eitaa logo
نویسندگان جریان
590 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
126 ویدیو
9 فایل
در جریان باشید. کانال انتشارات @jaryane_zendegi زیرنظر مجموعه فرهنگی تربیتی کتاب پردازان @ketabpardazan_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داستانِ شما بانوجان، تنها صبرِ جزیلِ‌تان نیست! روایتِ داستانِ کربلا، خود مسیر عظیمی است که نسل در نسل می‌گردد و آرام نمی‌شود! داغِ دل شیعیانِ‌تان سرد نمی‌شود و با وجود ۱۴۰۰ سال، باز هم همراهِ شما عزادارِ روضه‌هایتان هستیم! بانو زینب(س)؛ شما الگوی بانویِ مقاومت هستید؛ حالا که مردم کشورهای متعددی با ظلم و جور مبارزه می‌کنند، همدردِ احوالات‌شان هستید. در وفاتِ‌تان، عزادار هستیم و هم‌نوا. بانوی کربلا ، امشب به سوگ‌تان نشسته‌ایم و داستانِ کرب‌و‌بلا را می‌گوییم. اشک ریزان و دل‌شکسته همچون دخترِ سه ساله، برای دیدن روی ماهِ پدرِ جهانیان، مهدی فاطمه(س) دعا می‌کنیم تا ظهور‌شان نزدیک گردد، ان‌شاءالله! گذر از احوالات شبِ وفات خانم حضرت زینب(سلام الله علیها) ✍مائده اصغری 🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊 💠 @jaryaniha 🌱 در جریان باشید.
«شبِ آخر میهمانیِ خدا» ضربانِ قلبم تندتر از قبل می‌زد.تاپ، تاپ،تاپ! وجود‌م احساس کرده بود، اعتکاف سالِ1403 در آخرین لحظاتِ خود به سر‌ می‌برد. وسط صحبت در جمع دوستانم بودیم که آقای مداح وارد شد. چادرم را سر کردم و منتخب مفاتیح را برداشتم. هنوز روضه آغاز نشده بود که اشکهایم روان شد. اصلا نیازی نمی‌دیدم مقدمه‌ای برای امشب باشد. جسم و روحم هماهنگ با یکدیگر بودند. برایم سوال بود که چرا مداح مناجات شعبانیه را در نیمه رجب می خواند ؟ سعی کردم به معنایش دقت کنم. گویا خدا لحظه به لحظه تک تک حرفهایم را می‌شنید و درجا پاسخ می‌داد. « بشنو دعایم را هنگامی که می‌خوانم تورا!» همان دَم که وجودم از شدت غم و اندوه فرو می ریخت، مناجات حرف دل مرا می‌زد:« خدایا چگونه برگردم از نزد تو با ناامیدی؟» و پایان دعا این‌گونه ندا می داد:«خدایِ من! مرا ملحق کن به نور عزت درخشانَت! تا باشم برای تو عارفانه و از غیر تو منحرف، از تو بترسم و برحذر باشم، ای صاحب جلال و اکرام!» روایتِ روضهٔ‌مان مثال زدنی نبود. اختصاصی در خانه ابوفاضل رفتیم. یاابوفاضل دخیلک! داستانِ سقا و عطش، داستانِ عشق دوبرادر و هوای بین دو حرم برمشامم می رسید. غیرت و وفا و ادب عباس(ع) دلم را پیوند می‌زد به این خاندان. در شب وفات دخت علی(ع) سری به عشق دوخواهر و برادر زده و با بچه‌ها اشک می‌ریختیم. « لطفِ حسین(ع) ما را تنها نمی‌گذارد؛ گرخلق واگذارد، او وا نمی‌گذارد!» ✍ مائده اصغری 🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊 💠 @jaryaniha 🌱 در جریان باشید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«نجوای معتکف» سه روز به خانه‌ات آمدم تا نفس و روحم را جلا دهی، سه روز به خانه‌ات آمدم تا از بندهای دنیا رها شوم،از هر آنچه مرا از تو دور می‌کند. معبودم، مهربانم، آن لحظه که به نعمت‌ها، لطف بی‌پایان، کرم و عفتت می‌اندیشم، عاشق‌تر از همیشه‌ات می‌شوم. تنها بودم، تو کنارم بودی. دلشکسته بودم، تو کنارم بودی. شاد بودم، باز هم تو کنارم بودی. حتی وقتی از گرداب گناه صدایت کردم، تو باز کنارم بودی. ای خدای دانا، به من آگاهی و علم عطا کن، قدرتی ببخش تا هرچند اندک، بتوانم ذره‌ای از لطف و محبتت را جبران کنم. اما می‌دانم، حتی به اندازه پر کاهی نمی‌توانم شکر نعمت‌هایت را به جا آورم. حال که مهمان خانه تو هستم، چقدر آرامم. مگر می‌شود در خانه محبوب بود و آرام نبود؟ کمکم کن این ساعات را به‌خوبی استفاده کنم، تا بال‌های زخمی‌ام از هجوم غفلت‌ها دوباره جان بگیرند و به سوی تو پرواز کنند. سکوت و خلوت خانه‌ات، گواهی است که حتی در سکوت،به نجواهای این عبد روسیاه گوش می‌سپاری و نگاه مهربانت را از من دریغ نمی‌کنی. ای معبود بی‌همتا، عاشقم کن، اما نه عاشق دنیا، عاشق خودت کن، تا قلبم در این عشق الهی به آرامش برسد. مرا از قفس تردیدها و وابستگی‌ها برهان و به سوی رهایی هدایت کن. یا رب، قلبم را چون آیینه‌ای شفاف کن، آیینه‌ای که جز تو در آن نمایان نباشد. بخشش و هدایتت را از من دریغ نکن، که جز تو پناهی ندارم. "إِلٰهِی هَبْ لِی قَلْبًا یُدْنِیهِ مِنْکَ شَوْقُهُ، وَلِسَانًا یَرْفَعُ إِلَیْکَ صِدْقُهُ، وَنَظَرًا یُقَرِّبُهُ مِنْکَ حَقُّهُ." (خدایا، دلی به من ببخش که شوقش مرا به تو نزدیک کند، زبانی که صداقتش به تو پیوندم دهد، و نگاهی که حقیقتش مرا به تو رساند.) معتکف یعنی اسیر در بند تو بودن، و چه بندگی‌ای زیباتر از این؟ ای خدای بزرگ، مرا اسیر خودت قرار بده، که جز تو پناهی ندارم. ✍سیده الهام موسوی 🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊 💠 @jaryaniha 🌱 در جریان باشید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام، اوقات زمستانی تون بخیر؛ از این هفته با یک موضوع و مبحث جدید و کاربردی تر با شما هستیم. با ما همراه باشید 👇
💠حتما عبارت کوتاه «پاراگراف شروع» را شنیده‌اید. نویسنده‌ها، خصوصا داستان‌نویس ها، اهمیت این پاراگراف را خوب می‌دانند. همان خطوط اولیه که قرار است با آن علاقه‌ی مخاطب خود را شکار کرده و کنجکاوی او را برانگیخته تا او به ادامه‌ی خواندن داستان ترغیب شود. 👈در این مبحث جدید قرار است درباره‌ی پاراگراف اول داستان، ویژگی ها، اهمیت و انواع آن صحبت کنیم. 🔹بهترین پاراگراف های شروع، جملاتی هستند که با قصه‌ی اصلی شروع می‌شوند و خیلی زود می‌روند سر اصل مطلب! خواننده را با توصیفات طولانی و مقدمه چینی های غیرلازم خسته نمی‌کنند، همان ابتدا دستِ ذهنِ خواننده را می‌گیرند و با خود به درون ماجرا می‌برند. جملات ساده، کوتاه و پر از تصویر دارند. 🔸به پاراگراف اول داستان گناه از جلال آل احمد دقت کنید. بلافاصله وارد داستان شده و خواننده در موقعیت شخصیت اصلی قرار می‌گیرد. 👇 «شب روضه هفتگی‌مان بود و من تا پشت بام خانه را آب و جارو کردم و رختخواب‌ها را انداختم. هوا تاریک شده بود و مستمعین روضه آمده بودند. حیاط‌مان که تابستان‌ها دورش را با قالی‌های کناره مان فرش می‌کردیم و گلدان‌ها را مرتب دور حوضش می چیدیم، داشت پر می‌شد. من کارم که تمام می‌شد توی تاریکی لب بام می‌نشستم و حیاط را تماشا می کردم وقتی تابستان بود و روضه را توی حیاط می‌خواندیم، این عادت من بود...» ☕️ ادامه دارد... ✍ انصاری زاده 🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊 ‌💠 @jaryaniha در جریان باشید! 🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
8.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
جاده مدت‌هاست من و این جاده رفیق هم شده‌ایم.رفیق روزهای دانشجویی! برف و باران،طلوع و غروب خورشیدش‌ را تجربه کرده‌ام. جاده جای عجیبی است. محال است آدم را‌ به فکر کردن وادار نکند. تو را به سفری درون خودت می‌برد. ظاهراً به مقصد نزدیک‌تر می‌شوم،اما مُدام ازخود می‌پرسم از سفر درون چه خبر؟ پیچ‌و‌خم جاده،درست مثل مسیرِ زندگی‌‌ام می‌ماند. گاهی گذر زمان برایم سخت می‌شود تا بزرگ شدن‌را یاد بگیرم و گاهی آسان،تا باز سنجیده شوم و تسلیم راحتی نشوم.درواقع همان «انَّ مَعَ الْعُسرِ يُسْرًا» در کنار«لَقَد خَلَقنَا الْإِنْسَانَ فِي كَبَدٍ». به کوه و دشت‌های کنار جاده نگاه می‌کنم. چقدر خالقشان باحوصله همه چیز را آفریده است.وسعت و بزرگی دشت‌ها مرا یاد فرازی از دعای کمیل می‌اندازد«لاَ يُمكِنُ الْفِرَارُ مِن حُكُومَتِكَ».جمله‌اش تلنگری می‌شود تا جای خودم را بفهمم. با صدای بوقی که راننده اتوبوس می‌زند حواسم به خود جاده بر می‌گردد. ماشین ها از هم سبقت می‌گیرند تا زودتر به مقصد برسند. اما کدام مقصد؟ آیا در مسائل زندگی‌ هم حواسم به «فَاستَبِقُوا الْخَيْرَاتِ» هست؟! چشمم به تابلوی کنارجاده می‌افتد. نوشته «پیچ خطرناک».وقتی به گذشته فکر می‌کنم می‌بینم چقدر شبیه این تابلو را خدا جلوی چشم‌هایم گرفته بود ومن غفلت کرده بودم.خواستم قید پیشرفت را بزنم اما جمله «وَلَا تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ» دوباره مرا زنده کرد. مثل کسی که روزها تشنه بوده و حالا به آب رسیده است.همانقدر لذت بخش. آری!محال است جاده آدم را به فکر کردن وادار نکند‌. ✍فاطمه لشکری 🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊 💠 @jaryaniha 🌱 در جریان باشید.
بسم الله الرحمن الرحیم نام کتاب: مامان من کو؟ خرگوش کوچولو ترجمه و نشر: توسط شهرقلم گروه سنی: ۳+ 🐰🐰🐰🐰🐰 کتاب مامان من کو کتابی با جلدسخت است و ماجرای خرگوش کوچکی را دنبال می کند که در لابه لای حیوانات مختلف، به دنبال مادرش می گردد و هر کدام از دوستانش با بیان شباهت های حیوانات که در متن و نیز در تصویر آمده او را به سوی جستجوی بهتر راهنمایی می کنند. بیان این تفاوت ها دقت کودک را در تشخیص بیشتر می کند و به او مفاهیم مختلفی را اعم از اندازه، جنس و... می آموزد. طراحی جلد این مجموعه طوری است که شکل و جنس تقریبی حیوانات را نشان می‌دهد. همچنین اگر شکم این حیوانات را فشار دهید سوت می‌زنند. 🎁🎁🎁🎁🎁 ؟ ✍ آمنه افشار 🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊 💠 @jaryaniha