eitaa logo
برونند زین جرگه هشیارها
259 دنبال‌کننده
214 عکس
28 ویدیو
11 فایل
به نامِ او به یادِ او که مَحبّتش معنی‌بخشِ زندگی است... جُرعه‌های مَحبّت برای مُقیمان و راهیانِ «کیشِ مهر» @mah_jan7 💌 💌 instagram.com/mehdighanbaryan
مشاهده در ایتا
دانلود
✔️ امشب تو دورهمیِ شبِ یلدایی برا همه‌ی خانواده گرفتم و دقایقی رو با غزلیاتِ جان‌فزای سر کردیم؛ برا بعضی عزیزان هم تلفنی یا مجازی تفألی زدم. 🔹 اینم فالِ خودم: هر چند پیر و خسته‌دل و ناتوان شدم هر گه کِه یادِ روی تُو کردم جوان شدم شُکرِ خدا که هر چه طلب کردم از خدا بر مُنتهای همّتِ خود کامران شدم ای گُلبنِ جوان برِ دولت بخور که من در سایه‌ی تو بلبلِ باغِ جهان شدم اول ز تَحت و فوقِ وجودم خبر نبود در مکتبِ غمِ تُو چُنین نُکته‌دان شُدم قسمت حوالتم به می‌کند هر چند کاین چنین شدم و آن چنان شدم آن روز بر دلم درِ معنی گشوده شد کز ساکنانِ درگهِ پیرِ مُغان شدم در شاه‌راهِ دولتِ سرمد به تختِ بخت با جامِ می به کام دل دوستان شدم از آن زمان که فتنه‌ی چَشمت به من رسید ایمن ز شرِّ فتنه‌ی آخرزمان شدم من پیرِ سال و ماه نیَم یار بی‌وفاست بر مَن چو عُمر می‌گذرد پیر از آن شدم دوشم نوید داد عنایت که بازآ که من به عفوِ گناهت ضَمان شدم ✔️ شب یلدای ۴۰۱، @jargeh
دکتر غنی، بانوی آمریکایی و ✍🏻 جلال عبده در سال ۱۳۲۴ [ه‍.ش] که‏ برای تنظیم منشور سازمان‏ ملل متحد به همراه هیاتی به‏ نمایندگی دولت ایران به‏ امریکا رفته بودیم، هم عضو آن هیات بود. دکتر مردی‏ خوش‏رو و خوش‏صحبت بود؛ در پزشکی تبحر داشت؛ در رشته‏های ادبی و فلسفی نیز از معلومات گسترده‏ایی‏ برخوردار بود. روزی از محل کنفرانس‏ به هتل بازگشتم؛ در سرسرای هتل مشاهده کردم زنِ میان‌سالی با دکتر قاسم مشغول گفت‏وگو است. اما چهره‌ی دکتر گرفته و ناراحت به نظر می‏رسید. نزدیک شدم و به وی سلام گفتم؛ دکتر بدون این‏که جواب مرا بدهد، رو به‏ بانو کرد و مرا به عنوان بزرگ‏ترین متخصص آثار حافظ معرفی نمود و خود بی‏درنگ برخاست و راهی اتاق خویش شد! نگارنده‏ی از همه‏جا بی‏خبر، گرفتارِ زن‏ِ پُرچانه‏ی امریکایی شده بودم که مرا با سوالاتِ خود راجع‏به که گاهی‏ نمی‏توانستم جواب قانع‏کننده بدهم، در محظور قرار می‏داد و درخواست داشت که‏ فالی برای او از حافظ بگیرم. [از قضا] معلوم شد که می‏خواسته است بداند آیا احمقی پیدا می‏شود که با وی در این سنِ بالا ازدواج کند یا خیر؟! خوش‏بختانه کتاب حافظ با خود نداشتم و به این ترتیب از چنگ لقمه‏ایی که دکتر غنی برایم گرفته بود، رهایی‏ یافتم و وعده‏ی ملاقات را به بعد موکول نمودم. معلوم شد دکتر غنی ساعاتی گرفتار آن زنِ پُرچانه بوده و دنبال فرصتی‏ می‏گشت که خود را از دستش خلاص کند؛ در پی یکی از دوستان می‏گشت تا خانم‏.... به زحمت توانستم خود را از دست وی خلاص کنم. 📚 ماهنامه حافظ، نیمه اول اسفند ۱۳۸۴، شماره ۲۵ @jargeh
💌 بیستم مهرماه روزِ بزرگ‌داشتِ بزرگه.... ✅ هر کدوم از عزیزان که تمایل دارن، پیام بدن تا براشون فالی از بگیرم: @mah_jan7 ⁉️ راستی می‌دونید داستانِ چیه و از کجا شروع شده؟! @jargeh