشت یارانه توست که به دستت داده اند... مرید چون این تعبیر شگرف را بشنید،خوشحال بگردید و دعاهایی نثارعزیزان مسئول نمود... ورودبه 👇 http://eitaa.com/joinchat/204472353Cbb461f6e3a
‍ ‍ ‍ ‍ 🔖 واقعه را قبل از وقوع باید کرد 🔻معاون استاندار و شهرستان در پیامی رعایت بیشتر پروتکل های بهداشتی به منظور پیشگیری از را از همشهریان خواستار شد. 🔻به گزارش ویژه شهرستان شاهرود، متن پیام نادر فخری به این شرح است: 🔗همشهریان عزیز و فهیم شهرستان شاهرود، اطلاعات به دست آمده حاکی از افزایش بیماری کرونا در شهرستان شاهرود است. با آغاز موج دوم شیوع کرونا، این ویروس دوباره با قدرت و شرایط متفاوتی ظهور و وضعیت شهرستان‌ها و استان‌های همجوار را به حالت قرمز تبدیل کرده است. از این رو، باید با همراهی و همدلی برای بهتر شدن وضعیت شهرستان و پیشگیری و مقابله با کووید-19 تلاش کنیم. پروتکل های بهداشتی و توصیه های پزشکان و کارشناسان را جدی بگیریم و با استفاده از ماسک و حضور نیافتن در اجتماعات و مکان های سرپوشیده و پرازدحام با کمک یکدیگر شاهرود را در وضعیت سفید و امن نگاه داریم. اهالی دیار معلمان دین و اخلاق، مردم باصفای شاهرود، یک دست صدا ندارد؛ بیایید هم خود فاصله گذاری اجتماعی و نکات بهداشتی را رعایت کنیم و هم به همدیگر سفارش کنیم تا بتوانیم برای جلوگیری از شیوع این بیماری خطرناک گام های مثبت و موثری برداریم. همواره در خاطرمان باشد که پیشگیری بهتر از درمان است و همان گونه که در سخنان بزرگان و پیشینیان آمده است، علاج واقعه را قبل از وقوع باید کرد. با آرزوی صحت و سلامت نادر فخری معاون استاندار و فرماندار ویژه شهرستان شاهرود ورودبه 👇 http://eitaa.com/joinchat/204472353Cbb461f6e3a
🗣 سلام بی زحمت پیام منو کانالتون بذارید با این همه جمعیت فراوون درشاهرودیه چشم پزشک خوب دکترناصری بودکه بنده خدامریضن..، وفقط یک چشم پزشک خانم ،تازه بایدحضوری مراجعه کنی اگه نوبت بدن،.....؟؟؟ از امام جمعه معززونماینده عزیزوفرماندارمحترم تقاضاداریم یه فکری بحال دکترمتخصص چشم پزشکی درشهرمون کنن .ممنون ازکانال خوبتون🙏 💥جهت اطلاع و ورودبه 👇 http://eitaa.com/joinchat/204472353Cbb461f6e3a
🍁🌸🌺🥀🌷🌹 🥀🌷🌹 🌸🌺 🍁 درویشی به در خانه خواجه اصفهانی رفت. به او گفت آدم پدر من و تو است و حوا نیز مادر ماست. پس ما با هم برادریم، تو اینهمه ثروت داری و می‌خواهم برادرانه سهم مرا بدهی. خواجه به غلام خود گفت یک فلوس به او بده. درویش گفت ای خواجه چرا در تقسیم، برابری را رعایت نمی‌کنی؟ خواجه گفت: ساکت باش که اگر برادرانت با خبر شوند همین قدرهم به تو نمیرسد... کشکول شیخ_بهایی ورودبه 👇 http://eitaa.com/joinchat/204472353Cbb461f6e3a
🚨 💥خبر خوش برای تاکسیداران ‍ 👤سید حبیب ا... میرابوالحسنی عضو شورای اسلامی شهر در نشست نماینده تاکسیداران با شهردار شاهرود : ↩️ روز گذشته در تفاهمنامه ای که با درمانگاه فرهنگیان در جهت تکریم این قشر زحمت کش نوشته شد، مقرر شد؛ تاکسیداران با تعرفه ای همسطح با فرهنگیان محاسبه شود که این امر اندکی از دغدغه تاکسیداران را می تواند کم کند. 🔹️ فلذا در جهت تامین برخی از مخارج زندگی این عزیزان برای دریافت تسهیلات، با بانک تجارت نیز توافقاتی صورت گرفته شد. ورودبه 👇 http://eitaa.com/joinchat/204472353Cbb461f6e3a
🔻دیدار صمیمانه استاد داوود میرباقری کارگردان سرشناس و استاد رضا نوری هنرمند برجسته هنرهای تجسمی با شهردار شاهرود مهندس حاجی محمد علی درخصوص پروژه بزرگ سریال سلمان فارسی ورودبه 👇 http://eitaa.com/joinchat/204472353Cbb461f6e3a
📚 انسان سرمایه داری در شهری زندگی میکرد اما به هیچ کسی ریالی کمک نمی کرد. فرزندی هم نداشت و تنها با همسرش زندگی می کرد. در عوض قصابی در آن شهر به نیازمندان گوشت رایگان میداد. روز به روز نفرت مردم از این شخص سرمایه دار بیشتر میشد. مردم هر چه او را نصیحت می کردند که این سرمایه را برای چه کسی میخواهی در جواب می گفت: نیاز شما ربطی به من نداره بروید از قصاب بگیرید. تا اینکه او مریض شد، احدی به عیادت او نرفت. این شخص در نهایت تنهایی جان داد؛ هیچ کس حاضر نشد به تشییع جنازه ی او برود، همسرش به تنهایی او را دفن کرد. اما از فردای آن روز اتفاق عجیبی در شهر افتاد. دیگر قصاب به کسی گوشت رایگان نداد! او گفت کسی که پول گوشت را میداد دیروز از دنیا رفت...! ورودبه 👇 http://eitaa.com/joinchat/204472353Cbb461f6e3a 🍃زود قضاوت نکنیم🍃
💫 ⭕️✍ 👌🧚‍♀ ✨ دزدى با نام امام حسين عليه السلام!!! از مرحوم سيد احمد بهبهانى نقل شده : در ايام توقفم در كربلا حاج حسن نامى در بازار زينبيه ، دكانى داشت كه مهر و تسبيح مى ساخت و مى فروخت . معروف بود كه حاجى تربت مخصوصى دارد و مثقالى يك اشرفى مى فروشد. روزى در حرم امام حسين عليه السلام جیب زائرى را دزدى زد و پولهايش ‍ را برد. زائر خود را به ضريح مطهر چسبانيد و گريه كنان مى گفت : يا اباعبداللّه در حرم شما پولم را بردند، در پناه شما هزينه زندگيم را بردند. به كجا شكايت ببرم ؟ حاج حسن مزبور حاضر متأ ثر شد و با همين حال تأ ثر به خانه رفت و در دل به امام حسين عليه السلام گريه مى كرد. شب در خواب ديد كه در حضور سالار شهيدان به سر مى برد به آقا گفت : از حال زائرت كه خبر دارى ؟ دزد او را رسوا كن تا پول را برگرداند. امام حسين فرمود: مگر من دزد گيرم ؟ اگر بنا باشد كه دزدها را نشان دهم بايد اول تو را معرفى كنم . حاجى گفت : مگر من چه دزدى كردم ؟ حضرت فرمود: دزدى تو اين است كه خاك مرا به عنوان تربت مى فروشى و پول مى گيرى. اگر مال من است چرادر برابرش پول مى گيرى و اگر مال توست ، چرا به نام من مى دهى ؟ عرض كرد: آقا جان ! از اين كار توبه كردم و به جبران مى پردازم . امام حسين عليه السلام فرمود:پس من هم دزد را به تو نشان مى دهم . دزد پول زائر، گدايى است كه برهنه مى شود و نزديك سقاخانه مى نشيند و با اين وضعيت گدايى مى كند، پول را دزديد و زير پايش دفن كرد و هنوز هم به مصرف نرسانده . حاجى از خواب بيدار مى شود و سحرگاه به صحن مطهر امام حسين عليه السلام وارد مى شود، دزد را در همان محلى كه آقا آدرس داده بود شناخت كه نشسته بود. حاجى فرياد زد: مردم بياييد تا دزد پول را به شما نشان دهم . گداى دزد هر چه فرياد مى زد مرا رها كنيد، اين مرد دروغ مى گويد، كسى حرفش را گوش ‍ نداد. مردم جمع شدند و حاجى خواب خود را تعريف كرد و زير پاى گدا را حفر كرد و كيسه پول را بيرون آورد. بعد به مردم گفت : بياييد دزد ديگرى را نشان شما دهم ، آنان را به بازار برد و درب دكان خويش را بالا زد و گفت : اين مالها از من نيست حلال شما. بعد تربت فروشى را ترك كرد و با دست فروشى امرار معاش ‍ مى كرد... 📚منبع:حكاياتى از عنايات حسينى : ص 34 ورودبه 👇 http://eitaa.com/joinchat/204472353Cbb461f6e3a
🌸🍃🌸🍃 یکى از مأموران شهربانى زمان طاغوت می‌گفت: شبى مأمور خیابان اِرَم قم بودم و برای انجام غسل نیاز به حمّام داشتم، البته پولی هم نداشتم ، حدود ساعت ۲ بود که اتوبوسى از اصفهان رسید و درب صحن توقّف کرد تا مسافر پیاده کند. من رفتم و گفتم: چرا اینجا توقف کردى؟ گواهینامه‌ات را بده. راننده پنج تومان کف دست من نهاد، من هم او را جریمه نکردم و گفتم: پس زودتر برو! و با خود گفتم : پول حمّام هم جور شد. منتظر صبح بودم که بروم غسل کنم و نماز بخوانم، هنوز درِب صحن باز نشده بود که دیدم نجفى مثل همیشه به طرف حرم می‌رود امّا آن شب راه را کج کرد و از آن سوى خیابان نزد من آمد، وقتى رسید سلام کرد و فرمود: بیا جلو! رفتم تا پیششان رسیدم، پنج تومان به من داد و فرمود: با این پول برو غسل کن، با آن پول نمی‌شود غسل کرد.بسیار متعجب شدم و بدون معطلی گفتم: چشم! پس از آن به این فکر افتادم که برای اینکه دیگر در معرض این معصیت عظیم قرار نگیرم، از شهربانى استعفا دهم و کار آزاد برگزیدم و چنین شد و اینک به حمداللّه وضع من خوب است و با مال حلال مکه هم رفته‌ام. اختلاس و رشوه نوعی سرقت است واقعاً در جامعه نوعی بدعت است ورودبه 👇 http://eitaa.com/joinchat/204472353Cbb461f6e3a
🌸🍃🌸🍃 در زمان قاجار ، در کنار سفارت حکومت عثمانی در تهران ، مسجد کوچکی وجود داشت. امام جماعت آن مسجد می گوید: شخص روضه خوانی را دیدم که هر روز صبح به مسجد می آمد و به اهل سنت ناسزا میگفت... و این درحالی بود که افراد سفارت و تبعه آن که اهل سنّت بودند ، برای نماز به آن مسجد می آمدند. روزی به او گفتم: تو به چه دلیل هر روز همین روضه را می خوانی و همان ناسزا را تکرار میکنی؟ مگر روضه دیگری بلد نیستی؟! او در پاسخ گفت: بلدم؛ ولی من یک نفر بانی دارم که روزی پنج ریال به من می دهد و می گوید همین روضه را با این کیفیت بخوان. از او خواستم مشخصات و نشانی بانی را به من بدهد... فهمیدم که بانی یک کاسب مغازه دار است. به سراغش رفتم و جریان را از او پرسیدم. او گفت: نه من بانی نیستم شخصی روزی دو تومان به من می دهد تا در آن مسجد چنین روضه ای خوانده شود. پنج ریال به آن روضه خوان می دهم و پانزده ریال را خودم برمی دارم. باز جریان را پیگیری کردم، سرانجام با یازده واسطه!!!! معلوم شد که از طرف سفارت انگلستان روزی ۲۵ تومان برای این روضه خوانی با این کیفیت مخصوص (برای ایجاد تفرقه بین ایران شیعی و حکومت عثمانی سنی) داده میشود که پس از طی مراحل و دست به دست گشتن، پنج ریال برای آن روضه خوان بیچاره می ماند. : هزار و یک حکایت اخلاقی محمدحسین محمدی ورودبه 👇 http://eitaa.com/joinchat/204472353Cbb461f6e3a
🌸🍃🌸🍃 از امام باقر علیه السلام نقل شده است: روزى حضرت داوود(ع)نشسته بود و جوانى ژوليده با ظاهرى فقيرانه كه خيلى نزد آن حضرت مى آمد نيز در محضر آن حضرت حاضر بود. در اين هنگام فرشته مرگ وارد شد و نگاه تندى به آن جوان كرد و بر وى خيره شد. داوود(ع) دلیل این کارش را پرسید فرشته مرگ گفت: من مامورم هفت روز ديگر جان اين جوان را در همين جا بگيرم. داوود پيغمبر(ع ) از اين سخن، دلش به حال آن جوان سوخت و رو به او كرد و فرمود: اى جوان! زن گرفته اى؟ پاسخ داد: نه ، هنوز ازدواج نكرده ام داوود به او فرمود: به نزد فلان مرد كه يكى از بزرگان بنى اسرائيل است برو و از طرف من به او بگو كه داوود به تو دستور داده كه دخترت را به همسرى من درآور و همين امشب نزد آن دختر مى روى و خرج ازدواج تو نيز هر چه مى شود بردار و هم چنان نزد همسرت باش تا هفت روز ديگر و پس از هفت روز همين جا نزد من بيا. جوان به دنبال ماموريت رفت و پيغام حضرت داوود(ع) را به آن مرد بنى اسرائيلى رسانيد و او نيز دخترش را به آن جوان داد و همان شب ، عروسى انجام شد و جوان هفت روز نزد آن دختر ماند و پس از هفت روز نزد حضرت داوود بازگشت داوود از وى پرسيد: در این هفت روز وضع تو چگونه بود؟پاسخ داد: هيچ گاه در خوشى و نعمتى مانند اين چند روز نبوده ام. داوود فرمود: اكنون نزد من بنشين جوان نشست، و داوود چشم به راه آمدن فرشته مرگ بود تا طبق خبرى كه داده بود بيايد و جان اين جوان را بگيرد. اما مدتى گذشت و فرشته مرگ نيامد، از اين رو به جوان رو كرد و فرمود: به خانه ات بازگرد و روز هشتم دوباره به نزد من بيا. جوان رفت و پس از گذشت هشت روز دوباره به نزد داوود بازگشت و هم چنان نشست و خبرى از فرشته مرگ نشد و همين طور هفته سوم تا اين كه فرشته مرگ به نزد داوود آمد. داوود بدو فرمود: مگر تو نگفتى كه من مأمورم تا هفت روز ديگر جان اين جوان را بگيرم ؟ پاسخ داد: آرى فرمود: تاكنون سه هشت روز از آن وقت گذشته است ؟ فرشته مرگ گفت : اى داود! چون تو بر اين جوان رحم كردى ، خداوند نيز او را مورد مهر خويش قرار داد و سى سال بر عمرش افزود. داستانهای بحار الانوار ورودبه ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌👇 http://eitaa.com/joinchat/204472353Cbb461f6e3a